خانه / مقالات / مروری کوتاه بر پیشینه تاریخی ماورای قفقاز

مروری کوتاه بر پیشینه تاریخی ماورای قفقاز

سرزمین ماورای قفقاز (Transcaucasia) که به روسی / Zakavkazia) زاقافقازیا) نامیده می­شود، پیشینه­ای کهن و پر از فراز و نشیب داشته است. نام قفقاز برای نخستین بار در ۴۹۰ پ.م از سوی اسیخلوس شاعر یونانی به کار برده شده است (بیلگه، ۲۰۱۲، ص ۱) و این همانجایی است که زئوس، پرومته را در آنجا به زنجیر کشید و عقابی را گمارد تا جگر او را که دائم به حالت اولیه باز می­گشت با منقار بدرد و بخورد (گریمال، ج ۲، ۲۵۳۶، ص ۷۸۱). ماورای قفقاز در طول تاریخ طولانی خود تنها به مدت چند سده شاهد برقراری صلح نسبی در آنجا بود و  بیشتر زمان­ها شاهد درگیری و رقابت میان امپراتوری­ها بوده است (کاظم­زاده، ۱۳۹۴، ص ۱۹).

مناسبات و ارتباطات میان ایران و قفقاز به زمانی بسیار کهن و دست کم به بیش از بیست و پنج سده پیش باز می‌گردد. نفوذ ایرانیان در قفقاز به دوران هخامنشیان باز می­گردد و این به سبب جلوگیری آنان از نفوذ و یورش مهاجمان به داخل مرزهای امپراتوری بود (مینورسکی، ۱۳۷۵، ص ۲۰). همین موضوع موجبات آشنایی قفقاز و نیز آسیای مرکزی را با نهادهای اداری، اجتماعی و حقوقی و سیاسی هخامنشیان فراهم نمود که برای هردوی این مناطق دارای اهمیت بود (تسرتلی، ۱۳۶۵، ص ۳۷۰).

در دوره ساسانیان مهم­ترین استحکامات آن ناحیه در دربند ایجاد شد و پادشاهان ساسانی قباد (۴۸۸-۵۳۱ م) و فرزندش خسرو انوشیروان (۵۳۱-۵۷۹ م) دست به این کار زدند و کوشیدند تا مرزهای شمالی را مستحکم نمایند و برای عملی ساختن آن از میان طوایف محلی امیرنشین­های دست نشانده­ای به وجود آوردند و یا رعایای خود را در کنار مرزها مستقر نمودند (مینورسکی، همان، ص ۲۰-۲۱).

پس از یورش اسکندر مقدونی به ایران در سده چهارم پیش از میلاد، هیچ تغییری در اوضاع ماورای قفقاز ایجاد نشد و این منطقه زیر تسلط ایران باقی ماند. تا اینکه با آغاز جنگ­های ایران و روم بخش­هایی از قفقاز (ارمنستان) در برابر این دو کشور مجبور به تغییر موضع می­گردید (کاظم­زاده، همانجا).

با ورود آئین مسیحیت به ماورای قفقاز و پذیرش آن توسط ارمنستان در سده چهارم میلادی و سپس پذیرش این آئین توسط گرجی­ها که تقریبا با ارمنستان رخ داد، مناسبات آنان با ایران­ پیچیده­تر از گذشته شد (همان، ص ۱۹).

به دنبال ورود اسلام به ایران، ماورای قفقاز نیز مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و آنان در سال ۶۴۰ م قفقاز را گشوده و بسیاری از مردم آنجا به آئین اسلام گرویدند و حتی گرجستان نیز برای مدتی اسلام را به عنوان دین رسمی خود پذیرفت (آفانسیان، ۱۳۷۰، ص ۷).

در سده­های دهم و یازدهم میلادی قبایل ترک و مغول به خاور نزدیک راه یافتند و در ایران و بخش شرقی قفقاز استقرار یافتند (همانجا). اما عنصر ترک تحت تأثیر تمدن برتر ایران به سرعت ناپدید گردید (کاظم­زاده، همان، ص ۲۰).

