محمدامین رسول زاده در سال ۱۸۸۴م/ ۱۲۶۲خ در روستای نوخانی باکو از پدری روحانی به دنیا آمد. خانواده او از اعیان ایرانی بودند (شاکری، ۱۳۸۴، ص ۳۱۵). پدرش حاجی ملا اکبر نام داشت و رسول زاده تحصیلات خود را نزد او آغاز و سپس در مدرسه روس ـ مسلمان (تاتار) و نیز در هنرستان فنی باکو دنبال نمود (رسول زاده، ۱۳۷۷، ص ۹پیشگفتار رئیسنیا). رسول زاده هم به شیوه قدیم ـ تحصیلات قدیمه ـ و هم به شیوه جدید اروپایی (روسی) آموزش دید (تقیزاده، ۱۳۳۴، ص ۳۴۲). او افزون بر زبان مادری، زبان روسی، فارسی و عربی را از پدرش فرا گرفت (هیئت، ۱۳۸۶، ص ۲۱).
رسول زاده از همان آغاز جوانی به سیاست و خدمت به مردم خویش و سوسیالیسم علاقه پیدا نمود و به همین دلیل هم درس و مدرسه را نیمهکاره رها نمود. او از محیط باکو که آن هنگام یکی از کانون های انقلاب بود و افکار سوسیال دموکراسی در آنجا رواج داشت، تأثیر پذیرفت و در همین محیط پرورش یافت (آدمیت، ۱۳۵۵، ص ۹۶).
وی از همان روزگار جوانی همکاری قلمی خود را با روزنامه ها آغاز نمود و تا پایان عمر نیز به آن ادامه داد. گویی روزنامه نگاری با سرشت او درآمیخته بود. فعالیت های قلمی او تنها محدود به نویسندگی در روزنامه ها نبود و رسول زاده با قلم توانای خود به ایجاد آثاری اعم از تألیف و ترجمه هم دست زد.
رسول زاده نخستین نوشته های سیاسی خود را در روزنامه «همت» ارگان سازمان همت که نخستین نشریه غیرعلنی سوسیال دموکراسی به زبان آذربایجانی بود و از اواخر ۱۹۰۴ تا فوریه ۱۹۰۵ منتشر میشد، چاپ کرده است. پس از آن، او مقاله های خود را در «دعوت قوچ» ارگان علنی سازمان همت به چاپ رساند (رسولزاده، ۱۳۷۷، ص ۹، پیشگفتار رئیسنیا).
رسول زاده در میان سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۸ با روزنامه های دیگری چون «فیوضات»، «یولداش»، «ترقی» و «ارشاد» (هیئت، همانجا) و مجله «دیریلیک» (حیات/ زندگی) (قوربان او،۱۳۸۱ ، ص ۹) همکاری دائمی داشت. روزنامه ارشاد ضمیمه ای فارسی داشت که به وسیله سید محمدصادق ادیب الممالک فراهانی منتشر میشد (آدمیت، ۱۳۵۵، ص ۹۷).
محمدامین رسول زاده در کنار روزنامه نگاری و نگارش مقاله های سیاسی، به فعالیت های ادبی هم میپرداخت و شعر نیز میسرود. او یکی از بنیادگذاران سازمان همت بود (سویتوخووسکی، ۱۳۸۱، ص ۶۴). «همت» در سال ۱۹۰۴ تأسیس شد و رسول زاده در همین سال با استالین آشنا شد (رسول زاده، ۱۹۹۱،ص۵، یادداشت علییف) و دوبار او را از مرگ رها ساخت: یکبار که صاحبان چاه های نفت قصد داشتند استالین را به خاطر تشویق کارگران به اعتصاب در چاه نفت بیفکنند، در آنجا حضور یافته و استالین را از مرگی حتمی نجات میدهد (همان، ص ۶). بار دیگر نیز رسول زاده یکی از سازمانده ندگان فرار استالین از زندان بود (هیئت، همان، ص ۲۱). استالین نیز خدمات رسول زاده در حق خویش را فراموش ننمود و پس از انقلاب اکتبر آن را جبران نمود.
رسول زاده در اوایل انقلاب ایران با آزادی خواهان ایرانیِ ساکن باکو همراهی میکرد (تقیزاده، همان، ص ۳۴۳) و در همین دوران مقاله های زیادی پیرامون رویدادهای انقلاب مشروطیت ایران در نشریات گوناگون از وی به چاپ میرسید (رسولزاده، ۱۳۷۷، ص۹ پیشگفتار رئیس نیا). و این حکایت از دلبستگی و علاقۀ او به ایران و سرنوشت ایرانیان داشت. چه در آن روزگار محمدامین رسول زاده، هنوز به پانترکیسم گرایش نیافته و همانند احمد آقااوغلو همتایش، دل در گرو مهر به ایران داشت. او تا پیش از سفرش به ایران نزدیک به یک سال و نیم به مقام ریاست انجمن نشر معارف نجات باکو منصوب شد (ایران نو، ۱۳۲۹، ش ۵۵، ص ۳).
رسول زاده یکبار در سال ۱۳۲۵ ق به مدت چند ماه به ایران آمد و سپس به باکو بازگشت و بار دوم در سال ۱۳۲۶ ق به ایران سفر کرد و تا زمانی که از ایران تبعید شد در آنجا ماند. رسول زاده در اواخر آوریل ۱۹۰۹ به تبریز آمد و پس از اقامتی کوتاه در آنجا به ارومیه رفت و در طول اقامت خود در آن جاها، گزارش های بسیاری از وضعیت این دو شهر تهیه نمود (رسول زاده، ۱۳۷۷، ص ۹، پیشگفتار رئیسنیا). در همین دوران او با ستارخان دیدارهایی داشته که تعدادی از آنها را فراموش نشدنی توصیف کرده است (رسول زاده، ۱۳۷۵، ص ۶۱).
پس از استبداد صغیر و به دنبال فتح تهران به دست آزادی خواهان، رسول زاده در میانه های سال ۱۳۲۷ ق به تهران آمد و با استفاده از استعداد و نبوغ خویش در نویسندگی با روزنامه «ایران نو» به همکاری پرداخت. از شماره اول سال دوم، افزون بر ابوالضیاء که صاحب امتیاز ایران نو و سید مهدی افجه ای مدیر مسئول آن بود، نام محمد امین رسول زاده نیز به عنوان سردبیر روزنامه بر بالای صفحه نخست آن نقش بست (صدرهاشمی، ج ۱، ص ۳۴۷).
او ابتدا مقاله های خود را به ترکی مینوشت که به فارسی ترجمه و در روزنامه چاپ میشد. نخستین مقاله های او با امضای مستعار «نیش» منتشر میشد (ایران نو، ۱۳۲۹، ش ۵۵، ص ۳). آزاداندیشی و حملات بیامان رسول زاده به مستبدان و دشمنان مشروطه و انتقاد او از وضعیت موجود، مستبدان را خشمگین ساخت و آنان به مخالفت با او برخاستند.
در این میان روس ها نیز که سیاست تجاوزکارانه آنان در ایران هم آماج حمله های تند و زهرآگین قلم رسول زاده بود، خواستار تبعید او از ایران شدند (هیئت، همان، ص ۲۳). چرا که رسول زاده نسبت به سیاست روس ها در برخورد با مللی چون ایران و ساکنان قفقاز پس از جدایی از ایران به خوبی آگاهی داشت و از نزدیک شاهد جور و ستمی که آنان روا میداشتند بود و همین قلم او را نسبت به روس ها و دستنشاندهاش در ایران ـ محمدعلی شاه ـ تیزتر و تندتر مینمود. به همین خاطر محمدولیخان تنکابنی (سپهدار)، صدراعظم وقت که به روایتی خود او از روس ها اخراج رسول زاده از ایران را خواسته بود، دستور اخراج او از ایران را صادر نمود (نوایی، ۱۳۲۷، ص ۶۰) و رسول زاده به ناچار ایران را ترک گفت. او ابتدا به باکو رفت و پس از مدتی که کار و فعالیتهای سیاسیاش را در آنجا ادامه داد به استانبول رفت. همین سفر او به خاک عثمانی زمینه سازِ تغییرات فکری جدی ای در رسول زاده را باعث گردید که او را از مواضع پیشیناش نسبت به ایران و عشق و علاقه اش به فرهنگ، تاریخ و تمدن ایران دور ساخت و او را تبدیل به یک پانترکیست نمود. اما به باور نگارنده، ایرانیان نیز در این زمینه کوتاهی نموده و در سوقدادن او به دامان پانترکیسم تا اندازه ای مقصرند، چه اگر رسول زاده امکان اقامت بیشتری در ایران مییافت، شاید اکنون با رسول زادۀ دیگری رو در رو بودیم. اما دریغ و افسوس که چنین نشد و این اندیشمند استثنایی را که از نبوغِ سیاسیِ بالایی برخوردار بود از دست دادیم.
