خانه / مقالات / نقش میرزا علی تبریزی (ثقه الاسلام) در انقلاب مشروطه آذربایجان

نقش میرزا علی تبریزی (ثقه الاسلام) در انقلاب مشروطه آذربایجان

مرضیه نوری

کارشناسی ارشد رشته تاریخ گرایش انقلاب اسلامی

چکیده

در تمامی جریاناتی که در ایران بوقوع پیوسته و منجر به نهضتها و قیامهای اسلامی شده جای پای علمای دینی مشاهده می شود. در نوشتار حاضر به نقش ثقه الاسلام در انقلاب مشروطه آذربایجان پرداخته شده است.  ایشان در ابعاد گوناگون علمى، فکری، سیاسى و اجتماعى زبانزد خاصّ و عامّ بود. علی الخصوص در بُعد علمی آثار و نوشته هاى ارزشمندی از خود به یادگار گذاشته است. از صفات برجسته ثقه الاسلام  صراحت لهجه او بود روزی در حضور علما، با صراحت هر چه تمامتر بیان کرده بود: « من با شما یک فرق دارم من می دانم که نمی دانم ولی شما نمی دانیدکه نمی دانید. »  ثقه الاسلام برای پشتیبانی از حکومت مشروطه موفق به نگارش رسایل مشروطه خواهی برای تبیین و تشریح دیدگاههای خود می شود تا آرای فقهی- سیاسی خود را  به صراحت مطرح نماید. در این دوران رهبری حرکتهای اعتراض آمیز مردم علیه حکومت برعهده ثقه الاسلام بود.

 بدنبال نفوذ روسیه در آذربایجان موضع خود را مشخص می سازد مردم را دعوت به مقابله می کند. تا اینکه جان شیرین خود را بر سر عقیده پاک و هدف بزرگ و آرمان مقدس خویش می نهد.

کلید واژه

ثقه الاسلام، شیخیه، رساله لالان، اندیشه های سیاسی، مشروطه ، محمدعلی شاه، روسها

     میرزا علی تبریزی (ثقه الاسلام)

      ولادت

     در شب جمعه هفتم رجب ۱۲۷۷ ق. در تبریز چشم بدنیا گشود. پس از آموختن آموزش مقدماتی، در جوانی به عتبات رفته و پس از اکمال تحصیل به تبریز مراجعت  کرده است. پس از فوت پدر ضمن اینکه صاحب عنوان ایشان شده و بر مسند او نشسته است. بنا به توصیه محمد علی میرزا ولیعهد و فرمان مظفرالدین شاه لقب ثقهالاسلام به ایشان واگذار شده است. در دوره قاجار برای احترام به عالمان دینی اصطلاح ثقه الاسلام کاربرد داشته است. همچنین در لغت بمعنی شخص مورد اعتماد و امین بکار رفته است. وی از علمای قرن سیزدهم و چهاردهم هجری است. «بعضی او را شهید رابع – بعد از شهاب الدین ابوالفتوح و زین العابدین عامل شامی و سیّد شبستری- نامیده اند و برخی جلیل القدر را شهید هفتاد و سوّم روز عاشورا گفته اند. »[۱]

مراتب علمی و آثار

پس از کسب مقدمات علوم براى تکمیل اندوخته ها رهسپار حوزه  نجف می شود و در پاى درس فرهیختگان بزرگ آن دوران این مراحل را سپری می کند، ادبیات را از اکابر وقت خود در تبریز آموخته و پیش جدّ بزرگوار خود معارف الهّیه را تکمیل نموده است و در اواخر سده سیزدهم به عتبات عالیات مشرّف و در حوزه درس بزرگانی همچون، «فاضل اردکانی، شیخ زین العابدین مازندرانی، و حاج شیخ علی یزدی و دیگر اساتید حوزه علمیه ی نجف تلمّذ نموده بود.»[۲]

در زمینه های مختلف علوم همچون؛ فقه، اصول، حکمت،کلام، تاریخ،جغرافیا، نجوم، ادب، علم رجال و کتاب شناسی تبحّر داشت حتی به سرودن شعر نیز می پرداخت، به سایر زبانها چون فارسی، عربی، ترکی و فرانسه تسلط کامل داشت و در علم تاریخ،کلام و مثنوی شناسی صاحب نظر بود. بیشتر اوقاتش را در کتابخانه ی شخصی اش می گذراند و با رجال علمی وادبی مصاحبت داشت. «امیرنظام گروسی، مهدیقلی هدایت، ادیب خلوت، سید کاظم عصار وادیب الممالک فراهانی، از معاشران او بودند در کتابخانه ی او مجلس ادبی برگزار می شد که تعدادی از ادبا و فضلای آن روز تبریز در آن شرکت می کردند او خود نیز ذوق شاعری داشت واشعاری از او باقی مانده است.»[۳]

دولت آبادی درباره جایگاه علمی وی می نویسد: شعر نیکو می سرود ولی قلیل الشعر بود. خط را خوش می نوشت و در ترسل و انشاء به روش قائم مقام فراهانی و امیرنظام گروسی، نثری شیرین و سبکی نمکین و اسلوبی ملمع و مرصع داشت.[۴]

از رباعیات و اشعار ایشان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

شب هجو تو نشانی ز قیامت  دارد                          یا به پنهان خبری زآن قد و قامت دارد

ره به سر منزل  مقصود نخواهد بردن                          هر که بیم از ستم سنگ ملامت دارد

کتابهاى بسیار سودمندى به نگارش درآورده، که چندى از آنها چاپ شده است نوشته های او نشانگر عمق عظمت علمى و فکرى وی می باشد از آثار قلمی ایشان می توان به موارد زیر اشاره فرمود:

  • مراتب الکتب

۲- ترجمه ی  بث الشکوی

۳- مجموعه تلگرافات

۴- ایضاح الابناء فی تعیین مولد خاتم الانبیاء و مقتل سید الشهداء

۵- تاریخ امکنه شریفه و رجال برجسته

۶- مراسلات و منشآت

۷- تسهیل زیج هندی

۸- «اگر ملت» و«اگر ما آذربایجانیان»( رساله)

۹- سیاست اسلامیه

۱۰- تاریخ سید حمزه و طاق شاه علی

۱۱- بالون ملت ایران به کجا می رود؟(رساله)

۱۲- ظلم والد به ولد

۱۳- رساله سیاست

۱۴- مشروطه یا مشروعه

۱۵- حواشی و شروح علم رجال

۱۶- جنگ خصوصی

۱۷- مجمل حوادث

۱۸- یومیه مشروطه

۲۰- ترقی  مملکتی به ما است و تحصیل ما به علم

۲۱- لالان(رساله)

در کتاب «مرات الکتب» کتب و رجال شیعه را معرفی کرده است اما؛ به طبع نرسیده است. دلیل استادی او در زبان عربی و فارسی ترجمه«بثّ الشکوی» عبدالجبار عتبی است. بثّ الشکوی قسمت سوّم از تاریخ یمینی است،که تا آن زمان ترجمه نشده بود. این ترجمه بر حسب توصیه امیر نظام کرّوسی(پیشکار آذربایجان) انجام یافته است.

پس از بررسی ترجمه بث الشکوی از ناحیه امیر نظام در توصیف آن به ثقه الاسلام می نویسد: «عرض می شود رقیمه را زیارت کردم و ترجمه ی چون لؤلؤ منثور و گلبرک مسطور را دیدم. بی تملّق و نفاق و بی مبالغه و اغراق حقیق لک ان تکتب بالتبر لی الاحداق لا بالحبر علی الاوراق.

رو که بر آمد ترا به کلک سخن گوی                                                     آنچه علی را به ذوالفقار برآمد

به این زودی و به این خوبی ترجمه ی رساله عتبی را در بحبوحه ی رمضان نوشتن آتی باهر است و کرامتی زاهر، روان عتبی را شاد فرموده و جرفاذقانی را پی پشت نشانده اید«انه لقول فصل و ما هو بالهزل». مستدعیم خاطر شریف را با تراکم مشاغل به اتمام ترجمه مشغول بفرمایید تا بدهم طبع نمایند و منتشر نمایم و ادبا و فضلا را تمیمه باشد.»[۵]

کتاب «مجمل حوادث یومیّه مشروطه»حوادث ایام مشروطه را از ۲۸ رجب ۱۳۲۴ تا روز شهادتش به رشته تحریر در آورده است که بزرگتری سند گویای وی از آن روزگاران و رشادت و دلیری مشروطه خواهان می باشد.

بى تردید، روزنامه ها و کتابهای روشنفکران آن روزگار نقش مهمی در بیداری و رواج اندیشه قانون و گسترش عدالتخواهی ایفا مى کردند. بطوری که نقل شده کتابهای روشنفکران آن عصر را مورد مطالعه قرار می داد، «رسالات اندیشمندان زمان، چون یوسف مستشارالدوله[۶](مقتول در زمان ناصرالدین شاه) و طالبوف و غیره و دلبستگی به مطالعه روزنامه ها و مجلات خارجی و داخلی، مقارن آغاز مشروطه عقیده خاصی به آزادی و حریت و دمکراسی پیدا کرده و با آمادگی ذهنی داشتن در این راه با انقلاب مشروطه مصادف و به سوی آن کشیده می شود. »[۷]

از منابع چنین بر مى‏آید که، «از خواندن مهنامه ها و کتاب های مصری و دیگر کتاب ها بیدارگردیده و از پاکدلی و غیرتمندی دلسوزی به توده می نموده و با اینان همدستی دریغ نمی گفته.»[۸]

مجموعه نامه ها و تلگرافهایی از ایشان باقی مانده که در دوران مشروطه به اشخاص ذی نفوذ و آزادیخواه ارسال می کرده است، از جمله اینها نامه های رمزی که به مستشارالدوله وکیل مجلس اول و دوم مشروطه نوشته و از تحولات سیاسی- اجتماعی آذربایجان ایشان را آگاه کرده،گاهی از وی شور و مشورت هم خواسته است. در این نامه ها مطالب ارزشمندی به چشم می خورد. از مطالعه آثار میرزا علی چنین بر می آید که در علوم مختلف سرآمد روز گار خویش بوده است.

