خانه / مقالات / نقش عثمانی ها در به قدرت رسیدن فرقه مساوات

نقش عثمانی ها در به قدرت رسیدن فرقه مساوات

به دنبال دگرگونی­ های سیاسی ـ اجتماعی رخ­داده در دهه­های پایانی سدۀ نوزدهم در عثمانی و قفقاز، و رشد ناسیونالیسم در میان روشنفکران هر دو منطقه، نوعی حس همدلی میان روشنفکران و نخبگان قفقاز و عثمانی به وجود آمده بود که رفته رفته نیرومندتر می­شد. آنگاه که اندیشۀ پان­تورانیسم و پان­ترکیسم توسط ایدئولوگ­ها و روشنفکران عثمانی مطرح شد و مقبولیت یافت، اهمیت منطقۀ قفقاز برای ترکان دوچندان شد. پان­تورانیسم جنبشی بود که روسیه را هدف قرار داده بود چرا که بیشترین سرزمین­های متشکلۀ توران بزرگ در روسیه واقع شده بودند (زاره واند، ۱۳۶۹، ص ۱۲۰).

وجود ارمنستان در قفقاز نیز یکی دیگر از موانع ترکان در رسیدن و دستیابی آنان به هدف نهایی بود و از میان برداشتن ارمنیان و ازبین‌بردن این مانع یکی از اهداف ترکان در لشکرکشی به قفقاز محسوب می‌شد (همان، ص ۱۲۳). پس از اجرای همۀ این برنامه ­ها، اجرای مرحلۀ دوم برنامۀ آنان آزادسازی و اتحاد همۀ اقوام و ملت­های مسلمان بود (همانجا).

آغاز جنگ جهانی اول و سپس فرا رسیدن سال ۱۹۱۷ که انقلاب روسیه و سرنگونی خاندان رومانف را در پی داشت، برای ترکان بسیار خوشایند بود (همان، ص ۱۳۰).

«پس از انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷، شرایط سیاسی بسیار پیچیده­ای در قفقاز جنوبی ایجاد شده بود، مجادله کشورهای در حال جنگ بر سرِ این منطقه آشکار انجام می­شد و تلاش بلوکهای نظامی رقیب برای نظارت بر منطقۀ قفقاز شدت گرفته بود. در شرایطی که کشمکش‌های نظامی، سیاسی و دیپلماتیک جنگ جهانی هر روز سنگین ­تر می­شد، تعیین رویکرد سیاست خارجی متناسب با تمایلات ملی، بزرگ‌ترین وظیفه­ای بود [که] برعهدۀ محافل سیاسی آذربایجان قرار داشت» (حسنلی، ۱۳۹۰، ص ۳۹).

از اواسط سال ۱۹۱۷ ترکان جریانات موجود در روسیه را با دقت زیاد تحت نظر گرفته بودند و از اوایل سال ۱۹۱۸ آنان قفقاز جنوبی را وارد حوزۀ فعالیت سیاست خارجی خود کرده بودند (حسنلی، ۱۳۹۰، ص ۳۲). از آنجایی که صلح نامۀ ارزنجان به صورت موقتی بسته شده بود، ترکان در ژانویه سال ۱۹۱۸ با حکومت قفقاز جنوبی مذاکرات صلح را آغاز نمودند و در ۱۴ ژانویه همان سال فرماندهی نظامی عثمانی­ها با فرستادن نامه­ای به ژنرال اودیشیلیدزه اعلام نمود که انور پاشا می­خواهد بداند برای انعقاد معاهده صلح از چه راهی می­توان با «حکومت مستقل قفقاز» ارتباط برقرار نمود (همانجا). در همین نامه ترکان کمیساریای قفقاز جنوبی را برای شرکت در گفتگوهای صلحی که در برست لیتوفسک در جریان بود دعوت کردند و قول دادند برای به رسمیت شناخته شدن دولت جدید از همۀ امکانات و ظرفیت­های خود استفاده خواهد نمود (همان، ص ۳۳-۳۲).

میان نمایندگان قفقاز جنوبیِ شرکت‌کننده در کنفرانس صلح برست لیتوفسک اتفاق نظر و وحدت رویه وجود نداشت و هر نظری که مطرح می­شد با منافع یکی از طرفین در تعارض بود (همان، ص ۴۵).