حضور رسول زاده در استانبول همزمان با حضور تقیزاده در آن شهر بود و این دو مدت یکسال و نیم در آن شهر با یکدیگر زندگی کردند (تقیزاده، ۱۳۳۴، ص ۳۴۳). زندگی رسولزاده در آنجا به سختی میگذشت، اما او دست نیاز به سوی هیچکس دراز نمیکرد (نوایی، همان، ص ۶۱). برای غلبه بر این مشکل تقیزاده و رسول زاده به کار تدریس زبان فارسی به علاقهمندان میپرداختند و با درآمد یک لیره در ماه زندگی میکردند (تقیزاده، ۱۳۷۲، صص ۱۶۹ و ۳۵۲). رسول زاده در استانبول ابتدا همانند ایرانیان زندگی میکرد، کلاه ایرانی بر سر میگذاشت و با ایرانیان معاشرت مینمود (تقیزاده، ۱۳۳۴، ص ۳۴۳). اما پس از مدتی به سبب نزدیکی او به محافل تورک اوجاقلاری (کانونهای ترک) که کسانی مانند احمد آقا اوغلو و علیبیک حسینزاده از اندیشهپردازان آن بودند، رسول زاده به سوی پانترکیست ها گرایش پیدا کرد (رسولزاده، ۱۳۷۷، ص۱۰، پیشگفتار رئیسنیا) و به گروه تورک یوردو (وطن ترک) نزدیک شد (سه ویتوخوسکی، همان، ص ۸۷) و آنجا با ضیاء گوگآلپ، یوسف آقچورا و دیگران آشنا شد (قوربان اوو، همان، ص ۳۸) و تحت تأثیر اندیشه های آنان قرار گرفت. اما رسول زاده از نظر فکری وابسته به احمدآقایف (آقااوغلو) و احتمالاً تأثیرپذیریاش از وی بیشتر بوده است (رسولزاده، همان، ص۱۹، پیشگفتار رییسنیا). اصولا نقش احمد آقااوغلو در دگر گونی ها وتحولات ناسیونالیسم ترک در عثمانی و قفقاز و در تغییر سمت و سوی حرکت فکری روشنفکران قفقاز بسیار چشمگیر و تاثیر گذار است و رسول زاده یکی از همین افرادی است که از آقا اوغلوتاثیر پذیرفته. رسول زاده در این دوران با اندیشه ها، خواستها و میراث فلسفی سیدجمالالدین اسدآبادی به خوبی آشنا شد (قورباناوو، همان، ص ۳۷) و در استانبول فلسفه وحدت جنسیه (فلسفه وحدت ملی) او را از فارسی به ترکی ترجمه نمود (علییف، ، ف ص ۸).
رسول زاده در سال ۱۹۱۳ با استفاده از فرصتی که به دنبال اعلام عفو عمومی به مناسبت سیصدمین سال حاکمیت خاندان رومانف ها به دست آمده بود، به باکو بازگشت و در آنجا به مبارزات سیاسی و فعالیت های فرهنگی خود ادامه داد.
او در همان سال به حزب مساوات پیوست و خیلی زود به جایگاه والایی در آن حزب دست یافت (سه ویتوخوسکی، همان، ص ۸۶-۸۷). رسول زاده با ازسرگیری فعالیت های روزنامه نگاری خود در باکو به نشر افکار و اندیشه هایش که ره آورد سفرِ او به استانبول بود، در روزنامه های گوناگون پرداخت.
رسول زاده در سال ۱۹۱۷ صدر فرقه مساوات شد و این فرصتی بود برای گسترش و انتشار افکار و عقایدش. پس از کنگره باکو در روزهای ۱-۱۱ مه ۱۹۱۷، او در گردهمآیی شورای مسلمانان روسیه به عنوان نماینده قفقاز شرکت نمود و در این گردهمآیی سخنرانی کرد و بر ضرورت خودمختاری ملی ـ محلی تأکید نمود و با پذیرفته شدن این پیشنهاد رسولزاده از سوی کنگره، آذربایجانی ها، ارمنی ها و گرجیها، پارلمان نمایندگان ملت قفقاز تشکیل شد (هیئت، ، ص ۲۳).
در اوایل مارس ۱۹۱۸، محمدامین رسول زاده، رهبر حزب مساوات به عنوان حَکَم میان کنسولگری ایران در باکو و فرقه عدالت (حزب کمونیست بعدی) تعیین شد. سخنرانی رسولزاده در گردهمآیی که بدین منظور تشکیل شده بود، باعث تحریک و تهییج جمعیت شده و جوّ آنجا را متشنج نمود (پیشهوری، ۱۳۵۹، ص ۳۴- ۳۵). این حادثه منجر به زد و خوردهایی در آن روز شد.
البته باید در نظر داشت که موضع گیری رسول زاده نسبت به رویدادهای جاری، از منظر یک ناسیونالیست ترک گرفته شده که به حتم در تقابل با گروهها و جریانات هوادار گرایشهای چپ چون فرقۀ عدالت قرار داشته و این در آن هنگام جای تعجبی نداشته است.
در ماه مه ۱۹۱۸ نمایندگان گرجی و ارمنی راه خود را از پارلمان نمایندگان ملت قفقاز جدا و استقلال خود را اعلام کردند (سه ویتوخوسکی، همان، ص ۱۴۲). پس از آن نمایندگان آذربایجان در ۲۸ ماه مه ۱۹۱۸ شورای ملی آذربایجان را تشکیل دادند و رسول زاده را به عنوان سخنگو و رهبر انتخاب کردند (همان، ص ۱۴۳). در ۶ سپتامبر ۱۹۱۸ سلطان محمد ششم، پادشاه امپراتوری روبهزوال عثمانی، رسول زاده را در مسجد ایاصوفیه رسماً به حضور پذیرفت تا رضایت خود به شناسایی آذربایجان را به طور ضمنی نشان دهد (همان، ص ۱۵۴). این دیدار سلطان عثمانی در حال احتضار، نشان از اهمیت قدرت گرفتن حزب مساوات به رهبری محمدامین رسول زاده برای آنان در پیشبرد برنامههای آتی ترکان داشت.
رسول زاده در ۷ دسامبر ۱۹۱۸/ ۱۰/۹/۱۲۹۸، مجلس مردم آذربایجان را افتتاح نمود و در مراسم افتتاحیه گفت: «بیرقی که یک بار افراشته شد، دیگر سرنگون نخواهد شد» (هیئت، همان، ص ۲۴). بدینسان جمهوری خلق آذربایجان حیات خویش را آغاز نمود.
از این به بعد زندگی سیاسی محمدامین رسول زاده وارد دور جدیدی شد که با سرنوشت جمهوری خلق آذربایجان گره خورد و او پس از نزدیک به دو سال عمر حکومت مساواتی ها بر آذربایجان، دوباره دور جدیدی از آوارگی، تبعید، فرار و کوچ اجباری را که تا پایان عمر او ادامه داشت آزمود.
چرخش رسول زاده از مواضع پیشین خود در مقام یک همدل و همراه با رویدادها و دگرگونی های جاری در ایران به هنگام انقلاب مشروطیت ایران، اگرچه یکسان نیست و «گه گاه در نوشته های او نشانی از تردید و دودلی نیز ملاحظه میشود» (رسولزاده، ۱۳۷۷، ص ۸، بیات، یادداشت دبیر مجموعه)، اما در مجموع از گزارشهای او در آن سالها و نوشته های بعدیاش در روزنامۀ ایران نو، به هیچ عنوان نمیتوان به این نتیجه رسید که این رسول زاده، همان رسولزادۀ صدر فرقۀ مساوات در سالهای بعدی است.
به طور کلی رسول زاده، در هنگام اقامت خویش در ایران تأثیر بسزایی در عرصۀ روزنامهنگاری و سیاست ایران و به ویژه حزبگرایی داشته که غیرقابل انکار است. روشنفکران و سیاستمداران ایرانیِ همرزم و همروزگار رسولزاده از او به نیکی یاد نموده و خاطرات خوبی از او دارند. اما متأسفانه ایرانیان او را از دست دادند و او پس از ترک ایران قدم در راهی نهاد که در نهایت به تقابل و رویارویی او با اندیشههای پیشینش که دست کم ایران ستیزانه نبود انجامید.