شیخیه و سایر اتهامات

در این باره که ایشان از رهبران فرقه شیخیه در تبریز بوده است از سوی محققین نظرات مختلفی ایراد شده «فتحی» می نویسد: وی هشتمین فرزند شاخه ای از دودمان ریشه دار دویست ساله ساکن تبریز بوده که پدر در پدر از عالمان دین بوده اند،و از جد دوم به این سوی یعنی لااقل از ۱۶۰ سال پیش از این تاریخ ۱۳۵۴ راهبری قوم شیخیه را نیز بعهده داشته اند.[۹]

جدّ ایشان میرزا شفیع از شاگردان  مکتب سید کاظم رشتی پیشوای فرقه شیخیه می باشد. چنانکه نقل شده: در سال ۱۲۴۲ ق. برای تکمیل معلومات خویش به عراق رفت و در نجف در حوزه درس شیخ محمد اصفهانی صاحب«جواهر الکلام» و شیخ علی نواده شیخ جعفر فقه و اصول را آموخت سپس در درس سید کاظم رشتی پیشوای شیخیه علوم حدیث و تفسیر را تحصیل و تکمیل نمود و از آنان اجازه اجتهاد گرفت و بعد به طریقه شیخیه گروید.[۱۰]

کسروی ایشان را از علمای پیرو مسلک شیخیه دانسته و اشاره فرموده که: شیخیان پیروان حاجی میرزا شفیع بودندی که پس از او پسرش حاجی میرزا موسی جانشین گردیده و پس از او نوبت به میرزا علی آقا ثقهالاسلام رسیده بود.اینان مسجد بزرگی را در دست می داشتند و در رمضان ودیگر هنگام ها در آنها گرد می آمدند. جز از خاندان ثقهالاسلام، ملایان دیگری نیز- در تبریز و نجف – می داشتند.[۱۱]

بر طبق گزارشات روایت شده کسروی: در آن زمان یکی ازگرفتاری ها در ایران کشاکش شیخی و کریم خانی و متشرع می بود.این کشاکش از زمان فتحعلی شاه برخاسته در تبریز کار به خونریزی انجامیده این زمان هر گروهی جدا از دیگران زیستندی و ملا و مسجد و کتابهاشان جدا می بود.شیخی با متشرع یا کریمخانی آمد و رفت نکردی. دختر به آنان ندادی. تا توانستی کینه  دشمنی نشان دادی.[۱۲]

خاندان ثقه الاسلام عهده دار مسائل دینى مردم بودند و مردم برای دفع شبهه های دینی به آنها رجوع می کردند.کسروی در ادامه می نویسد: آن سالی که آقا میرزا علی ثقه الاسلام (آنکه روسیان بدارش زدند) بجای پدرش نشسته بود، یک شب رمضانی در نزد پدرم گفته شد کسانی از شیخیان پیش او رفته «مناسک حج»خواسته اند و او گفته است: به همان مناسک علمای نجف عمل کنید، من نیز درس از آنها خوانده ام.[۱۳]

شیخیها ادعای مجتهدان را بر اینکه آنان  نایب عام  امام غایب (عج) هستند انکار می کردند ودر عوض به یک «شیعه کامل»  باور داشتند.که در هر عصری یکی از شیعیان کامل در پهنه زندگی خودنمایی می کند.آنها بر این عقاید پایبند بودند که همه علوم و معارف در نزد پیامبر (ص) واهل بیت(ع) می باشد و تنها راه کشف معارف توسل به معصومان و مراجعه به آثار آنان است و انسان به تنهایی قادر به درک هیچ یک از علوم اعتقادی و عملی نیست.

دولت آبادی در خصوص این مسلک می نویسد: دیگر از اوضاع روحانی کربلا مرکزیت فرقه شیخیه است که در مقابل متشرعه دکانی گشوده حوزه گرمی دائر دارند و چون از روی احترام از بالاسر ضریح سید الشهداء عبور نمی کنند غیر شیخی ها بالاسری نامیده می شوند.[۱۴]

ادوارد براون در کتاب «نامه هایی از تبریز» می نویسد: وی[ثقهالاسلام] رئیس فرقه شیخیه آذربایجان و از پیروان مرحوم شیخ احمد احسایی بود.[۱۵]

شیخیه یا شیخی ها، فرقه ای از شیعیان اثنی عشری، از پیروان شیخ احمد احسائی، از علمای بزرگ شیعه در قرن سیزدهم ه.ق می باشند.احساء از مراکز قدیمی تشیع بوده است. شیخ احمد بن زین الدین بن ابراهیم، مؤسس یک مکتب الهیات بوده که بعد از تکفیرش توسط مجتهدین شیعه، فرقه نامیده شد و پیروانش به اسم او به «شیخیه» معروفند. شیخیه به پشت سری نیز معروفند و مخالفانشان (شیعیان دیگر) بالاسری و متشرعه نامیده می شوند.

  شیعیان دوازده امامی، عدالت را مهم دانسته و آن را، یکی از اصول مذهب شیعه شمرده اند. اما شیخ احمد احسائی و پیروانش، عدالت را از ردیف اصول مذهب نفی نموده و می گویند: لزومی ندارد صفت عدالت از میان صفات دیگر خداوند جدا کنیم و اصلی از اصول دین قرار دهیم ؛ در غیر این صورت ، باید صفات دیگر خدا را هم باید از اصول دین بشماریم. نظر اینها درباره معاد به نظریات اسماعیلیان بسیار نزدیک بود و به معاد جسمانی اعتقادی نداشتند.

 علت تأثیر ایشان در روند حوادث آذربایجان بسبب بی پروایی و موضع گیری های صحیح و اصولی در برابر معاندان بود. دشمنان میرزا علی با بکارگیری ترفندهای مختلف بدنبال آن بودند تا از اقتدار و نفوذ مستمر وی در میان مردم  بکاهند. در نامه ای به مستشارالدوله[۱۶] از دسیسه تازه ای که مخالفان وی برای ایجاد تفرقه افکنی ایحاده کرده بودند آگاه می سازد: «سابقاً عرض کردم که پاره [ای]اراذل حالا ملتفت شده و ژلاتین  غیره در علیه بنده نشر می نمایند و می خواهند به این شیوه انقلابی میان مردم بیندازند.غافل از اینکه چشم بینای خدا باز است و بحمدالله مردم ملتفت هستند و با این افسانه ها دست از کار بر نمی دارند و حقیقتاً در خصوص این امر شیخی و غیر شیخی ابداً منظور نیست و مطلب از آن گذشته که کسی با این دسایس حیل کاری بکند. وقتی فحش شیخی گری یا بابی گری بود حالا «طبیعی گری» شده….»[۱۷]

رویکرد استبداد ستیزی میرزاعلی موجب بسط این گونه موضع گیری ها علیه وی شده بود واقعاً گذشتن از سد این مهارها ، دادن انگ های بداندیشی و دهری و بابی و سایر حربه های سیاسی نمی توانست در روحیه ایشان کارساز باشد.

تاریخ پر فراز و نشیب جهان اسلام پر از افترا و تهمت هایی است که بر  بزرگان دینی زده شده است تا آنها را در رسیدن به آمالشان  ناکام  بگذارند اما؛ آنها هیچ وقت خم به ابرو نیاورده اند و در راه اهداف خویش استقامت نموده اند چون وظیفه اصلی علما تنبیه غافل و ارشاد جاهل بوده است. مصداق حدیثی که پیامبر(ص) فرموده: «کلکم  راع و کلکم مسئول عن رعیته».

اما با تمام این ادله ، در اوضاع  بحرانی نهضت این ثقه الاسلام بود که به اختلاف شیخی و متشرعه پایان بخشید در این خصوص می فرماید: شیخی و متشرع دو تا دکانی است که بنده و آقا[۱۸] بازکرده ایم و و خطاب می کند به آن واعظ می گوید تو هم دکانت را تخته کن، این حرف ها را از مملکت بردارید.[۱۹]

برای جلوگیرى از شیوع افکار و عقاید منحرف تمام حرکتهایى که باعث ‏به انحراف کشیدن نهضت می شد از فرصت‏طلبان سلب می کرد.

اندیشه های سیاسی

با اینکه ثقه الاسلام از علمای مشروطه طلبی بود که خواستار برپایی پارلمان در کشور بود . اما؛ دیدگاه وی در مورد قانون اساسی مشروطه که بیشتر مفاد آن ترجمه ای از قانون اساسی کشور  بلژیک بود این چنین بود:

« مقصود از قانون اختراع شرع تازه ای نیست. قانون شریعت محمدیه منسوخ نمی شود و جز حجج الاسلام و علمای اعلام کسی حق ندارد در آن باب دخالت کند، در این باب قانون نوشته نخواهد شد. احکام شرعیه همان است که هست و تا انقراض عالم مستمر خواهد شد. آنچه ملت می خواهد وکلای ملت در تحت نظارت حجج الاسلام تهران می خواهند برای آن قانونی گزارند قانون سیاسی و ملکی است. از قبیل تعیین حقوق سلطنت و تشخیص حدود حکام و قرار دولت با دول خارجه و منع تقلبات و تعدیات و حفظ حقوق تبعه ایران و مالیات و غیره که در این باب حجج الاسلام تهران نیز با علماء و وکلای اطراف سعی بلیغ دارند که اگر در این باب نیز امری راجع به شریعت مطهره باشد تطبیق نمایند…»[۲۰]

برطبق این گفتار مشاهده می کنیم که از اندیشه های فقهی میرزا علی نشأت می گیرد و نظر ایشان با اصل دوم متمم قانون اساسی تطبیق دارد به موجب این اصل در هیچ عصری از اعصار مواد قانون اساسی نباید هیچ گونه تضادی با قواعد و احکام اسلام داشته باشد و مرجع تشخیص موافقت و مخالفت علمای اعلام تعیین شده است. چنانکه شیخ فضل الله نوری فرموده اند: قوانین جاریه در مملکت، نسبت به نوامیس الهیه، از جان و مال و عرض مردم،باید مطابق فتوای مجتهدین عدول هر عصری،که مرجع تقلید مردم اند،باشند.[۲۱]

روحانیت سد محکم در برابر رویه مطلق العنانی سلطنت بودند چون تنها آنها می توانستند حقایق اصلی را برای شاه بازگو نمایند و ندای عدالت را در کشور جاری سازند. مداخله در امور سیاسی و مصالح عمومی مسلمین از وظایف مهم آنها بود،چنانکه میرزا علی می فرماید: مسلک بنده، مسلک اصلاح و رفع آشوب و قطع مداخله ی اجانب از مملکت اسلام و عرض حقیقت امر است و بس.[۲۲]

با دقت در مطالب فوق الذکر می بینیم که ایشان مشروطیت را اسباب اعتلای اسلام و حفظ مملکت از تهاجم کفار می داند. علمای مشروطه خواه تنها از باب دفع افسد به فاسد و اقبح به قبیح، حکومت مشروطه سلطنتی را بهتر از سلطنت مطلقه می دانستند.

آزادى یکى از نیازمندیهای موجود زنده و از لوازم حیات و تکامل است، میرزا علی برای اقناع مخالفان مشروطه که آزادی را لامذهبی و خروج از شریعت محمدیه می دانستند مفهوم آزادى قلم و بیان و مانند آن را رها بودن قلم و زبان از سلطه جائران تلقى مى کند، نه آزادی های بی حد وحصر، همان طور که می نویسد: تکلیف این است که بزرگ وکوچک… به قانون شریعت طاهره عمل کرده، عدالت را پیشه خود سازیم و امر به معروف و نهی از منکر را که آزادی زبان و قلم عبارت است از اوست از دست ندهیم.[۲۳]

همگانى بودن عقیده به وجود نجات بخش جهان از بارزترین اعتقادات مشترک ادیان مختلف آسمانى است که همه ادیان به ظهور مصلح بشارت داده‏اند، گرچه در تعریف و تعیین هویت او اختلاف دارند. همچنین بررسى متون ادیان آسمانى درباره مصلح موعود ثابت مى‏کند که او همان مهدى و همان فردى است که اهل بیت پیامبر (ص) به آن عقیده دارند، اما در جریان نهضت مشروطه اندیشه غاصب انگاشتن هرنوع حکومت در زمان غیبت امام معصوم(ع)  به انکار مشروعیت و نفی حقانیت وضع موجود می انجامید ، چنانکه میرزا علی می گوید: مقصود کسانی که می گویند. مشروطه باید مشروعه باشد، دقیقاَ مشخص نیست. اگر «مقصود تبدیل سلطنت به سلطنت شرعیه حقیقه است» که چنین کاری در غیبت امام زمان «ممکن نیست» واگر منظور«اصلاح سلطنت حالیه»است، در این صورت با«بقاء قوانین غیر مشروعه متداوله» مثل بسیاری از قوانین که به امور عرفی مربوط است و نیز«عدم امکان تغییر هزاران منکرات موجوده»، نام چنان سلطنتی را«مشروطه گذاشتن تناقض است.[۲۴]

در این فقرات مشاهده می کنیم که وی به دو نوع حکومت اعتقاد داشت اولی ؛ حکومت سلطنت استبدادی مطلقه و دومی؛ حکومت مشروطه و براین عقیده پایبند بود که چون در زمان غیبت معصوم(ع) جامعه از دسترسی به حکومت امام(ع) محروم است باید ناچاراً از حکومتی پیروی کرد که فساد کمتر و عدالت بیشتر داشته باشد.

در تلگرافی که توسط حشمت الدوله به محمد علی شاه مخابره می کند در مورد مشروطه می گوید: امروز چاره ی استخلاص مملکت در اعاده ی مشروطیت و تأسیس دارالشوری و حکم بر انتخابات در کلیه ی ممالک است و الا مملکت آخرین نفس خود را در آغوش اولاد خود خواهد کشید.[۲۵]

رساله لالان را در بیان عقاید مشروطه طلبان در خطاب به حضور علمای طرازاول نجف،که زبان لالان دانند نوشته است. رساله با این ابیات آغاز می شود:

آنی که زبان بی زبانان دانی                                           احوال دل شکسته حالان دانی

گر خوانمت از سینه سوزان شنوی                                   وردم  نزنم، زبان لالان  دانی

        اما خطاب وی به عموم مردم در ضرورت منافع مشروطیت می باشد. علمای این عصر با نگارش این رساله ها بدنبال این مسأله بودند تا بتوانند مفهوم و ماهیت مشروطه را به توده مردم تشریح نمایند. در بخشی از آن ایراد فرموده که: مشروطه با استقراض مخالف است. اگر مبارزه ای که علما با رژی کردند با استقراض هم می کردند و می دانستند که استقراض چه مصایبی برای مردم می آورد، اجازه نمی دادند که با استقراض،گمرکات کشور از دست رفته و بلژیکی ها بر گمرکات مسلط شوند.[۲۶]

اشاره به وامخواهی های ایران در دوره قاجار مخصوصاً در زمان مظفرالدین شاه می باشد که با درخواست وام از روسیه درآمد گمرک ایران را به این کشور واگذار نمود. در این نوشتار باز تأکید زیدالوصف وی بر مسأله ثبات سیاسی و امنیت می باشد چون استقراض از کشورهاى خارجى موجب تسلط کفار بر سرزمین مسلمانان را در بر داشت برپایی نظام مشروطه را مانع نفوذ و پیشرفت این نوع حرکات دانسته است.

ثقه الاسلام در اواسط رساله‏ خطاب به علماى نجف نیابت فقها در امور سیاسى را «جمهوریت» نامیده است:

«مشروطه- بعد از حس کردن افکار دول خارجه در باره اسلام و سعى آنها در زوال آن و وجوب محافظت آن بر کافه مسلمین- مى‏گوید که علاج این امر یکى از دو کار است: اوّلى، تبدیل سلطنت به سلطنت شرعیّه که نوّاب امام علیه السلام متصدّى امر سلطنت شوند و اجراى عدل مذهبى نمایند و تمامى بِدَع و امور مخالفه شرع را محو کنند که آن را به اصطلاح، جمهوریت … گویند. دویمى، محدود [و] مقیّد ساختن سلطنت حاضره، و امناى ملّت را بر آن ناظر گماشتن و تأسیس دارالشورا دادن و در امورات عرفیّه با شور عقلا و امنا راه رفتن و رشته امورات را از دست استبداد گرفتن است. در حال حاضر که نوّاب ائمّه علیهم السلام خود را مکلّف به سلطنت عامّه نمى‏دانند ….»[۲۷]

در این بخش از رساله چنان‏ که ملاحظه مى‏شود، واژه «جمهوریت» به صراحت به معناى نیابت فقها در امور سیاسى و عمومى، تفسیر شده است. در این نوع از حکومت که تمام ملّت یا قسمتى از آن ، زمام امور را به دست می گیرند، پایه و اساس قدرت همیشه در دست همه ملّت و یا اکثریت آن خواهد بود.

       ثقه الاسلام در دفاع از آزادی و مشروطه در رساله «لالان» می نویسد : مشروطه  طلب، آزادی قلم و آزادی زبان  می خواهد؛ یعنی قدرت امر به معروف و نهی از منکر؛ نه این که صفت استبداد را از شما سلب کرده، خود مالک شوند و دروغ و افترا هر چه بتوانند بگویند.[۲۸]

  اساس مشروطه را در زدودن استبداد مطلقه شاهانه و برپایی مجلس شورایی می داند که بر سه مدار استوار باشد: قوه مقننه؛ قوه قضاییه؛ قوه مجریه.[۲۹]

    در دین اسلام لزوم تفکیک قواى سه گانه از یکدیگر هیچ گونه منافاتى با لزوم روابط و همبستگى آنها با یکدیگر ندارد، بلکه نوعی تعامل و همبستگی بین آنها حاکم است.

       «آزادى» و «حفظ مذهب اسلام» از پرکاربردترین مفاهیم دوره مشروطه و یکی از مسائل مستحدثه در فقه سیاسی به شمار آمده اند. برخی از مخالفان مشروطه با تصور سوء از آزادی  تعریف ناصحیح از مشروطه ارائه می دادند و نتیجه آن را نشر افکار الحادی و ضد دینی در اذهان جلوه می دادند در صورتی که « میرزا علی» آزادى را معادل حریت دانسته وآن را رهیدن از بندگی سلطان و اراده حاکم خودکامه می داند. حتی التزام آزادی را در چهارچوب قانون اساسی مفید می داند، تبیین مقوله آزادى در اندیشه او این چنین می باشد: «مستبدان مشروطه را موافق صرفه خود معنا کردند و آزادی را که ملت  می خواهد، اسمش را لامذهبی و خروج از قید شریعت گذاشتند و انکار دین شمردند. آنچه همه ملل می خواهد، آزادی از فشار استبداد است. »[۳۰]

      در رساله لالان بر اصولی چون؛ آزادی، تفکیک قوا و آزادی قلم بیش از سایر مقوله ها تأکید داشته است.

       پیاده نشده اصول مشروطه را سرآغاز سیطره فساد و نداشتن استقلال در مملکت می داند، «اگر دولت مشروطه را ندهد و امنیت و ائتلاف میان دولت  ملت حاصل  نشود و طرفین از همدیگر مطمئن نشوند، رفته رفته دایره فساد وسعت گرفته و تمامی ممالک پامال تاخت و تاز و عدم امنیت شده، نه سر ماند و دستار. »[۳۱]

      در نامه ای به مستشارالدوله در خصوص آزادی مطبوعات می نویسد: آقایان گفتند: روزنامه ها باید بکلی موقوف شود. بنده گفتم: فصول مضرّه و مخالف اسلامیت باید منع شود، والا منع مطلق روزنامه علتی ندارد.گفتند هتک حرمت می نمایند و غیبت می کنند.گفتم اگر اسم ببرند یا طوری باشد که طرف خطاب معلوم باشد هتک حرمت است، والا عمومات گفتن و نصایح عامه نوشتن چه ضرر دارد.[۳۲]

با اختناقی که برکشور حاکم بود تنها روزنامه می توانستند افکار  مشروطه خواهان  را در زمینه های مختلف انتقادی و مصلحت اندیشی به اطلاع  عموم برسانند و مردم به وسیله آنها سطح آگاهى خود را بالا می بردند چون دولت  و عوامل وابسته به آنها می خواستند مردم را در خواب غفلت نگهدارند. به همین جهت نشر روزنامه ها را مخالف شئوئات اسلامی می دانستند. شایان ذکر است که با فقدان مراکز آموزشى و وسایل ارتباط جمعى آگاه کردن آنها نسبت به مشکلات خودشان چگونه میسر مى‏شد، روزنامه ها با نقد حیات سیاسی و اجتماعی و افشای ماهیت ضد دینی سران استبداد نقش مهمی در این برهه از زمان داشتند، ثقه الاسلام در این نامه با این افکار به مخالفت برمی خیزد.

       در علاقمندی ایشان به مشروطه همین بس که اسم  دختر خود را «مشروطه خانم» می گذارد در نامه ای به مستشارالدوله می نویسد: صبیه هست که پارسال در ۱۳  شعبان متولد شده اسمش کبری است.ولی به مناسبت ماه شعبان «مشروطه خانم» می گوییم و قدم او را خیلی مبارک می شماریم.[۳۳]

       در نامه ای به مشکوه الممالک  در خصوص استکبار ستیزی می نویسد: کاری نکنید که مملکت را به طبق گذاشته تحویل دیگران نماییم و من راضی هستم که مرا در سیبریه به شکستن سنگ چخماق وادار نمایند اما بیرق روس در این مملکت نباشد.[۳۴]

 ایشان طی سخنانی درباره جایگاه رهبران در هدایت و رهبری بلامنازع انقلابها می فرماید: رهبران انقلاب، در هر سرزمینی، باید در همان سرزمین بدنیا بیایند و در همانجا بزرگ شوند و با دردهای مردم آنجا از نزدیک آشنا شوند، تا وقتی که، سرزمینی رهبران حقیقی خود را به بار نیاورده، ممکن نیست انقلاب در آن سرزمین به ثمر بنشیند. این منحصر به ایران نیست در همه جای دنیا، همین طور است.[۳۵]

  او بر این عقیده بود که بدون وجود رهبر و پیشوا جنبشها به ثمر نخواهند رسید و آن را مشمول تمام انقلابهای جهانی با هر رنگ و ایده ای می دانست. میرزا علی از علمایی بود که می خواست اسلام را با سیاست آشتی دهد حتی علت عدم علاقه وی به سوسیال دموکراتها در این بود که،«آنها می خواهند انقلاب را از مسیری  ببرند که از تأثیر فکری روحانیت بدور بماند.»[۳۶]

       تحولات سیاسی آذربایجان

  با آغاز جنبش مشروطه خواهی در زمره حامیان نهضت قرارگرفت. تا آنجا که رهبری نهضت را در آذربایجان بدست می گیرد.

   «مسیو نوژ» بلژیکی در کابینه امین السلطان به استخدام اداره گمرک ایران در آمده بود ولی اعمال ناشایست وی و ملبس شدن وی به رخت روحانیت در مجلس بزم (بال) در حالی که زنان و مردان وی را احاطه کرده بودند و پخش عکس این مراسم در میان مردم و روحانیت موجب شده بود تا علما آن را اهانت به اسلام و روحانیت بدانند. از روحانیون مبرز آذربایجان، «حاجی میرزا حسن مجتهد و ثقه الاسلام و حاجی میرزا محسن هر کدام تلگرافی به شاه فرستادند و برداشته شدن بلژیکیان را خواستار گردیدند.»[۳۷]

بدین ترتیب، حضور بیگانگان در ایران و بروز اعمال خلاف اخلاقی از آنها یکى از عوامل زمینه ساز نهضت مشروطه محسوب شد.

    با مهاجرت علما به قم و تحصن آنها در آنجا، با ارسال تلگرافهایی به علما و مظفرالدین شاه ضمن حمایت از خواستهای مهاجران، خواستار بازگرداندن آنها به تهران می شود. چند نفر از مجاهدین تبریز برای اجرای انتخابات و تأسیس عدالتخانه در کنسولگری انگلیس متحصن می شوند «راتسلاو»کنسول انگلیس از آنان می خواهد که بازارها را بسته و تعطیل عمومی نمایند در واکنش به این عمل جمع دیگری به رهبری مجتهد تبریزی تظاهرات شاهدوستانه می دهند و از نظام الملک حاکم آذربایجان تبعید میرزا جواد ناطق و شیخ سلیم و میرزا حسین واعظ را می خواهند. پس از صدور تبعید این سه نفر، ثقه الاسلام خانه نشین می شود که جمعی فکر می کنند که ایشان از مشروطه برگشته و با دولتیان سازش نموده است. حامیان شاه برای از صحنه خارج کردن علمای مشروطه خواه دسیسه چینی علیه آنها می کردند تا اذهان عموم را نسبت به آنها مغشوش نمایند روزنامه ناله ملت می نویسد: «تلگرافی از تبریز به امضای آقای ثقه الاسلام شایع می کنند که او هم مشروطه را ردّ  کرده و بیزاری جسته …  شوربختی چندان سرکلافشان را گم کرده که نمی دانند چه بکنند تلگراف به اسم آقای ثقه الاسلام جعل می کنند حال آنکه آقای ثقه الاسلام او کسیست که با دلایل حکمی و براهین عقلی مشروطیت را در ایران از مهم فرایض می شمارد. »[۳۸]

 ولی رعایت اعتدال در رفتار ایشان باعث شده بود هم دولتیان و هم مردم برای اصلاح ذات البین به او متوسل شوند. مردم را از تندروی و افراط برحذر داشته و پیوسته مجاهدان آذربایجان را به آرامش و ملایمت رهنمون می کرد. در نامه مبسوطى که ثقه الاسلام به مستشارالدوله مى نویسد، دقیقا به این مطلب اشاره مى کند که بسیارى از کسانى که دارند سنگ مشروطه را به سینه خود مى زنند، «معلوم و یقین گردیده مقصودشان از هاى و هوى و مشروطه طلبى، محض ریاست و مداخل و افساد و خیانت بر ملت بوده است، ابدا راضى به اجراى قانون و انتخاب وکلا و تاسیس انجمن و امنیت شهر نیستند.»[۳۹]

   از مهمترین ممیزه ایشان دورى از امورى بود که باعث ایجاد تفرقه در میان جامعه اسلامی مى‏شد. در عین حالى که حاضر نبودند از هیچ یک از اصول عقیدتى و مبارزاتى خود دست‏برداری یا در مورد آنها مصالحه کنند ولى از حرکاتى که فایده‏اى جز ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین نداشت، بشدت پرهیز مى‏کردند براى اینکه وحدت امت اسلام را تامین نماید.

   ادوارد براون در مورد رعایت تناسب و اعتدال در مسایل سیاسی بوسیله میرزا علی می نویسد: ثقه الاسلام با اینکه حریت پرور بود، ولی مسلک اعتدال را می پسندید و هماره ملت را از تندروی و انتها پسندی، برحسب مقتضیات وقت، نصیحت می فرمود.[۴۰]

با توجه به آیه نورانی قرآن پروردگار متعال نیز بر این نکته مهم یعنی حفظ اعتدال توصیه می فرماید و مردم را از هر گونه تندروى بیجا و یا کندروى بیجا منع می نماید: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا [۴۱](بدین گونه شما را امتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.)

ثقه الاسلام براى دفع شبهه مغرضین و در دفاع از خود  نوشته است: ملت از من حرف نشنید،دولت مرا مغرض یا لااقل متهم دانست،کاری با آنها ندارم، من خدایی را معتقدم که شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد و اگر بشکند در کونیات جبری هست.[۴۲]

با تأسیس انجمن ایالتی آذربایجان ،که محفل آزادی خواهان بود، ثقه الاسلام از حامیان و فعالان این انجمن و از نویسندگان روزنامه ی انجمن بود.حسن شهرت و جذبه معنوی ایشان سبب شده بود،بدون اینکه بخواهد مردم وی را به وکالت مجلس برگزینند ، در این خصوص می گوید: در اول شب غرهّ رمضان ۲۴، در انجمن داد زدم که من، نه وکیل انجمن می شوم، نه وکیل دارالشوری، با وجود آن، از طبقه علما، نمره من، از همه بیشتر بود. باز هم قبول نکردم … برای دارالشوری با وجود امتناع من و عدم تصدیق جمعی از آشنا و بیگانه باز از هزار رأی بیشتر برای من رأی بود، همان روز اول افتتاح  صندوق استعفا کردم.[۴۳]

   در نخستین انتخابات مجلس اول مشروطه حایز بیشترین آراء می شود ولی از شرکت در مجلس امتناع می ورزد و از طرف شیخیه میرزا فضلعلی تبریزی به مجلس راه پیدا می کند، «یک نماینده از طرف شیخیه(حاج میرزافضل علی آقا) و یک نماینده از طرف متشرعه(حاج میرزا یحیی امام جمعه خویی) به مجلس راه یافتند هرچند که اکثریت انتخاب شوندگان از متشرعه بود.»[۴۴]

ثقه الاسلام درجریان رویدادهای مشروطه از علمای ثلاثه نجف کسب تکلیف می کرد این علما در تلگرافی به ایشان وجوب مشروطه را اعلام می نمایند.

     مذاکره با دولتیان

  محمدعلی شاه پس از رسیدن به سلطنت مخالفت علنی خویش را با مشروطه اعلام می نماید و برای از بین بردن اساس مشروطیت بیشتر تکیه او ظاهراً بر تفأل با قرآن کریم بود: «پروردگارا اگر حکم تبعید میرزا علی ثقه الاسلام را از تبریز بدهم صلاح است استخاره خوب بیاید والا فلا یا دلیل المتحیرین یا الله- محمد علی. »[۴۵]

 تعدادی از علمای تبریز به همراه ثقهالاسلام تلگرافی به محمدعلی شاه ارسال می کنند و برای حفظ بیضه اسلام از وی می خواهند تا مشروطه را در کشور پیاده کند، قسمتی از متن آن بدین صورت می باشد: «…لازم است بالصراحه عرض نمائیم که بیضه اسلام در موقع مخاطره ی عظیمه است و بموجب حکم واجب الاتباع حجج الاسلام عتبات عالیات اعلی الله شأنهم عموم ملت تشیید و ترویج مشروطیت را وجهه ی همت کرده تا جان دارند روگردان نخواهند شد و بالبداهه این قسم اقدامات درباریان اسباب انقراض و موجب هلاکت و باعث نفرین و لعنت حضرت ختمی مرتبت است. »[۴۶]

میرزا علی به سبب محبوبیت و شهرت علمی و اجتماعی در نزد درباریان نیز اعتبار داشت در مواقع بحرانی با آنها نیز به مذاکره و تبادل نظر می پرداخت. ادوارد براون بر این نکته اشاره می فرماید :

«نظر بر اینکه مرحوم ثقه الاسلام واقف به مواقف عصر و در علوم جدیده و قدیمه دستگاهی بسزا داشت، برخلاف غالب علمای آذربایجان از آغاز انقلاب مشروطه ی ایران بیرق حریت خواهی را به کف گرفت، مرحوم مظفرالدین  شاه را ارادتی مخصوص به آن مرحوم بود. محمد علی شاه مخلوع هم بنا به ظاهر، ارادت به ایشان می ورزید. شاهزاده عین الدوله،کمال خلوص را به آن مرحوم اظهار می داشت، این بود که در تبریز حین مقابله ی ملتیان با دولتیان، مرحوم ثقه الاسلام از طرفین مصلح شناخته می شد، و کلیه ی مخابرات صلحیه که بین عین الدوله و طهران و رؤسای ملت تبریز می شد بواسطه ی ایشان بود، و مکرر به وکالت ملت در باسمنج نزد شاهزاده عین الدوله رفته به گفتگوی صلح می پرداخت. »[۴۷]

عین الدوله از چهره های شناخته شده درباری  بود که از جانب محمدعلی شاه به ایالت آذربایجان گسیل می شود انتخاب او از چند نظر حایز اهمیت بود. یکی اینکه وی شخصی مستبد وخونخوار بود و دیگر اینکه نفوذ زیادی در میان رؤسای ایلات وعشایر وخوانین داشت. ثقه الاسلام از جانب انجمن ایالتی آذربایجان مأمور مذاکره با عین الدوله می شود. ولی ایشان بدلیل طبع مستبدانه شهر را محاصر می کند بدنبال قیام مشروطه خواهان تبریز، مشیرالسلطنه رئیس الوزرا با ارسال پیامی تهدید آمیز به ثقه الاسلام، از او می خواهد تا اختلاف را رفع نماید. ثقه الاسلام در پاسخ به این تلگرام، بر موانع همیشگی اش تأکید می کند. به سبب مقاومت اهالی شهر،عین الدوله به باسمنج عقب نشینی می کند و راه آذوقه را به شهر می بندد. ثقه الاسلام به همراه حاجی سید المحققین و میرزا حاج آقا میلانی به باسمنج می رود  تا اجازه ورود غله وآذوقه را به شهر بگیرد. میرزا علی در نامه ای به عین الدوله که برای خواباندن شورش مشروطه خواهان به باسمنج رفته بود می نویسد:

«..باز از عقیده ام نکول ندارم و اعتقادم همان است که کراراً  گفته ام (بی اساس و یا با اساس) بخدا قسم مرحمت را احدی حمل بر ضعف نمی کند و اگر دولت بخواهد عنایتی در حق رعیت خود بکند. اسمش را چرا ضعف می گویند، بفرمایید مرحمت ملوکانه، ما مردمان عوام هستیم و مانند عوامی و نادانی کوهی سنگینی زیر سرداریم و هر چه برامان بگویند از بدی و زشتی باکمان نیست اما دولتیان نباید این سلیقه را داشته باشند، خوب می گوید مظهر:

منصور دار عشقم و ترسم که عاقبت                                                             بر پای دار برکشد این پایداریم

می دانم شما ذوق شعر ندارید و بدتان می آید اما چه کنم دلتنگی مرا مجبور می کند که با زبان شعر و شاعری حرف بزنم. بنده ی بدبخت همیشه فکرم در ترقی دولت و ملت و اتحاد این دو بوده است و برای آبادی مملکت بهتر از این راهی نیست. »[۴۸]

     عین الدوله مقصود خود را از سفر به آذربایجان این چنین بیان می کند: مقصود من در این ایام پیری که مسئولیت این امر بزرگ را  به گردن گرفته ام برای جلب نفع و نیل مقام نبوده ، بلکه برای کسب نیکمامی و تحصیل شرف جاودانی است.[۴۹]

میرزا علی جهت احقاق حق و حقوق مردم آذربایجان از هیچ کوششی فروگذاری نمی کند و هر چه در توان داشت خالصانه در طبق اخلاص می نهد. در طول مشروطه رابط میان دولتیان و آزادیخواهان بود بدلیل کمبود آذوقه در تبریز در تاریخ ۶ صفر ۱۳۲۷ تلگرافی به محمدعلی شاه توسط حشمت الدوله به تهران می فرستد بهترین دلیل و ادله برای سخن ما نامه ای است که به انشاء وی می باشد مضمون  آن بدین صورت است :

       «بعرض واقفان سده ی سنیه ملوکانه می رساند وظیفه ی اسلام پرستی و حفظ استقلال دولت و ملت مجبور کرد که آنچه به عقل قاصر می رسد معروض دارد در این مقدمات فجیعه چیزیکه همیشه موجب وحشت است سرعت نفوذ و تسلط اجانب بوده وهست.اعلیحضرتا وظیفه پدری اعراض از اولاد خود نیست.پادشاه و رعیت در این ملک   مشترک المنفعه هستند و رعایت این دقیقه بر سلطان واجب تر است تا رعیت.امروز چاره ی استخلاص مملکت در اعاده ی مشروطیت و تأسیس دارالشوری و حکم برانتخاب در کلیه ی ممالک است والا مملکت آخرین نفس خود را درآغوش اولاد خود خواهد کشید. شاهنشاها حیات مملکت به یک عزم ملوکانه است،حیف است که این شمشیر های از نیام کشیده و این خونهای پامال شده که قوای مادیه و معنویه مملکت است در مدافعات داخله صرف و جوی خونی که بایستی درآبادی مملکت جاری شود در خرابی آن جریان یابد و شمیشری که بایستی بروی اغیار کشیده شود در فرق احباب بشکند. خدا را آذربایجانی که همیشه باخطاب پیراهن تن سرافراز بود چرا باید تار و پودش چنان از هم  بگسلد که محتاج سوزن عیسی و رشته ی مریم شود.و در آخر استدعا می کند که امر شاهانه در استخلاص دو نفر از هیئت علمیه که  در مراغه محبوس هستند شرف صدور یابد که مرخصی آنها احترامی است که در حق حضرات حجج الاسلام فرموده اند…دعاگو علی بن موسی» [۵۰]

محمدعلی شاه درجواب تلگراف ایشان می نویسد:

«…مادامی که این حالت طغیان آنها ساکن نشود حکومت نظامی حتماً دایر و برقرار خواهد بود.اینکه نوشته اید ما آذربایجانی راکه پیراهن سلطنت قاجاریه بود حالا راضی شده ایم که تار و پودش از هم بگسلد الان هم اهالی آذربایجان درهالتاج سلطنت هستند و در همه جا با  نهایت صداقت مشغول خدمتگزاری هستند فقط این حرکات وحشیانه منحصر به معدودی از اراذل واوباش تبریز است و  یقین بدانید تا این شیوه ی خود سری را بکنار نگذاشته اند روز بروز دچار مشکلات خواهند بود و همین که از در ندامت پیش آمدند مسلم است ما  به تأسی نیاکان تاجدار  اهالی شهر تبریز را پیراهن سلطنت خواهیم دانست و مطابق فرمانده پیشوایان دین مبین برای نشر عدالت قوانین محکمه وضع خواهیم فرمود که عالی و  دانی ساکنین این مملکت از هر جهت آسوده باشند، محمدعلی شاه. »[۵۱]

       موضع گیری در برابر روسها

   در این دور از تاریخ ما شاهد اعمال جبر و زور و دخل و تصرف دولت روسیه بر امور داخلی ایران هستیم. مورگان شوستر آمریکایی بدون توجه به قرارداد ۱۹۰۷ (تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ بین انگلیس و روسیه ) در منطقه نفوذ روسیه  دست به اقداماتی می زند که سبب ناخشنودی روسیه می شود. مجلس دوّم مشروطه لایحه ای را تصویب می کند که به موجب آن اموال شاهزاده یاغی شجاع الدوله در تهران مصادره می گردد و مجلس  به شوستر اجازه می دهد تا این تصمیم را توسط ژاندارم های خزانه داری اجرا کند. قراولهای قزاق به بهانه بدهکاری شاهزاده یاغی به بانک استقراضی روس، از اموال شجاع الدوله حفاظت می کردند که بوسیله ژاندارم خزانه جلب می شوند و این عامل موجب صدور التیماتیوم از سوی دولت روسیه به ایران برای اخراج شوستر می شود. با اولیتماتیوم روسیه به ایران و درخواست اخراج مورگان شوسترآمریکایی که مستشار مالیه ایران بود، مردم تبریز با به راه انداختن تظاهرات خیابانی خشم خود را به روسها اظهار می نمایند.که این عامل موجب اشغال تبریز از سوی روسها می شود. میرزا علی با نـقـطـه نـظـرهایی که ارائه می دهد به آنها اجازه نمی دهد در امور آذربایجان دخالت کنند. مردم را به پایدارى تشویق می کند.

بدلیل نفوذ عوامل بیگانه و جنایت آنها در تبریز ثقه الاسلام عید همان سال را تحریم می نماید:

عید آمد و افزود غمم را غم دیگر                                 ماتم زده را عید بود ماتم دیگر[۵۲]

      در ابتدا چاره را در مصاف شدن با خصم  نمی بیند و به امیرحشمت می گوید: اگر بتوانیم بهتر است راه جلفا را ببندیم تا روسیان نتوانند گذشت. نه اینکه در درون شهر با ایشان جنگ کنیم.[۵۳]

میرزا علی برای اجتناب از  یک جنگ تمام عیار، راه حل مذاکره و حل مسالمت آمیز اختلافات را برمی گزیند. این موضع گیرى معقول به نظر می رسد، « ثقه الاسلام و اعضای انجمن به خانه شاهزاده امان الله میرزا کفیل ایالت رفتند و به مشورت پرداختند و مصلحت دیدند که از طرف کفیل ایالت نامه ای به قنسول روس و سایر قنسولها نوشته شود و از آنها تقاضا شود که از تیراندازی قشون روس جلوگیری نمایند تا به عللی که سبب این اغتشاش و خونریزی شده رسیدگی شود قنسول روس با بی اعتنایی جواب داده بود که مجاهدین باید خلع سلاح بشوند سایر مأمورین کشورهای بیگانه به تقاضای نایب الایاله جواب ندادند. »[۵۴]

ولی با آغاز جنگ از جانب روسها ثقه الاسلام در گفتگو با ضیاء الدوله و نمایندگان انجمن دستور می دهند که برای دفاع از خود جنگ کنید.

یکی از سربازان روس از اردوگاه گریخته و در خانه ثقه الاسلام پناهنده می شود، «مردم می گفتند این مرد روسی می خواسته مسلمان بشود به هر حال در نتیجه یک هنگ قشون روس خانه مرحوم ثقه الاسلام را محاصره نموده و مانع دخول و خروج افراد خانواده شد، می گویند حتی راه آب و نان را هم به آنها بستند. عاقبت مخبرالسلطنه قنسول روس و رئیس قشون را ملاقات نمود و به هر زبانی بود آنها را متقاعد کرد که دست از محاصره خانه ی ثقه الاسلام بردارند. »[۵۵]

با دقت در رویداهای اخیر می بینیم که ایشان در رأس مبارزات مردمی در تبریز  قرار داشت بطوری که، «از تهران به نایب الایاله و انجمن ایالتی و متنفذین تلگراف می شد که اسلحه را کنار گذارده دست از جنگ بکشند و قنسول روس هم به اتفاق نایب الایاله به خانه مرحوم ثقه الاسلام رفت و از او تقاضا نمود که به مجاهدین دستور بدهد که دست از جنگ بکشند و بیش از این موجب خشم و غضب دولت امپراطوری نگردند و ضمناً وعده می داد که پس از امنیت مزاحم کسی نخواهند شد و با مردم کاری نخواهند داشت. »[۵۶]

صمدخان شجاع الدوله از مخالفان مشروطه خود را حاکم مطلق آذربایجان از سوی روسها می دانست و در این منطقه دست به شرارتها و کشتارهای فجیعی زده بود، میرزا علی راضی نمی شود از وی مدد بخواهد، در این باره کسروی می نویسد:

  «این روز ۵ دی ماه ۱۳۳۰ در آن هراس و آشوب تنها کسی که رشته چاره جویی را از دست نداده و بکارهایی برمی خاست شادروان ثقه الاسلام می بود. در آغاز روز که هنوز کسانی از پیشروان مشروطه خواهی در بیرون می بودند باز در پیش او گرد آمدند تا گفتگویی کنند. در این میان شلیک روسیان مردم را شورانیده دسته هایی از ایشان با آنجا درآمدند. بیچارگان سراسیمه پی چاره  می گشتند و کسانی از ایشان از ناچاری  و یا با انگیزش دیگران رفتن به باسمنج و آوردن صمد خان را خواستار بوده و هیاهو می کردند. ثقه الاسلام مردانه با ایشان گفتگو درآمده پاسخ داد: «شما اگر سرپرست می خواهید از دولت خود بخواهید چرا به باسمنج می روید؟! »[۵۷]

       پس از این جریانات ثقه الاسلام به عنوان مدافع مشروطه از صمدخان ضد مشروطه یاری نمی طلبد و تلگرافی به تهران می فرستد و اوضاع شهر را بازگو می کند که مطلع می شود سیمهای تلگراف بریده شده است. اما با تمام این پیش آمدها دولت مرکزی از هجوم روسها به تبریز اطلاع داشت.

      ثقه الاسلام بدنبال آن بود تا میان طرفین صلح و آشتی برقرار سازد. اما؛ واضح بود که سران استبداد و روسها برای قطع ریشه آزادی خواهی و گرفتن انتقام از مردم مجاهد وارد تبریز شده بودند.

  میرزا علی در پاسخ سوال سیدالمحققین که از او خواسته بود شما چه خواهید کرد نوشته بود: شما اگر می توانید از شهر بیرون روید اما من کار خود را به خدا می سپارم.[۵۸]

پس از وخیم شدن اوضاع تبریز مردم برای نجات جان خود هر کدام در گوشه ای پنهان می شوند وقتی از ایشان می خواهند که پناهنده یکی از کشورها شود در پاسخ می گوید: «هنگامی که در زمان شکست عباس میرزا،آقا میر فتاح[۵۹] جلو افتاده، شهر تبریز را بدست  روس سپرد از آن زمان صد سال می گذرد، همیشه نام آقا میر فتاح به بدی و زشتی یاد می شود شما چگونه خرسندی می دهید که من در این آخر زندگی، از ترس مرگ، خود را به پناهگاهی کشم و دیگران را در دست دشمن گذارم؟!! »[۶۰] 

ایشان با بکارگیرى تجربیات گذشته با شیوه‏اى متمایز و اتخاذ تصمیمات مناسب ضمن اینکه مانع تکرار حوادث ناخوشایند گذشته می شد از امکان انحراف و رجعت ‏به گذشته‏ تلخ جلوگیری می کرد. وی برخلاف بسیاری از سیاستمداران روزگارش هیچ گونه تماسی با سفارتخانه‌های خارجی نداشته است، رهبران واقعی در هر نهضتی نشان داده اند که بر سر عقاید خود مصمم هستند هر چند به قیمت از دست دادن جانشان باشد.

      شهادت و بازتاب گسترده آن

در زمان دستگیری وی زمام امور تبریز بدست میلر کنسول روس بود، میلر از او سؤال می کند که چرا جلوگیری از مجاهدان نکردید ثقه الاسلام پاسخ می دهد: «من بنام مسلمانی چیرگی شما را در آذربایجان نمی خواستم اکنون شما نیز بنام سیاست آنچه می خواهید  بکنید.»[۶۱]

کنسول روس ثقهالاسلام را عامل تمام آشوب ها در تبریز می داند و می گوید: «شما مردم را بر ضد بزرگترین امپراطوری جهانی تحریک کردید و جمعی از سربازان امپراطور را به کشتن دادید. شما می توانستید از مجاهدین جلوگیری کنید و مانع جنگی که پیش آمد بشوید  شما در این چند ساله با انقلابیون که دشمن سرسخت دولت روس بودند همدست بودید. سپس تلگرافاتی را که ثقهالاسلام به تهران کرده بود به او نشان داد وگفت اینها مدرک محکومیت شما است. »[۶۲]

کنسول برای اینکه روسیان را صلح طلب جلوه دهد یادداشتی از زبان میرزا علی می نویسد و از او می خواهد تا آن را تقریض و تأیید نماید و در آن مرقوم می فرماید که: «فدائیان در تبریز بدواَ بر قشون روس شلیک نموده و روسیان با منتهای تمدن رفتاره کرده  واحدی را به ناحق نکشته اند و در آخر آن ورقه نگاشته بود؛ که ما اهالی تبریز راضی نیستیم که قشون روس از تبریز خارج شده، اسباب اغتشاش شهر دوباره فراهم آید، و ما منتهای رضایت را از حسن سلوک و قیام قشون روسیه در تبریز داریم. »[۶۳]

میرزا علی در ردّ نوشته  می گوید: این نوشته برخلاف حقیقت است، و قلم من به تصدیق آن آلوده نتواند گردید.[۶۴]

       قزاقان روسی می خواستند با امضاء این یادداشت بدست میرزا علی سند محکومیت استقلال خواهی مردم تبریز را اعلام نمایند. میرزا ابراهیم منشی سفارت نقل می کند که ثقه الاسلام در برابر فشار روسها گفته: «من چگونه می توانم بر ضد ملت خودم شهادت بدهم و گناه جنگی را که روسها آغاز کردند به گردن مردم تبریز بیندازم جواب خدا را چه بدهم.»[۶۵]

       کنسول روس اصرار زیادی بر تایید نامه از سوی ثقهالاسلام داشت به همین علت این بار میرزا علی اکبر خان دبیر کنسولگری را که از اهالی تبریز بود با پیامی نزد ایشان می فرستد: شما اگر نوشته را مهر نکنید من ناگزیرم به باغ شمالتان بفرستم و در آنجا رشته از دست من بیرون است. میرزا علی اکبر خان چون پیام گزارد واز زبان خود دلسوزی ها کرد ثقهالاسلام با او به سخن درآمده پاسخ داد: شما مسلمانید چگونه می خواهید من به چیرگی بی دینان به کشور خرسندی دهم؟!.[۶۶]

 شاید این پرسش در ذهن ما تداعی شود که چرا مجاهدان تبریز بدست کسانی چون میلر (کنسول روس) و دنسکی(دستیار میلر) باز داشت و محاکمه شدند روسها و سایر استعمار گران در هر دوره از تاریخ ایران اسلامی برای دستیابی  به منافع خود مخالفان دولت را سرکوب می کردند. تا راه برای چپاولگری آنها هموار بشود.

سرانجام وقتی با التماس های  فراوان افسران روس مواجه می شود می گوید: من به قلم خود کفر را بر اسلام استیلا نداده و حق به کفار نخواهم داد.[۶۷]

در اینجا ملاحظه می کنیم که میرزا علی به تبعیت از فتوای علمای نجف که حکم وجوب جهاد علیه کفار را صادر کرده بودند تخلیص مملکت از تسلط کفار را خواستار می شود.

وی با تأسی از امام حسین (ع) به بیعت با یزیدیان تن نمی دهد و شهادت را با افتخار پذیرا می شود، براى محتوا بخشیدن به حرکت خود سیدالشهداء(ع) را سرمشق خود قرار می دهد، «وقتی درخواست میلر در مورد امضاء و مهر نامه مزبور پیش آمد،آن شهید انگشتری عقیق خود را که در واقع مهر اصلی او بود به زیر سنگ گذاشت و خرد کرد سپس گفت همانگونه که جدم  و رهبرم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به یزید بیعت نکرد و شهادت را پذیرفت من نیز به رهبر و پیشوای خود اقتدا کرده تن به این پلیدی نداده به بی دینان تسلیم نمی شوم و آماده مرگ هستم. میلر چون ایستادگی او را دید نومید گردیده و سر شب او را بدست سالداتها سپرده روانه باغ شمال گردانید.»[۶۸]

با گذشت قرنها از شهادت اباعبدالله (ع) هنوز هم رهروان راهش با الهام از مکتب حسینی در مبارز با یزیدیان زمان حسین وار شربت شهادت می نوشند و با پاسداشت مرام ایشان، دست بیعت با آنها را رد می کنند. ایشان بر سر دو راهی عزت و ذلّت قرار گرفته بود . پیدا بود که او جز شهادت را انتخاب نخواهد کرد و شعار«هیهات منا الذله»را نهیب خواهد زد.

در آن روز همه را دلداری می کرد به قدیر(پسرعلی مسیو) می گوید:«رنج ما دو دقیقه بیش نیست پس از آن یک بار خوش و آسوده خواهیم بود.»[۶۹]

در دقایق  پایانی عمر هم  لحظه ی از یاد خدا و پیامبر (ص) غافل نبودند، حفظ دین را بر همه چیز ترجیح می دهد، «همین که آن مرحوم را به دار آویخته رو به  جانب قبله کرده به صدای نحیف فرمود: «اشهد ان لااله الا الله، و اشهد ان محمد رسول الله» یا رسول الله! شاهد باش که در راه حفظ دین تو کوتاهی نکرده و فریب دنیا را نخورده  و به قلم خویش استیلای کفر را بر اسلام تصدیق ننمودم. »[۷۰]

      سرانجام این مرد آزادیخواه به همراه هفت نفر از مجاهدین، شیخ سلیم، میرزا ابوالقاسم ضیاء العلماء[۷۱]، محمد قلی خان خالوی ضیاء العلما، صادق الملک، پسران علی مسیو(قدیر و حسن) و مشهدی ابراهیم نام خیاط در روز عاشورای سال۱۳۳۰ به دارآویخته شدند.

مرگ آزادیخواهان را برای جلوگیری از ایجاد  فتنه وآشوب کتمان می کنند در این خصوص کسروی در کتاب مبسوط خود می نویسد: «داستان دارکشیدن ثقهالاسلام و مانند آنرا توانستند پنهان داشته و نگذارند بگوشها رسد و بدینسان شورش مردم را جلو گرفتند. »[۷۲]

مداخلات سیاسی روسیه و شهادت آزادیخواهان در روز عاشورا موجب اظهار همدری  هموطنان می شود و این حرکت محدود به ایران نمی شد بلکه بازتاب جهانی پیدا می کند و تا اقصى نقاط جهان اسلام نشر می یابد. روزنامه «المؤید» چاپ قاهره سر مقاله ای با عنوان «مرکب علما و خون شهدا» منتشر می کند که قسمتی از آن بدین مضمون می باشد:

«اگر روسهایی که خون او را ریختند حس عدالتی داشتند می دانستند در صورتی که یکی از هموهنانشان مثل ثقهالاسلام رفتار می کرد نامش در تاریخ مخلد می گشت و بناهای یاد بودی در مشهورترین میدانهای شهرهای روسیه برایش بنا می گشت، و می دانستند که دفاع از سرزمین اجدادی،یکی از عالی ترین صفاتی است که تأثیر آن همیشه در روح انسان باقی است، خاصه روحی که علم صفایش بخشیده و جستجوی حقیقت منزه اش کرده باشد. ثقهالاسلام در آنچه می کرد اشتباه نکرده بود، بلکه آنچه به سرش آوردند اشتباه بود. تمام کسانی که از عمق معلومات و بلندی مرتبت او در حقیقت جویی و تزکیه ی نفس، حقانیت ادعا و قاننی بودن اعمالش آگاهند، در مرگش سوگوارند و می دانند به چه مقام بلندی در دنیا و آخرت رسیده است.»[۷۳]

 شهادت این راد مرد و یارانش تاثیرات عمیق و جدی در جوامع بشرى از خود بر جاى می گذارد. «براون» می نویسد: «بی طرف ترین و حقیقت طلب ترین روزنامه های انگلستان از بحث و برشمردن فجایع روسها نمی توانند خودداری کنند. دیلی نیوز، اسپکتیتر، منچستر گاردین ایوینیگ تایمز، ایجیپشن گازت و ریویواف ریویوز همه از اعمال شنیع و رفتار نفرت انگیز روسها در ایران  انتقاد می کنند…روزنامه های مصری و بیشتر از همه «المعارف» با مدرک و دلیل پرده از اعمال غیر انسانی روسیه برداشته و تعمد و هدف روسها را در سوء رفتار خود با ایرانیان موضوع مقالات خود ساخته اند. »[۷۴]

در اینجا بی مناسب نیست از شهادت این مرد بزرگ که نام نیک از خود به یادگار گذاشت به عنوان یک فاجعه دردناک برای انقلاب مشروطه تلقی کنیم.

نتیجه

در جریان مشروطیت ثقه الاسلام از مدافعین مشروطیت به شمار می‏رفت برای دفاع از نظام مشروطه و در پاسخ به انتقادهای معترضان رساله «لالان » را در دوره استبداد صغیر به نگارش در می آورد که در تبیین مفهوم صحیح مشروطه و در روشنگری افکار تأثیرگذار بوده است در آن مقطع زمانى ایشان در آذربایجان مطمئن ترین مرجع دینی تلقی می شد، مردم برای مذاکره و مصلحت اندیشی نزد وی می رفتند، در دیدگاه او دین با سیاست تلفیق داشت. در نامه های انتقادی و اعتراض آمیزی که برای نمایندگان مجلس و سران آزادیخواهی ارسال می نمود به صورت تلویحی به بررسی شرایط ناگوار حکومت مشروطه می پرداخت. اتخاذ موضع اعتدال از جانب وی سبب پیشگیری از انحرافات و بدعت ها در آذربایجان شده بود. در آن ایام سخت ناشی از اشغال نظامی آذربایجان بوسیله قوای روس ثقه الاسلام با مشاهده آغاز جنگ از جانب روسها حکم جهاد و آماده باش در برابر دشمن را اعلام می کند و مردم  آذربایجان را به مقاومت و رویارویى ترغیب می نماید.  با این جریان علمای طراز اول نجف نیز وجوب جهاد علیه کفار اشغالگر را صادر می کنند. ثقه الاسلام با مداخلات روسیه در آذربایجان می گوید: «راضی هستم مرا در سیبری به شکستن سنگ چخماق وادار نمایند، اما بیرق روس در این مملکت نباشد.» (حادثه اى که به کمترین زمان برای ستارخان اتفاق می افتد هنگامی که از وی می خواهند پرچم سفید بر سر در خانه اش نصب کند تا مصون بماند، می فرماید: «من می خواهم بیست و هفت اقلیم زیر بیرق امیرالمؤمنین وحضرت عباس باشند ، شما از من می خواهید زیر بیرق روس و انگلیس بروم؟!») با اعلام این آمادگی خود را از صحنه جهاد و نیل به افتخار شهادت کنار نکشید، سرانجام بدون معطلى دستگیر شد و  با استواری در چوبه دار و ننگ از رفتن به زیر بیرق سفارتین، بیزاری خود را از ذلّت اعلام کرد و شربت شهادت نوشید. با  اتخاذ چنین موضعى در حقیقت اثبات نمود که می توان آزادی را  با چنگ و دندان گرفت و سکوت و خاموشی موجب پذیرش ذلّت و خواری است.

منابع و مآخذ

۱- آجودانی، ماشاءالله، مشروطه ایرانی، تهران، نشر اختران،۱۳۸۲٫

۲- آدمیت، فریدون، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران، نشر پیام، چاپ اول.

۳-آرین پور، یحیی، از صبا تا نیما، ج۲، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین، چاپ اول،۱۳۵۰٫

۴- آقانجفی قوچانی، برگی از تاریخ معاصر، تهران، نشر هفت، چاپ اول،۱۳۷۸٫

۵- آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، ج۱، تهران، عطایی، چاپ  چهارم،۱۳۷۷٫

۶- اردوبادی، محمد سعید، تبریز مه آلود، ج ۱، ترجمه ی: سعید منیری، نشر دنیا.

۷- افشار، ایرج، نامه های تبریز از ثقه الاسلام به مستشارالدله، تهران، نشر فرزان، چاپ اول، ۱۳۷۸٫

۸- افشار، ایرج و مسعود سالورروزنامه خاطرات عین السلطنه،ج۳، تهران، اساطیر، چاپ اول،۱۳۷۷٫

۹- افشار، ایرج، مقالات تقی زاده، ج ۱،تهران، شرکت سهامی افست، چاپ اول،۱۳۴۹٫

۱۰- اکبری، حامد، مهدی، آذربایجانان آذربایجان، تبریز، نشر تلاش و فرهنگ، چاپ اول،۲۵۳۶ شاهنشاهی.

۱۱- امیرخیزی، اسماعیل، قیام آذربایجان و ستارخان، تهران،کتابفروشی تهران،۱۲۳۹٫

۱۲- بامداد، مهدی، شرح رجال ایران، تهران، نشر فردوس، چاپ اول،۱۳۸۴٫

۱۳- برادران شکوهی، سیروس، یاداشتهای  میرزا اسدالله ضمیری ملازم خاص ثقه الاسلام شهید، تبریز، نشر ابن سینا، چاپ اول،

۱۴- براوان، ادوارد، انقلاب ایران، ترجمه: احمد پژوه، تهران، نشر کانون معرفت، چاپ دوم،۱۳۳۸٫

۱۵- براون، ادوارد، نامه های از تبریز، ترجمه: حسن جوادی، تهران، خوارزمی، چاپ اول،۱۳۵۱٫

۱۶- بیانی، خانبابا، غائله آذربایجان،تهران، نشر زریاب، چاپ اول،۱۳۷۵٫

۱۷- جاوید، سلام الله، فداکاران فراموش شده ی آزادی، تهران، چاپ دوم،۱۳۵۸٫

۱۸- حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه ی جهان اسلام، تهران، چاپ اول،۱۳۸۴٫

۱۹- خاماچی، بهروز،آتش برفراز تبریز، تبریز، ایران ویچ ، چاپ اول،۱۳۷۱٫

۲۰- دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج۱، تهران، نشر ابن سینا، چاپ اول،۱۳۳۶٫

۲۱- دولت آبادی، عزیز، سخنوران آذربایجان.

۲۲- دیهیم، محمد، تذکره ی شعرای آذربایجان ، ج۲، تبریز، چاپ اول،آذرآبادگان.

۲۳- رئیس نیا، رحیم و عبدالحسین ناهید، دو مبارز جنبش مشروطه، تهران، نشر آگاه، چاپ اول.

۲۴- رجبی، محمدحسن، علمای مجاهد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول،۱۳۸۲٫

۲۵- رضوانی، محمد اسماعیل، انقلاب مشروطیت ایران، تهران، نشر ابن سینا، چاپ اول،۱۳۵۲٫

۲۶- روحانیت و مشروطه، مجله حوزه، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم،۱۳۸۶٫

۲۷- روزنامه انجمن تبریز.

۲۸- روزنامه ناله ملت.

۲۹- زرگری نژاد، غلامحسین، رسایل مشروطیت، ج۲، تهران، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، چاپ اول،۱۳۸۷٫

۳۰- سرداری نیا، صمد، مشاهیر آذربایجان، ج۲، تبریز، نشر شایسته، چاپ اول،۱۳۷۹٫

۳۱- سیاح، حمید، خاطرات حاج سیاح.

۳۲- شریف کاشانی، محمد مهدی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج۱، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول،۱۳۶۲٫

۳۳- صفایی، ابراهیم، نهضت مشروطه ایران بر پایه اسناد وزارت خارجه، تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، ۱۳۷۰٫

۳۴- صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، تهران، نشر جاویدان،۱۳۴۶٫

۳۵- صفایی، ابراهیم، نامه های تاریخی، تهران، چاپخانه رشدیه، چاپ دوم،۱۳۴۸٫

۳۶- صفوت، محمد علی، داستان دوستان، تبریز، نشر ابو،۱۳۷۶٫

۳۷- طاهرزاده بهزاد،کریم، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، نشر اقبال،۱۳۳۴٫

۳۸- عقیقی بخشایشی، مفاخرآذربایجان، جلد۱، تبریز،آذربایجان، چاپ اول،۱۳۷۵٫

۳۹- علیزاده، عمران، نامداران تاریخ، جلد دوم، نشر خود مؤلف، چاپ اول،۱۳۸۰٫

۴۰- فتحی، نصرالله، مجموعه آثار قلمی ثقه الاسلام شهید تبریزی، تهران، نشر انجمن آثارملی،۱۳۵۵

۴۱-  فتحی، نصرت الله، سخنگویان سه گانه آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران،۱۳۵۴٫

۴۲- فقه فتوایی آخوند خراسانی،کنگره آخوند خراسانى، ج۳، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۰٫

۴۳- فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه: احمد تدین، تهران، نشر خدمات فرهنگی رسا،.چاپ هفتم،۱۳۸۶٫

۴۴- کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، نشر نگاه، چاپ سوم،۱۳۸۵٫

۴۵- کسروی، احمد، زندگانی من، تهران، نشر بنیاد، چاپ اول،۱۳۲۳٫

۴۶- کسروی، احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران، نشر امیر کبیر، چاپ ۱۳، ۱۳۸۴٫

۴۷- مجتهدی، مهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، تبریز، نشر زرین، چاپ اول،۱۳۷۷٫

۴۸- مجموعه مقالات همایش علمی انقلاب مشروطه ۸۱-۷۹، ستاد بزرگداشت انقلاب مشروطه آذربایجان شرقی، تبریز، چاپ اول،۱۳۸۲٫

۴۹-  مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۳، تهران، زواره،۱۳۴۳٫

۵۰- ملک زاده ، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، جلدهای مختلف، تهران، سخن،۱۳۸۳٫

۵۱- میرزاصالح، غلامرضا، مذاکرات مجلس اول ۱۳۲۶-۱۳۲۴، تهران، نشر مازیا، چاپ اول،۱۳۸۴٫

۵۲- ناطق، ناصح، مستوفی وآذربایجان، تهران، مجله ی ادبی یغما، چاپ دوم ،۱۳۴۹٫

۵۳- نوری، شیخ فضل الله، لوایح آقا شیخ فضل الله نوری، به کوشش: هما رضوانی، تهران، نشر تاریخ ایران،۱۳۶۲٫

۵۴- ویجویه ای، محمد باقر، تاریخ انقلاب آذربایجان و بلوای تبریز، تهران، امیرکبیر، چاپ اول،۱۳۸۶٫

۵۵- همراز، رضا، سیری در تاریخ انقلاب مشروطیت، تبریز، نشر یاران، چاپ اول،۱۳۸۷٫

[۱]– فتحی، نصرالله، مجموعه آثارقلمی ثقه الاسلام شهید تبریزی، تهران، نشر انجمن آثارملی، ص۲۱ و مشاهیر آذربایجان، صمد سرداری نیا،ج۲، تبریز، نشر شایسته، چاپ اول،۱۳۷۹، ص۳۲

[۲]– عقیقی بخشایشی، مفاخرآذربایجان، جلد۱، تبریز، آذربایجان، چاپ اول،۱۳۷۵، ص۲۳۱

[۳]– حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه ی جهان اسلام، تهران، چاپ اول،۱۳۸۴، ص۸۲

[۴] – دولت آبادی، عزیز، سخنوران آذربایجان، ص۲۷۴

[۵]– صفوت، محمد علی، داستان دوستان، تبریز، نشر ابو،۱۳۷۶، ص۶۱

[۶]– مستشارالدوله تبریزی اصول افکار سیاسی خود را در رساله یک کلمه، که به سال ۱۲۸۷ ه.ق در پاریس نوشته ‌است. این رساله از اولین آثار آزادیخواهان ایران به شمار می‌رود و در تحریک احساسات و بیدار کردن مردم در آن زمان نفوذ فوق العاده داشته‌ است و در سال ۱۳۲۳ ه.ق که انجمن مخفی تشکیل گردید، این کتاب راهنمای سیاسی آن انجمن بود.

[۷]– سرداری نیا ، صمد ،ج۲، پیشین، ص۳۳

[۸]– کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، نشر نگاه، چاپ سوم،۱۳۸۵، ص۱۶۴

[۹]– مجموعه آثار قلمی ثقه الاسلام شهید تبریزی، پیشین، ص۸

[۱۰] –  بامداد، مهدی، شرح رجال ایران، تهران، نشر فردوس، چاپ اول،۱۳۸۴، ص ۸۲۰

[۱۱]– تاریخ مشروطه ایران، پیشین، ص۱۴۷

[۱۲]– کسروی، احمد، زندگانی من، تهران، نشر بنیاد، چاپ اول،۱۳۲۳ ، ص۱۴

[۱۳]– همان

[۱۴]– دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج۱، تهران، نشر ابن سینا، چاپ اول،۱۳۳۶، ص۷۸

[۱۵]– براون، ادوارد، نامه های از تبریز، ترجمه: حسن جوادی، تهران، خوارزمی، چاپ اول،۱۳۵۱، ص۲۵

[۱۶] – صادق مستشارالدوله نماینده تبریز در ادوار مختلف مجلس شورای ملی در مجلس اول مدتی نایب رئیس و در مجلس دوم هم مدتی رئیس مجلس شده بود.

[۱۷] – افشار، ایرج، نامه های  تبریز از ثقه الاسلام به مستشارالدله، تهران، نشر فرزان، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص۳۱۷

[۱۸] – منظور میرزا حسن مجتهد

[۱۹] – مجموعه مقالات همایش علمی انقلاب مشروطه ۸۱-۷۹، ستاد بزرگداشت انقلاب مشروطه-آذربایجان شرقی، تبریز، چاپ اول،۱۳۸۲، ص۴۷

[۲۰]– تاریخ مشروطه ایران، پیشین، ص۳۲۵

[۲۱]– نوری، شیخ فضل الله، لوایح آقا شیخ فضل الله نوری، به کوشش: هما رضوانی، تهران، نشر تاریخ ایران،۱۳۶۲، ص ۶۹

[۲۲] – صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، دوره اول، تهران، جاویدان،۱۳۶۳، ص۴

[۲۳]– آجودانی، ماشاءالله، مشروطه ایرانی، تهران، نشر اختران،۱۳۸۲، ص۳۸

[۲۴]– همان، ص۳۷

[۲۵] – برادران شکوهی، سیروس، یاداشتهای  میرزا اسدالله ضمیری ملازم خاص ثقه الاسلام شهید، تبریز، نشر ابن سینا، چاپ اول،۲۵۳۵، ص۱۲

[۲۶]– زرگری نژاد، غلامحسین، رسایل مشروطیت، ج۲،تهران، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، چاپ اول،۱۳۸۷ ، ص ۳۶۸

[۲۷] – مجموعه آثار قلمى ثقه الاسلام شهید تبریزى‏، پیشین، صص۴۳۰-۴۲۹

[۲۸] – زرگری نژاد، غلامحسین، ج۲ ،پیشین، ص ۳۷۲

[۲۹]–  همان ، ص ۳۸۷

[۳۰]–  همان ، ص ۳۹۴

[۳۱]–  همان ، ص ۴۰۱

[۳۲]–  نامه های  تبریز از ثقه الاسلام به مستشارالدله، پیشین، ص۱۷

[۳۳]–  همان، ص۱۴۱

[۳۴]– صفایی، ابراهیم، اسناد نهضت مشروطه ایران، ص ۳۷۹

[۳۵] – اردوبادی، محمد سعید، تبریز مه آلود، ج ۱،ت رجمه ی : سعید منیری، نشر دنیا، ص ۷۴

[۳۶] – همان، ص ۷۵

[۳۷]– تاریخ مشروطه ایران، پیشین ، ص۲۴۶

[۳۸]– روز نامه ناله ملت، نمره ۳۱، جمعه ۱۶ ذیقعده ۱۳۲۶، سال اول، ص ۳

[۳۹]– نامه هاى تبریز از ثقه الاسلام به مستشارالدوله، پیشین، صص ۲۳۵-۲۳۴

[۴۰]– نامه هایی از تبریز، پیشین، ص ۲۵۰

[۴۱] – سوره بقره، آیه ۱۴۳

[۴۲]– رهبران مشروطه، پیشین، ص۲۸۳

[۴۳] – اسناد نهضت مشروطه ایران، پیشین، ص ۳۸۴ و  روحانیت و مشروطه، مجله حوزه، قم ، بوستان کتاب، چاپ دوم،۱۳۸۶، ص ۵۴۹

[۴۴]– رجبی، محمدحسن، علمای مجاهد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول،۱۳۸۲، ص۱۵۲

[۴۵] – ملک زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۳،تهران، سخن،۱۳۸۳، ص ۵۴۵

[۴۶]– امیرخیزی، اسماعیل، قیام آذربایجان و ستارخان، تهران، کتابفروشی تهران،۱۲۳۹، صص۵۸-۵۷

[۴۷]– نامه هایی از تبریز، پیشین ، ص ۲۵۰

[۴۸] – صفایی، ابراهیم، نامه های تاریخی، تهران، چاپخانه رشدیه، چاپ دوم،۱۳۴۸، ص ۱۳۶

[۴۹]– امیرخیزی، اسماعیل، پیشین، ص۱۵۰

[۵۰] – همان، صص۳۵۴-۳۵۳

[۵۱]– همان، صص۳۵۵-۳۵۴

[۵۲] – صفوت، محمد علی، پیشین، ص ۶۳

[۵۳]– تاریخ هیجده ساله آذربایجان، پیشین، ص۲۷۸

[۵۴]– ملک زاده، مهدی، ج۷، پیشین، ص ۱۴۸۳

[۵۵]– همان، ج۶، ص ۱۳۱۹

[۵۶]– همان، ج۷ ، ص ۱۴۹۰

[۵۷]– تاریخ هیجده ساله آذربایجان، پیشین، ص۳۰۱

[۵۸]– همان، ص ۳۰۵

[۵۹]– میرفتاح پسر حاج میرزا یوسف آقای مجتهد تبریزی در سال ۱۲۰۹ ق. متولد شد و در سال ۱۲۴۳ق در زمان تسلط روس ها بر آذربایجان بدلیل اعمالی که مرتکب شد پس از صلح در ترکمانچای به تفلیس رفت سپس در سال ۱۲۵۸ق به تبریز بازگشت و در سال ۱۲۶۹ ق. در همانجا در گذشت.

[۶۰]– تاریخ هیجده ساله آذربایحان،پیشین، ص۳۰۵  و خاماچی، بهروز، آتش برفراز تبریز، تبریز،ایران ویچ ، چاپ اول،۱۳۷۱، ص۱۳۱

[۶۱] – تاریخ هیجده سال آذربایجان، پیشین، ص ۳۱۷

[۶۲] – ملک زاده، مهدی، ج۷، پیشین، ص۱۵۳۱

[۶۳]– نامه هایی از تبریز، پیشین، ص۲۵۲

[۶۴]–  همان

[۶۵]– ملک زاده، مهدی، ج۷، پیشین، ص ۱۵۳۲

[۶۶]– تاریخ هیجده ساله آذربایجان، پیشین، ص۳۱۸

[۶۷] – نامه هایی از تبریز، پیشین، ص۲۵۳

[۶۸]– خاماچی، بهروز، پیشین، ص۱۳۶

[۶۹]– تاریخ هیجده ساله آذربایجان، پیشین، ص۳۱۰

[۷۰]– نامه هایی از تبریز، پیشین، ص۲۵۳

[۷۱]– از روحانیون مبارز آذربایجان و روزنامه نگار و مترجم(مسلط به زبانهای فرانسه ، روسی، انگلیسی)

[۷۲]– تاریخ هیجده ساله آذربایجان، پیشین، ص۵۰۰

[۷۳]– نامه هایی از تبریز، پیشین، ص۹۱

[۷۴]– همان، صص ۹۰-۸۹

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …