دکتر علی درازی
یکی از دشواریهای ریشهیابی نارضایتیهای محلی در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰، ناشی از آشوب و اغتشاش است که پس از هجوم مشترک متفقین و اشغال کشور و برکناری رضاشاه بر ایران حکمفرما شد. آشوب و شورش گستردهای کل کشور را فراگرفت ولی بخش مهمی از آن حاصل تبلیغات متفقین و نارضایتی عمومی از اشغال کشور بود. آشکار بود که بازگشت به حکومتی به سبک زمان رضاشاه به هیچوجه طرفدار نداشت، ولی کم بودند گروههای سیاسی که در این دوره نوع مشخصی از یک سبک حکومت متفاوت را ارائه دهند، به ویژه آنکه برخی از آنها نیز با گروهی از نیروهای اشغالگر رابطهای نزدیک داشتند (January, 1949, pp. 50-49). از این رو تشخیص آنکه خواسته رفع نارضایتیهای محلی یا ادعای خودمختاری در سالهای بعد بازتاب واقعی خواسته مردم بود یا صرفاً حاصل القائات بیگانه، چندان دشوار نیست و در این تردیدی نیست هم انگلیس و هم شوروی حاضر بودند هنگامی که منافعشان اقتضا میکرد به حرکتهای جداییخواهانه دامن بزنند.
آذربایجان در پی اشغال کشور، مانند نقاط دیگر در حالتی از تزلزل و نارضایتی به سر میبرد. هجوم متفقین، ایران را سرافکنده کرده بود. رضاشاه از محبوبیت چندانی برخوردار نبود، ولی برکناری مفتضح او و نمایش مفتضحتر ارتش شاه که در برابر هجوم متفقین متلاشی و پراکنده شد، در شکلگیری یک نوع احساس شکست ملی مؤثر واقع شد. علاوه بر این قطع رابطه با آلمان نیز که در آن ایام مهمترین طرف اقتصادی ایران محسوب میشد، موجب نارضایتی شد.
میان جنگ و مسائل اساسی ایران رابطه چندانی احساس نمیشد و طبیعی بود که ایرانیان نیز میل نداشتند بار دشواریهای ناشی از جنگ و جدل را بر دوش بکشند. ایرانیان ملزم به جنگ و مقاومت نشدند، ولی گروه کثیری از مردم در خلال یورش متفقین جان باختند و لطمات اقتصادی وارد بر کشور بسیار بود. کمبود مواد غذایی دائمی بود و هزینه زندگی در فاصله سالهای ۱۳۱۸ ـ۱۳۲۴ شمسی بیش از ۸۰۰ درصد افزایش یافت. فقیر و غنی به یکسان از سیاست مصادره متفقین که عاملی بود در تشدید نارضایتی ملی، در عذاب بودند و منطقه آذربایجان بیش از مناطق دیگر در رنج و عذاب به سر برد و همین عامل نارضایتی آنان را از حکومت مرکز بیشتر از گذشته کرد.
با تمام مصائب اشغال، از لحاظ سیاسی گشایشی حاصل شده بود. آزادیهای سیاسی و مطبوعاتی که در ایام رضاشاه محلی از اعراب نداشت، اینک به پیدایش انبوهی از احزاب و دستهبندیهای سیاسی و تنوع مطبوعات و جراید منجر شده بود. علاوه بر این ترکیب هیئت وزیران ایران در خلال اشغال متفقین، تحت نفوذ و سلطه انگلیس بودند. درحالیکه انگلیسیها از سیاستمداران و نظام سیاسی ایران شدیداً انتقاد میکردند، پست ریاست وزراء را همیشه افرادی برعهده میگرفتند که به ظن قوی، هوادار منافع انگلیس بودند. منافع شوروی در پایتخت چندان ملحوظ نبود و این اهمیت داشت تا همه توان خود را برای بهرهبرداری از موقعیتش در مناطق شمالی تحت اشغالش صرف کند. یکی از مهمترین دلایل سیاسی در شکلگیری فرقه دمکرات آذربایجان و طراحی سناریوی جدید برای کسب امتیاز نفت شمال و بسط و نفوذ قدرت شوروی در مناطق شمالی را باید در رقابت سنتی روس و انگلیس جستجو کرد. قرارداد ۱۹۰۷ علاوه بر اینکه ایران را عملاً به دو منطقه نفوذ تقسیم کرده بود، بعدها پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، یعنی در سال ۱۹۱۹ و در خلال جنگ بینالملل اول، نفوذ انگلیس را بر تمامی کشور بسط داده بود؛ اینها زمینههایی شد که در خلال جنگ بینالملل دوم و پس از آن، شوروی را وادار کرد تا نقش و نفوذ سنتی خود را در ایران احیاء کند. در نتیجه، ایران بار دیگر در قرن بیستم مانند قرن نوزدهم مورد تاخت و تاز روس و انگلیس و بعدها آمریکا با عنوان جدید متفقین قرار گرفت. و پس از جنگ نیز هر کدام به شکلی، حضور خود را بر سیاست داخلی ایران دیکته کردند. سناریوی همسایه شمالی، برای کسب امتیازات بیشتر، فشار بر دولت ایران و نهایتاً تصرف تمامی خاک ایرانزمین و برآورده کردن آرزوی دیرین روسها، یعنی دسترسی به آبهای گرم بینالمللی بود.