فتحعلی خان خویسکی به نمایندگی از فراکسیون آذربایجان در سخنرانی بلندی دربارۀ روابط با ترکیه گفت: «ما در حرکات ترکیه تدوامی منطقی را مشاهده می­کنیم. حکومت ترکیه به دفعات ما را به عنوان یک ساختار مستقل دیده است و می­توان این‌گونه گفت که می‌خواست این طرز فکر را به ما بقبولاند» (همان، ص ۴۷).

فتحعلی خان خویسکی در دنبالۀ سخنان خویش با طرح موضوعاتی دربارۀ نظرگاه عثمانی­ها، پیرامون روابط با قفقاز به این نتیجه می­رسد که: «به همین دلیل اکنون که ترکیه ما را جزئی از جمهوری روسیه می­داند و دیدگاهش نسبت به ما همانند دیدگاهش نسبت به یکی از مناطق روسیه است و به ما پیشنهاد می­دهد که مواد معاهده صلحی که با روسیه منعقد کرده است عمل کنیم، نمی­توان این حرکت را غیرمنطقی تلقی کرد.» (همان، ص ۴۸). اساساً ترکان اعلام استقلال قفقاز جنوبی را ضروری می­دانستند چرا که برای آنها وجود یک دولت بین ترکیه و روسیه ضروری بود (همانجا).

نمایندگانی که در باکو و در مذاکرات حضور داشتند، صرف‌نظر از گرایش‌های سیاسی خود، مخالف جنگ با عثمانی­ ها بودند. آنان بیان نمودند که در صورت اعلان جنگ، آنها علیه عثمانی نخواهند جنگید. خاص محمدوف خطاب به دیگر نمایندگان شرکت‌کننده از قفقاز در این مذاکرات گفت: اگر شما درخواست­های ترکان را نپذیرید در این صورت جنگ اجتناب‌ناپذیر خواهد بود، ولی ما هرگز در این جنگ علیه ترکان شرکت نخواهیم نمود. چنانچه ارمنی­ها و گرجی­ها این قدرت و نیرو را در وجود خود احساس می­کنند، در این صورت خودشان این مسئولیت را بپذیرند و در جنگ شرکت نمایند، مسلمانان در این جنگ شرکت نمی­کنند (همان، ص ۴۹).

در شرایطی که مذاکرات بی­نتیجه ماند، عثمانی­ها اولتیماتوم خود دربارۀ باطوم را عنوان نمودند و سئیم در اجلاس فوری خود خواهان جنگ با ترکیه شد. اما حزب مساوات و گروه بی­طرف­ ها و حزب اتحاد در بیانیۀ مشترکی مخالفت خود با جنگ را اعلام نمودند. یکی از دلایل آنان برای شرکت‌ننمودن در جنگ علیه ترکان، اشتراکات دینی مسلمانان با مردم مسلمان ترکیه عنوان شده بود (همان، ص ۵۶).

ترکان برای اجرای اهداف خود دست به آرایشِ نظامیِ جدیدی متناسب با موقعیت به‌وجودآمده زدند و با احضار وهیب پاشا به استانبول، یعقوب شوقی پاشا را به جای او منصوب نمودند. او با ترکیب نیروهای موجود، نیروی عملیاتی به نام سپاه نهم تشکیل داد که مابین آلکساندروپل و جلفا مستقر شده بود (بیات، ۱۳۸۰، ص ۶۸). در ۲۷ رجب ۱۳۳۶/ ۱۰ مه ۱۹۱۸ گروهی از صاحب‌منصبان عثمانی که با همراهان خودشان سیصد نفر بودند به سرکردگی ناظم پاشا از سوی آق‌دام وارد گنجه شدند (همانجا).

دولت عثمانی می­خواست به گونه­ای رفتار نماید که اعزام ارتش به آذربایجان موجب نارضایتی آلمان را فراهم ننماید، به همین دلیل نیز تصمیم گرفت تا «اردوی اسلام» را متشکل از نیروهای عثمانی و داوطلبان محلی تشکیل دهد، به نظر انور پاشا تنها به این صورت می­شد مقاومت آلمانی ها را از بین برد (حسنلی، ۱۳۹۰، ص ۹۶).

طلعت پاشا، نخست‌وزیر دولت عثمانی با به‌دست‌آوردن آگاهی­هایی دربارۀ وضعیت موجود، از نمایندگان اعزامی باکو به استانبول موضوع کمک به آذربایجان را برای انجام مذاکرات به کابینه ارائه کرد و از سوی آنان پاسخ مثبت داده شد و بر این اساس کمیسیونی برای گزینش افسران اعزامی به قفقاز تشکیل گردید (شیخ زامانلی، ۱۹۹۷، صص ۷۱- ۶۸). در آغاز ۲۰ نفر از افسران برگزیده شدند، و برای تشکیل هستۀ فرماندهی، نوری پاشا به سرعت به موصل رفت تا در آنجا از میان نیروهای سپاه ششم گروهی را انتخاب کند و در نتیجه ۱۴۹ افسر و ۴۸۸ سرباز را بدین منظور برگزید و این گروه کوچک در اوایل آوریل سال ۱۹۱۸ به سوی قفقاز حرکت نمود (سلیمانوف، ۱۹۹۹، ص ۱۰۴).

در پنجم آوریل همان سال، انور پاشا فرمان تشکیل «اردوی اسلام» را امضا کرد. نوری پاشا نیز که پیشتر اشاره شد به موصل رفته بود، سه روز پس از امضای فرمان تشکیل «اردوی اسلام» موصل را ترک کرد و در نهم ماه مه به تبریز رسید و پس از پانزده روز، در بیستم همان ماه با عبور از رودخانۀ ارس، به سوی گنجه به راه افتاد (همانجا).

سپاه پنجم عثمانی­ها که یکی از بهترین سپاهیان آنها بود، به فرماندهی مرسل پاشا در آغاز ماه ژوئن به گنجه رسید و اهالی آنجا با شور و شوقی وصف­ناپذیر از سپاهیان عثمانی که شامل ۲۵۷ افسر و ۵۵۷۵ تن سرباز بود، استقبال نمودند (نصیب‌زاده، ۱۹۹۶، ص ۶۳).

این اقدام سپاهیان ترک، روسیه و شورای کمیساریای خلق باکو را که رویای تصرف تمامی آن مناطق را داشتند به شدت نگران نمود و ولادیمیر ایلیچ لنین در تلگرامی که در اواخر ماه مه به استپان شائومیان ـ یکی از ۲۶ کمیسرهای باکو ـ فرستاد، او را تشویق نمود تا از طریق وحدت با گرجیان به مقابله با ترکان بپردازند. به درخواست لنین، در روز ۸ ژوئیه ۱۹۱۸ استالین از ستاد خود در تزار یتسین (ولگاگراد بعدی) به استپان شائومیان خبر داد که شاید در مورد گرجستان در برابر آلمان­ها کوتاه بیاییم اما دادن این امتیاز زمانی ممکن خواهد بود که آلمانی­ها بپذیرند که در موضوع ارمنستان و گرجستان دخالت ننمایند (سویتوخوسکی، ۱۳۸۱، ص ۱۴۸).

حکومت نوپای شوروی و آلمان در یک سلسله مذاکراتی در ۲۷ اوت یک معاهدۀ الحاقی به قرارداد برست لیتوفسک را امضا کردند که در بند چهارم آن، آلمانی‌ها با موافقت روسیه استقلال گرجستان را به رسمیت شناختند و متعهد می­شدند که برای انجام عملیات نظامی از سوی نیروی سومی خارج از خاک گرجستان و مرزهای ترکیه، برطبق قرارداد برست‌لیتوفسک، کمک نخواهند کرد. همچنین اقدامات لازم را برای جلوگیری از عبور هر نیروی سومی از نوار مرزی شماخی و باکو انجام خواهند داد (همانجا).

تحرکات انجام‌گرفته در منطقه توسط آلمانی‌ها، عثمانی­ها و حکومت نوپای شوروی، بریتانیا را که از همان آغاز فروپاشی رژیم تزاریسم به دنبال پرکردن خلاء به‌وجودآمده ناشی از نبود روس­ها بود، وادار به اقداماتی نمود. اگرچه در مراحل نخستین تلاش انگلیسی­ها در راه‌یابی به قفقاز به نتیجه نرسید، اما چندی پس از تشکیل «اردوی اسلام» و احتمال دستیابی عثمانی­ها بر باکو تلاش­های آنان شدت بیشتری به خود گرفت (بیات، ۱۳۸۰، ص ۷۰). اما سرانجام انگلیسی­ها توانستند نیروهای خود را تحت فرماندهی دنسترویل در اواخر اوت ۱۹۱۸ وارد باکو کنند (بیات، ص۷۳ ). گزارش‌های رسیده از کنسولگری ایران در باکو حاکی از این است که با آمدن انگلیسی‌ها به داخل شهر، اهالی غیرمسلمان باکو احساس آرامش بیشتری دارند و ترکان نیز اگرچه اندکی عقب‌نشینی کرده­اند، اما تمام باغات و ییلاق­های باکو در دست آنهاست و روزی چند ساعت شهر را بمباران می­کنند (بیات، همان، ص ۷۴).