هجوم گسترده و پر تعداد مغولان به ایران در سده سیزدهم م/ هفتم ق. صدمات و لطمات شدیدی بر جای گذاشت و موجبات ویرانی بخش­های گسترده­ای از سرزمین ایران و مرگ هزاران هزار انسان شد. آنان ماورای قفقاز را نیز هدف گرفته و آنجا را نیز ویران نمودند.

در اواخر سده چهاردهم م/ هشتم ق. ماورای قفقاز بار دیگر از سوی اقوام ترک نژاد مورد تهاجم قرار گرفت و این بار تاتارها به رهبری تیمورلنگ به آن سامان لشگر کشیدند (همانجا).

با شکل­گیری و گسترش دولت عثمانی در کنار مرزهای غربی ایران قدرتمند صفوی که پس از سده­ها، وحدت ملی خود را به دست آورده و دولت نیرومندی تشکیل داده بود، رقابتی تنگاتنگ میان ایران و عثمانی به وجود آمد. در این زمان هم همانند دوران باستان بر سر ماورای قفقاز دو کشور در حال جنگ و پیکار بودند که یکی از آن­ها همان ایران بود و دیگری دولت عثمانی که جای امپراتوری روم یا بیزانس را گرفته بود (همانجا).

ورود عنصر ترک از دوران سلجوقیان، مغولان و سپس عثمانی­ها در این منطقه، باعث به وجود آمدن تغییراتی در ترکیب جمعیتی منطقه شد. تا جایی که در سده پانزدهم م/ نهم ق. ملتی با اصل و نسب ایرانی و ترکی در اران زندگی می­کردند (همان، ص ۲۱) که البته برتری با فرهنگ ایرانی بود که از دیرباز در آن سامان حضور داشت. این مردم به زبانی گفتگو می­کردند که اگر چه در ظاهر ترکی بود، اما آمیخته‌ای از به میزان زیادی واژگان فارسی و واژگان ترکی بود و پیرو مذهب تشیع بودند که ویژه ایرانیان بود و همین عوامل علاقه ساکنان آن منطقه به میراث غنی فرهنگی ایران را نشان می­داد (آفانسیان، ۱۳۷۰، ص ۸).

از سده پانزدهم م تا سده نوزدهم م، قفقاز صحنه منازعات قدرت­های منطقه شد. نخست از سده شانزدهم م تا سده هیجدهم م عثمانی­ها و ایرانی­ها و سپس از سده هیجدهم م تا سده نوزدهم، عثمانی­ها و روسیه بر سر قفقاز به پیکار برخاستند (بیلگه، ۲۰۱۲، ص ۲۹).

ورود روسیه به صحنه پیکارها در قفقاز به دنبال شکست ایران از روسیه در زمان پطر کبیر رخ داد که روس­ها بر اساس قرارداد ۱۷۲۴م دربند و باکو و نیز مازندران را به دست آوردند و گرجستان هم خراجگزار عثمانی­­ها شد (کاظم­زاده، همان، ص ۲۱).

در دوران افشاریه، نادرشاه بار دیگر حاکمیت بر مناطق از دست رفته را به ایران بازگرداند و هراکلیوس پادشاه گرجستان که خراجگزار نادرشاه بود در حمله نادر به هندوستان او را همراهی نموده بود، به منظور جلب حمایت در برابر قدرت­های مسلمان منطقه دست یاری به سوی روسیه دراز نمود و در سال ۱۷۸۳م خود را خراجگزار کاترین دوم اعلام نمود (همانجا).

روی کار آمدن آقا محمدخان قاجار و پی­روزی سلسله قاجاریه، در همان دهه‌های نخست حکومت این سلسله، سر آغاز رویدادهای بسیار مهم و سرنوشت‌سازی در آینده تاریخ ایران بود که منجر به رویارویی نظامی میان ایران و روسیه گردید و فرجام تلخ آن به جز از دست دادن بخش­های گسترده­ای از سرزمین­های ایران در آنسوی ارس در دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای و از بین رفتن اقتدار و حاکمیت ایران بر آن بخش از قفقاز چیز دیگری نبود. اثرات جدایی آن بخش از سرزمین‌های ایران از پیکره میهن مقطعی نبود و  سیر حوادث و رویدادها و دگرگونی‌های سیاسی ـ اجتماعی و ژئوپولتیکی که پسین تر در آنجا اتفاق افتاد مارا با دشواری هایی روبرو ساخت.

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *