برای داشتن تصویری روشنتر از نقش ترکان عثمانی در رویدادهای قفقازِ پس از جنگ جهانی اول، درستتر و بهتر آن است که نخست مروری هرچند فشرده، بر رشد و گسترش اندیشههای ناسیونالیستی در اواخر حکومت سلسلۀ عثمانی داشته باشیم. زمانی که اندیشههای ناسیونالیستی ـ که بعدها تبدیل به پانترکیسم و پانتورانیسم شد ـ در این سرزمین زمینۀ بروز یافت و در نزد گروهی از روشنفکران آنجا مقبولیت پیدا نمود، آنان در پیشبرد این نگرش با تمام وجود کوشش و تلاش نمودند و در راه رسیدن به آن آرمان از هیچ کاری رویگردان نبودند.
همزمان با دوران پادشاهی سلطان عبدالعزیز (۱۸۷۷- ۱۸۶۱) در عثمانی، گروه کوچکی از لیبرالها و شبه لیبرالها، تحت نفوذ اندیشههای غربی، جنبشی را شکل دادند که هدف آن اصلاح نابسامانی و جلوگیری از زوال امپراتوری عثمانی بود (رامسائور، ۱۳۸۵، ص ۳۲۷).
بسیاری از سردمداران این جنبش ـ که موسوم به ترکان جوان شدند ـ مانند کمال بیک (نامق کمال)، ضیاء پاشا، مصطفی فاضل پاشا، نوری بیک، رشاد بیک و علی سعاوی (سوآوی) همگی اهل قلم بودند و از پیشگامان گرایش نوین در ادبیات ترک به شمار میآمدند (همان، ص ۳۲۸).
جنبش ترکان جوان نخست جنبۀ ادبی داشت، اما به زودی رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت و رهبران آن با تأثیر پذیرفتن از نهادها و سنن اروپا، برای رهایی از چنگال استبداد و خودکامگی و برقراری نظام مشروطه در قلمرو امپراتوری عثمانی دست به فعالیت زدند (همان، ص ۳۲۸). آنان به این نتیجه رسیده بودند که باید پیش از فروپاشی امپراتوری عثمانی دست سلطان عبدالعزیز را از سلطنت کوتاه نمایند. به همین جهت مدحت پاشا و کسانی که در پیرامون او گرد آمده بود دست به کار شدند و با نقش فعالی که ضیاء پاشا در این کودتا برعهده گرفته بود، توانستند در سال ۱۸۷۶ عبدالعزیز را از سلطنت خلع و به جای او مراد پنجم را که بیش از چند ماهی حکومت نکرد، بر تخت بنشانند (همان، ص ۳۳۰-۳۳۱).
پس از مراد پنجم، سلطان عبدالحمید دوم در سن ۳۴ سالگی به سلطنت رسید. روی کار آمدن او با بحرانهای بینالمللی مصادف شده بود (شاو، ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۲۹۷-۲۹۸). در زمان عبدالحمید مدحت پاشا با استفاده از شرایطی که در کنفرانس بینالمللی استانبول فراهم شده بود برای اعلان رسمی قانون اساسیای که خود آن را به شیوۀ قوانین غربی تدوین نموده بود، تلاش میکرد (شاو، همان، ص ۳۰۱-۳۰۲).
این دگرگونی اگرچه توانست تا حدی بر مشکلات داخلی عثمانیها سرپوش بگذارد اما هرگز نتوانست در سرتاسر قلمرو وسیع و گستردۀ این امپراتوری آرامش برقرار سازد و دائماً مناطقی مانند بالکان و دیگر نواحی تحت تصرف آنان در ناآرامی و شورش بودند. تا اینکه با وخامت اوضاع در شبهجزیرۀ بالکان و آمادهشدن روسها برای دخالت نظامی، ترکان تن به پذیرفتن شرایط آتشبس در بالکان دادند و قرار بر این شد تا با شرکت دولتهای بزرگ آن روزگار، کنفرانسی در استانبول برگزار گردد که در سال ۱۸۷۶ با اعلان حکومت مشروطه از سوی سلطان عبدالحمید کار کنفرانس نیمه تمام باقی ماند (رامسائور، ص ۳۳۱). این حکومت مشروطه در تاریخ عثمانی به نام «مشروطه اول» شناخته میشود. عمر این حکومت مشروطه دیر نپایید و پس از اندکی یک دوره استبداد ۳۰ ساله آغاز شد که تا سال ۱۹۰۸ ادامه یافت.
سلطان عبدالحمید در سال ۱۸۷۷، مدحت پاشا را عزل نمود و در نخستین سالهای سلطنت خود دست به اصلاحات زد و بیشترین توجه خود را به امر نوسازی نیروهای نظامی معطوف ساخت (شاو، همان، ص ۴۱۸). اصلاحات محدود به این زمینه نشد و در دستگاه قضایی، آموزش عمومی و عرصۀ فرهنگ نیز دگرگونیهای به وجود آمد.
البته نباید از نظر دور داشت که دورۀ اصلاحات نوین عثمانی در سالهای پایانی پادشاهی سلطان محمود دوم ۱۸۳۹- ۱۸۰۸ آغاز شد و در حقیقت شالودۀ اصلاحات بعدی را که در دورۀ تنظیمات دنبال شد او پیریزی نمود (شاو، ۱۳۷۰، ص ۱) و بعدها در دوران سلطنت عبدالمجید در سال ۱۸۳۹، صدراعظم اصلاحطلب او مصطفی رشید پاشا سلطان را به صدور فرمان تنظیمات یا همان «خط شریف گلخانه» تشویق کرد.
در دوران سلطنت سلطان عبدالحمید، فراگیرترین نیروی عقیدتی در امپراتوری عثمانی، اسلامگرایی بود که خواهان احیای ارزشها و سنتهای پیشین بود و خود سلطان مشوق و مروج آن بود (شاو، ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۴۴۱). این نهضت در اواخر دوران تنظیمات در واکنش به رفتار نامناسب روسها با میلیونها مسلمان ساکن در آن سرزمین و نیز سکنۀ کشورهای حوزۀ بالکان که تازه استقلال یافته بودند، شکل گرفت (همانجا).
چندی نگذشت که این حرکت به شکل جنبش پان اسلامیسم که خواهان وحدت و اتحاد همۀ مسلمانان مظلوم جهان از هندِ تحت سلطۀ بریتانیا گرفته تا مسلمانان ساکن در مصر، آسیای مرکزی، الجزایر، تونس و دیگر جاها بود شکل گرفت (همان، ص ۴۴۲).