در اوایل ماه ژوئن تحولات رخ‌داده در باکو عثمانی­ها را به ضرورتِ سرعت‌بخشیدن به گردآوری نیروهای خود در گنجه متوجه نمود و انور پاشا در این زمینه در نامه­ای به وهیب پاشا فرماندۀ جبهۀ قفقاز نوشت: نیروهای لازم برای پاکسازی باکو و اطراف آن از بلشویک­ها را به منطقه اعزام نموده و چنانچه لازم باشد آنها را افزایش خواهد داد (حسنلی، ۱۳۹۰، ص ۹۸).

در این هنگام شورای ملی و حکومتی پس از ۱۸ روز از تفلیس به گنجه آمد و با آمدن آنان به گنجه یک سری اختلاف‌ها میان نوری پاشا که محافل اسلام­گرا توانسته بودند او را به سوی خود جلب نمایند با برخی از مساواتی ها آغاز شد و او هم نشان داد که در برابر چپ‌گراها و مساواتی­ها تمایل بیشتری نسبت به اتحاد اسلام­گرایان محافظه‌کار دارد (همان، ص ۹۹). بدین‌ترتیب بحرانی کابینه را فراگرفت و هیئتی سه نفره مرکب از محمدامین رسول‌زاده، فتحعلی­خان خویسکی و م. ج. حاجینسکی برای مذاکره و گفتگو به دیدار نوری پاشا رفتند و نوری پاشا نیز با عنوان نمودن اینکه «وی یک سرباز است و از سیاست سر در نمی­آورد» احمدآقا اوغلو را به عنوان مشاور سیاسیِ لشکر معرفی نمود تا آنان با او گفتگو نمایند (همانجا).

از مواضع ترکان نسبت به حکومت نوپای آذربایجان کاملاً روشن است که عثمانی‌ها مقاصدی فراتر از یک کمک برادرانه به آنان را داشته و هدف اصلی و نهایی‌شان چیرگی بر قفقاز و چاههای نفت باکو و سپس پیشبرد برنامه‌های درازمدتشان بوده است.

سرانجام در طی مذاکراتی میان اعضای حکومت جدید در آذربایجان و بیان نظرگاه‌های موافقان و مخالفان ـ که البته پاره­ای از آنان نیز به سیاست­های عثمانی­ها بدبین شده بودند ـ تصمیماتی گرفته شد. رسول­زاده گفته بود: «به ما می­گویند که نمی­توان از ترکیه­ای­ها انتقاد کرد، زیرا آنان برای اداره‌کردن ما نیامده بودند، بلکه مانند یک سرباز برای دفاع از ملت ما آماده بودند. این واقعیت دارد. اما این نیز یک حقیقت است که در بین خود ما بودند آقایانی که خواستار حاکمیت استانبول در اینجا بودند» (حسنلی، همان، صص ۱۰۱  – ۹۸).

در تمام مدت زمان وقوع این رویدادها، نمایندگان سیاسی قفقاز مانند محمدامین رسول‌زاده در ارتباط تنگاتنگ با عثمانی­ها بودند و همۀ تحولات و دگرگونی­های منطقه را به آنان گزارش داده و از عثمانی­ها کسب تکلیف می­نمودند و این ترکان بودند که سرنخ کلیۀ دگرگونی­های این سال‌ها را که منجر به روی‌کارآمدن مساواتی­ها شد در دست داشتند. حتی گزارش­هایی در دست است که مساواتی­ها برای پیشبرد مقاصد خود و جهت دستیابی به قدرت با تشکیلات مخصوصه ارتباط برقرار نموده و به پاره­ای عملیات در قفقاز نیز دست زده­اند و شخص محمدامین رسول­زاده گزارش‌هایی را به سفارتخانۀ عثمانی در تهران فرستاده و از آنها درخواست سلاح نموده است (ساری سامان، ۱۳۹۳، ص ۴۷).

پس از روی‌کارآمدن مساواتی­ها، نمایندگان آذربایجان به استانبول رفتند و از سوی سلطان محمد دوم که به تازگی در روز ۶ سپتامبر ۱۹۱۸ بر تخت سلطنت نشسته بود به گرمی پذیرفته شدند و سلطان از آنان در مراسم شمشیرآویزی دعوت به عمل آورد (حسنلی، همان، ص ۱۴۸). انور پاشا نمایندگان آذربایجان متشکل از محمدامین رسول­زاده، خاص محمدوف و سفیکوردسکی را به حضور سلطان معرفی نمود و رسول­زاده ضمن تبریک به سلطان عثمانی از سوی جمهوری آذربایجان گفت: ملت آذربایجان از اسارتی صد ساله خلاص شده و در راه حفظ استقلال و آزادی خود به کشور برادر ترکیه تکیه کرده است (همانجا). سلطان نیز در سخنانی تأمین استقلال و آزادی این حکومت ترک و مسلمان را که از اسارت نجات یافته به عنوان مقدس‌ترین وظیفۀ حکومت خود دانست (همانجا).

چندی پس از این دیدار، توپچوباشف، نمایندۀ تام­الاختیار آذربایجان در استانبول به دیدار سلطان شتافت و در جریان گفتگو اظهار داشت: «اعلیحضرت شما چندی پیش، در هنگام پذیرفتن نمایندگان آذربایجان، یکی از دولت‌های کوچک ترک، با احترام زیادی فرمودید، آذربایجانی­ها فرزندان عزیز من هستند، ما آذربایجانی­ها همیشه با صمیمیت و حس رضایتمندی، این افتخار بزرگ را به یاد می­آوریم» (همان، ص ۱۴۹). حتی هنگامی که توپچوباشف ترکان را دوست آذربایجانی­ها می­نامد، سلطان می­گوید «دوست نه، برادر» و او را مطمئن می­سازد که ترک­های عثمانی هرگز کمک­های خود را از آنان دریغ نخواهند کرد (همانجا).

سرانجام در روز ۱۴ سپتامبر سال ۱۹۱۸، نیروهای عثمانی به دنبال یک سلسله بمباران­های شدید، حملۀ نهایی خود را آغاز نمودند و با شکستن خطوط دفاعی شهر، ژنرال دنسترویل را وادار به عقب‌نشینی نمودند (بیات، همان، ص ۷۶- ۷۵). بدین‌ترتیب عثمانی­ها باکو را به تصرف خود درآوردند و شهر در بی­نظمی، هرج‌ومرج و آشوب فرو رفت. به دلیل تعلل عمدی و یا غیرعمدی ترکان در برقراری آرامش در شهر، قتل و غارت گسترده­ای باکو را فرا گرفت و به نوشتۀ ساعد کنسول ایران، تنها در پی تسلیم یک «پروتست کتبی» از سوی او و دیگر کنسول­های خارجی در باکو به انور پاشا، او قوای عثمانی را به داخل شهر فرستاد تا از قتل و غارت و خشونت جلوگیری کنند (بیات، همان، ص ۷۷). پس از آن در ۱۷ سپتامبر/ ۱۰ ذیحجۀ ۱۳۳۹ فتحعلی خان خویسکی با اشارۀ نوری پاشا مقر خود را از گنجه به باکو منتقل نمود. اما به گفتۀ ساعد: «ظاهراً حکومت آذربایجان برقرار شد… در باطن کار با عثمانی­ها بود.» (همانجا).

در روز ۱۵ سپتامبر نیروهای ارتش آذربایجان ـ سپاهیان ترک ـ وارد باکو شدند و رسول‌زاده دربارۀ آزادسازی باکو نوشت: صورت احوال اسلامیه که شش ماه تمام خون جگر خورده بود می­خندد. باکو در روز مبارکی مانند عید قربان، دوباره به صاحبان اصلی خود بازمی­گردد… همان‌گونه که نجات شخصی که گردنش زیر گیوتین قرار دارد، حیاتی نوین است، آزادسازی باکو نیز به همان اندازه واقعه­ای معجزه‌آساست (رسول­زاده، ۱۳۸۰، ص ۵۶).

آذربایجانی­ها با شور و هیجان فراوانی از سپاهیان عثمانی استقبال نمودند، عثمانی­ها به هنگام ورود به شهر اعلام کردند که آنان برطبق خواستۀ حکومت آذربایجان در عملیات آزادسازی باکو شرکت کرده­اند (حسنلی، همان، ص ۱۵۱-۱۵۲).

در آن هنگام رسول­زاده جهت شرکت در کنفرانسی در استانبول به سر می­برد که انور پاشا به او تلفن نموده و می­گوید: «- امین بیگ، باکو آزاد شد!» (رسول­زاده، همان، ص ۵۶). رسول‌زاده نیز در نامه­ای از استانبول به فتحعلی خان خویسکی نخست‌وزیر و حاجینسکی وزیر امور خارجه نوشت که آزادسازی باکو حال و هوا را در اینجا تغییر داده و به مناسبت هم‌زمانی این اتفاق با عید قربان آزادسازی باکو در ترکیه دو بار جشن گرفته شده است (حسنلی، همان، ص ۱۵۲).

بی­جهت نیست که آذربایجانی­ها انور­پاشا را کسی می­دانند که در سرنوشت آذربایجان نقش بسیار مهمی ایفا کرده است (حسنلی، ۲۰۱۲، ص ۲۳۳).

بدین‌سان  و با هدایت، یاری و پشتیانی و کمک­های همه‌جانبۀ عثمانی­ها پرچم حکومت جمهوری آذربایجان برافراشته شد و دولت جدیدی با نام عاریتی آذربایجان که بیانگر اهداف آشکارا تجاوزکارانۀ ترکان عثمانی و حزب مساوات نسبت به آذربایجان ایران بود ـ و روند رویدادهای آینده نیز کوچک­ترین تردیدی را در داشتن چنین هدفی از سوی آنان از بین برد ـ قدم به عرصۀ وجود نهاد.

هرگونه اندیشه­ای در این باره که این نام‌گذاری تصادفی و یا بدون مطامع ویژه­ای انتخاب شده، خوش‌خیالی محض و ساده‌دلی است. مروری بر اندیشه­های ایدئولوگ‌های پان­ترکیست و سخنان آنان در گردهم­آیی­ها و یا نوشته­هایشان در آثار منتشرشده از سوی آنها در دوران شکل‌گیری این حرکت، مؤید این موضوع است که این نام‌گذاری، حساب‌شده و با برنامه­ریزی قبلی بوده است و هیچ احتمال تصادفی‌بودن آن نمی­رود. توضیحات خود رسول­زاده هم که سعی در رفع و رجوع کردن موضوع داشت و آن را «سوءتفاهم» از سوی معترضان می­دانست، نه تنها سوءتفاهمات را از میان نبرد بلکه بر ابهام آن بیش از پیش افزود (بیات، ۱۳۸۰، ص ۴۶).

جمیل حسنلی، پژوهشگر نامدار آذربایجانی می­نویسد (۱۳۹۰، ص ۲۷): «ایدۀ مختاریت آذربایجان ایران و پیوستن تدریجی آن به قفقاز جنوبی، در همان سال‌های ۱۹۰۹- ۱۹۰۸ در مکاتبات دیپلماتیک مطرح شده بود.» این موضوعِ بسیار مهمی است و دلیل محکم دیگری است در تأیید برنامه‌ریزی آگاهانۀ ترکان عثمانی با همکاری عوامل خود در قفقاز در نام‌گذاری خانات شروان، گنجه، باکو و … به آذربایجان برای سهولت در امر پیشبرد مقاصد تجاوزکارانۀ آنان.

ترکان عثمانی که در دستیابی به آذربایجان ایران شکست خورده بودند، این­بار راه غیر مستقیم را در پیش گرفتند و درصدد برآمدند نخست با نهادن نام آذربایجان بر قفقاز آن منطقه را به سوی خود جلب نمایند و سپس زمینه­های وحدت دو آذربایجان را فراهم آورند (رضا، ۱۳۶۰، ص ۲۱۵).

با این نام­گذاری نادرست، ستم فاحشی بر مردم این منطقه که باید برپایۀ پیشینۀ تاریخی و فرهنگی راستین خود آینده­ای مستقل و آزاد را پی­ریزی می­نمودند، روا شد اما ترکان عثمانی با هدف ایجاد یک پایگاه به دنبال دست­اندازی به شمال غرب ایران و نیز بخش­هایی از آسیای میانه بودند تا «توران» موعود خویش را به وجود آورند (بیات، ۱۳۷۹، ص ۹، مقدمه).

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *