حسین صدیقی
تداوم و استمرار نهضت اسلامی و ضد استبدادی تنباکو، گسترش روزافزون مخالفتهای مردم با مداخلات بیحد و حصر دولتهای روس و انگلیس، اعتراض به رفتار ظالمانه و فسادانگیز پادشاهان قاجار و حکومت مستبدانه حاکمان ولایات، تلاشهای فکری روحانیون و روشنفکران علیه وضع موجود منجر به شکلگیری نهضت مشروطیت شد.
هنگامی که محمدعلی شاه به سلطنت رسید و با حمایت روسها مجلس را به توپ بست عینالدوله از طرف محمدعلی شاه با قشونی جهت نابودی آزادیخواهان مأمور به تبریز شد. مردم آذربایجان خصوصاً شهر تبریز به رهبری شخصیتهای مبارز و برجستهای همچون ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی به عنوان نماد دفاع از مشروطه رسماً در برابر اقدام محمدعلی شاه به پا خاستند و به جنگ مسلحانه با قشون دولتی که تبریز را در محاصره داشت، پرداختند. «خلاصه آنکه ستارخان همراه دوست خود باقرخان پس از جنگهای دلیرانه زمام کار را به دست گرفت و طرفداران محمدعلی شاه را از تبریز راند و هر سرداری را هم که از سایر شهرستانهای آذربایجان به دستور محمدعلی شاه به قصد تسخیر تبریز حمله کرد سیمرغ شکست داد».[۱]
قیام مردم تبریز برای اعاده آرمانهای مشروطیت مورد حمایت سه تن از مراجع برجسته (آیتالله عبدالله مازندرانی، آیتالله میرزا خلیل تهرانی و آیتالله محمدکاظم خراسانی) قرار میگیرد و طی پیامهایی ملت ایران را به حمایت از مدافعان تبریز فرا میخوانند. از جمله «رفتن به تبریز و جنگ با مردم آنجا، به منزله جنگ با امام زمان و بستن راه خواربار به روی آن شهر، در حکم بستن آب فرات به روی اصحاب سیدالشهدا میباشد… رفتن به جنگ برادران ایمانی تبریز، به منزله موافقت و همراهی با اردوی ابنسعد و ابنزیاد است…».[۲]
مبارزه و دفاع مردم تبریز تقریباً به مدت یکسال در برابر نیروهای استبدادی طول انجامید و یک سال محاصره را به خاطر حراست از اصول و دستاوردهای مشروطه تحمل کردند. هنگامی که تبریز در محاصره قشون دولتی قرار داشت، کنسول روس به ستارخان یکی از تأثیرگذارترین و شجاعترین سرداران و مبارزان قیام مشروطه و دفاع از آذربایجان گفت: «… به باقر خان یک بیرق روس دادم، او در امان دولت روس است. یکی را به تو که جوان دلیری هستی میدهم تا در امان دولت روس باشی، جناب سردار فرمودند که من در زیر بیرق جناب ابوالفضل عباس و بیرق ایرانم. بیرق شما برای من لازم نیست و من ابداً تابع ظلم و استبداد نخواهم شد و امروز به فضل خداوند بیرق اسلام و ابوالفضل العباس را در دست گرفته همه بیرقهایی را که مستبدین در شهر زدهاند، قلم خواهم کرد».[۳]
ستارخان و باقرخان تحت فشار روسها و بنابر دعوت آیتالله محمدکاظم خراسانی به همراه جمعی از مجاهدین در روز هشتم ربیعالاول ۱۳۲۸ق به تهران مهاجرت کردند. در تهران مورد استقبال قرار گرفتند و از طرف مجلس شورای ملی به سردار ملی و سالار ملی ملقب گشتند و در پارک اتابک اسکان یافتند.
در جریان ترور آیتالله سیدعبدالله بهبهانی دولت مشروطه به بهانه برقراری نظم و انضباط و جلوگیری از ترور تصمیم به خلع سلاح مجاهدین گرفت، ستارخان با این امر مخالفت نمود و با قوای دولتی مستقر در پارک به جنگ پرداخت. در این درگیری پای او تیر خورد و از طرفین عدهای کشته و مجروح گردیدند. حضرت آیتالله خامنهای درباره میفرمایند:
«پدرم در قضایاى مشروطه تبریز جوانى بوده است در این شهر. خود او شاهد قضایا بوده است. مرحوم باقرخان، هممحله آنها بوده است در کوچه قرهباغىها. ایشان از نزدیک مسائل را دیده بود و نقل مىکرد. مىدانیم که جهتگیرى ستارخان و باقرخان در مشروطیت، درست نقطه مقابل جهتگیرى کسانى بود که مشروطیت انگلیسى و مشروطیت زیر پرچم بیگانه را مىخواستند. ستارخان در سخنرانى و اعلامیهاش مى گفت: “من مى خواهم زیر پرچم ابا الفضل العباس حرکت کنم”. بودند کسانى که مىخواستند نهضت را بکشانند به سمت حرکت انگلیسى، اما ستارخان ایستادگى کرد. بعد هم همانها بودند که مرحوم ستارخان و مرحوم باقرخان را کشاندند تهران و در باغ اتابک، آنها را از بین بردند».[۴]
در این جهاد مقدس علمای تبریز حضوری فعال داشتند ازجمله شیخ محمد خیابانی، میرزا جعفر راستهکوچهای، آیتالله سید حسین خامنهای،[۵] مرحوم شیخ سلیم، میرزا حسین واعظ، میرزا جواد ناطق و… علما و بزرگانی همچون شهید ثقهالاسلام میرزا علی آقا تبریزی (شهادت عاشورای۱۳۳۰ ق م)، آیتالله حاج میرزا ابراهیم خوئی (شهادت ۱۳۲۵ ق)، شیخ جلیل تبریزی (شهادت ۱۳۲۵ ق) در راه حفظ و حراست از مشروطیت جان خود را تقدیم راه آزادی و سربلندی ملّت مسلمان ایران کردهاند.
امام خمینی در تجلیل از مبارزات ضد استبدای مردم غیور آذربایجان میفرمایند:
«شما آذربایجانیان غیور بودید که در صدر مشروطیت برای کوبیدن استبداد و خاتمهدادن به خودکامگی و خودسری سلاطین جور به پا خاستید و فداکاری کردید».[۶]
امام خمینی همچنین درباره نقش مجاهدان آذربایجان در نهضت مشروطیت میگویند:
«شما در صف اول بودید در مشروطه و در بعد از مشروطه در صف اول مجاهده بودید، شما مجاهدین خیلی دارید. شما» خیابانی دارید و ستارخان دارید و باقرخان دارید»[۷]
و باز در همین زمینه میفرمایند: «آذربایجانى همیشه طرفدار اسلام بود، و در هر قضیهاى که پیش آمده پیشقدم بوده است. براى رفع ظلم پیشقدم بوده است. آذربایجانى که در صدر مشروطیت «ستارخان و باقرخان اش» آن زحمات را کشید، بعد خیابانی آن کارها را کرد».[۸]
در قیام مردم تبریز علیه استبداد، زنان نقش قابل توجهی داشتند. آنها پدران، برادران، پسران و شوهرهایشان را به ایستادگی و مقاومت دعوت مینمودند، از زخمیها و مجروحین پرستاری مینمودند. به تمرینهای نظامی و تیراندازی میپرداختند و برای کمک به مخارج دفاع، زیورآلات خود را تقدیم مینمودند.[۹]
آنچه از نظرگاه امام خمینی به عنوان تحولی عمده در فرایند این نهضت به حساب میآید، حضور و مشارکت بانوان دوشادوش مردان است، ایشان در این رابطه میفرمایند:
«کسی که تاریخ این صد ساله را مطالعه کرده است، میداند که در جنبشهای هایی که در ایران بوده است،جنبشهای اصیلی که در ایران بوده است قبل از این دوره رژیم پهلوی، جنبش تنباکو، جنبش مشروطیت، زنها همدوش با مردها فعالیت میکردند، زنها در جامعه بودند وبا مردها راجع به امور سیاسیو امور اجتماعیو گرفتاریهای مملکت خودشان فعالیت میکردند».[۱۰]
حضرت آیتالله خامنهای به نقش پیشبرنده روحانیت آذربایجان در نهضت مشروطیت چنین اشاره میکنند «در باب مشروطیت،. .. اگر علما در صحنه نبودند، چنین حادثهای اتفاق نمیافتاد؛ کمااینکه در انقلاب اسلامی، با همه زمینههای مساعدی که وجود داشت، اگر علما وارد میدان نمیشدند و مرجعیت در صحنه حضور پیدا نمیکرد، چنین انقلابی مردمی اصلاً رخ نمیداد. حادثه مشروطیت متکی به مردم بود؛ مردم را هم جز علما هیچ عامل دیگری نمیتوانست به میدان بیاورد و به آن دفاع جانانهای که از مشروطیت کردند، وادار کند.
من میبینم در بعضی از نوشتههای مربوط به مشروطه ـ حتّی نوشتههایی که از لحاظ سند تاریخی، بهتر هم هست ـ آنجایی که به انگیزههای دینی و شعارهای دینی میرسند، عمداً از آن عبور میکنند، که بنده در حاشیه بعضی از این کتابها این موارد را یادداشت کردهام و نشان دادهام؛ از جمله کتاب کسروی و بعضی دیگر. شما میبینید انجمنهایی که در همه ولایات تشکیل شد، تقریباً رکن اصلی آنها علما بودند. در تبریز که یکی از مراکز مهم بود، بیشتر یا همهشان علمای معروف تبریز بودند. شما شاید میدانید که در تبریز اختلاف خیلی عجیب و ریشهداری میان شیخیه و متشرعه وجود داشت؛ اما همه این اختلافات را کنار گذاشتند و در این مجموعه گرد آمدند و کار و دفاع و مبارزه کردند؛ بعضی هم که بر سر همین قضیه جان دادند. در مشهد و اصفهان هم همینطور بود. بنابراین مسئله اول این است که عنصر اسلام در مشروطیت که بروز و ظهورش هم با حضور علما و شعارهای علمایی و انگیزههای دینی بود».[۱۱] ایشان ضمن تمجید از ستارخان و باقرخان و میفرمایند: قهرمانان نامدار تبریز توى جیبشان نامهها و احکام علماى بزرگ را داشتند؛ به آنها استناد میکردند، تصریح میکردند، امثال ستارخان و باقرخان؛ حالا غیر از علماى بزرگى که در این نهضت حضور داشتند. حتّى امثال این قهرمانان و رزمندگان دلاور آذربایجان تصریح میکردند که پیرو علماى دین و پیرو احکام مراجع تقلیدند».[۱۲]
معظم له باز در همین زمینه می فر مایند:«یک بُعد دیگر که آن هم واقعاً به نظرم خیلی مهم است، این است که ما روحانیت شیعه را آنچنان که بوده، معرفی کنیم. ما در قضایای مشروطه به مرحوم آخوند نازیدیم و بالیدیم و افتخار کردیم؛ به مرحوم میرزای نائینی همینطور؛ اما قضیه در همین حدود تقریباً متوقف ماند؛ در حالیکه در قضیهی مشروطه شخصیتهای برجستهیی بودند. شما نگاه کنید به تاریخ کسروی، مثلاً فلان شخص که در تبریز یک قطار فشنگ به خود میبسته و رشادتهایی کرده، شده یک شخصیت! البته ما نمیگوییم چرا؛ اما اسم «ثقهالاسلام[۱۳]» با آن عظمت، که اتفاقاً کسروی از او تعریف کرده، یا همان بزرگانی که پدر من نعش آنها را در دوران نوجوانی بالای دار دیده بود – در همان روز عاشورایی که روسها اینها را به دار کشیدند – خیلی کم مطرح هستند. اینها خیلی افراد بزرگ و خیلی شخصیتهای برجستهیی بودند. ما چرا اجازه بدهیم این ظلم به روحانیت شیعه بشود؟ شما نگاه کنید که در سرتاسر کشور، چه کسانی انجمنهای ملی را میگرداندند؟ درست است که در تکوین مشروطیت، هم جریان روحانیت و هم جریان روشنفکری، هر دو، دخیل بودند – این را نمیشود انکار کرد و این مقدماتِ همان چیزی بود که بعد اسمش شد مشروطیت، و اول، عدالتطلبی و قانونگرایی و قانونطلبی بود – اما در عمل، آن کسانی که وارد میدان شدند و حقیقتاً بارهای سنگین مثل همین انجمنهای ملی – نه بارهای نان و آبدار مثل نمایندگی مجلس از تهران و وزارت – را به دوش گرفتند، چه کسانی بودند؟ شما اگر به جاهایی که انجمن فعالیت داشته نگاه کنید، خواهید دید که در رأس انجمن، یک یا دو یا سه روحانی بودهاند. این قضیه در مشهد بود؛ کمااینکه در تبریز، در اصفهان، در شیراز و در لار هم همینطور بود. بنابراین، میبینید که این شخصیتهای روحانی بودند که وارد میدان شدند.»[۱۴]
[۱] . رحیم نیکبخت، نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران، ص۳۵۷٫
[۲] . حیدری، پیشین، صص۱۲۲-۱۲۳٫
[۳] . رحیم نیکبخت، نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران، ص۳۵۹٫
[۴] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم آذربایجان شرقى ۲۸/۱۱/۱۳۸۵
[۵]. آیت الله سید حسین حسینی خامنهای پدربزرگ پدری آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب (تولد حدود ۱۲۵۹ق/ درگذشت ۲۰ ربیعالثانی ۱۳۲۵ق) در خامنه به دنیا آمد و در نجف نزد اساتید بزرگی چون سیدحسین کوهکمری، فاضل ایروانی، فاضل شربیانی، میرزا باقر شکی و میرزا محمدحسن شیرازی تلمذ کرد و پس از طی مدارج علوم دینی در حوزهی علمیهی نجف اشرف، در زمرهی فقها و مدرسان آن حوزه قرار گرفت. او در سال ۱۳۱۶ق به تبریز آمدو مدرس مدرسهی طالبیه و امام جماعت مسجد جامع آن شهر شددارای افکار بلند سیاسی و اجتماعی و از علمای طرفدار مشروطه بود و همواره مردم را به حمایت و پاسداری از نهضت مشروطه تشویق میکرد-پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی- ۱/۱/۱۳۹۳
[۶]. صحیفه امام، پیشین، ج۳، ص۳۵۴٫
[۷]. همان، ج۱۱، ص۵۳۵٫
[۸] . همان، ج۱۱، ص۵۲۵٫
[۹]. حیدری، پیشین، صص۱۳۷٫
[۱۰]. صحیفه امام، پیشین ، ج ۱۰، ص۱۸۳٫
[۱۱]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار محققان و دانشپژوهان تاریخ و اندیشه سیاسی حوزه و دانشگاه ،۱۱/۵/۱۳۸۳
[۱۲]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم آذربایجان در آستانه سالروز قیام ۲۹ بهمن تبریز ۲۶/۱۱/۱۳۹۰
[۱۳] . میرزا علیآقا تبریزی مشهور به ثقهالاسلام تبریزی فرزند حاج میرزا موسی، در ۷ رجب ۱۲۷۷ هجری قمری در تبریز دیده به جهان گشود وی در جریان تحولات نهضت مشروطه ضمن آنکه روحیه ضداستبدادی داشت با سلطه بیگانه هم به شدت مخالف بود و همچون سایر علمای شیعه خواهان حفظ استقلال و آزادی ایران و ایرانیان بو د در زمره مشروطه خواهان متعادل به شمار می رفت و با رفتارهای تند مشروطه خواهان به شدت مخالفت می کرد ایستادگی و آزادگی ثقه الاسلام در مقابل نیروهای اشغالگر روس، منجر به شهادت او در روز عاشورای ۱۳۳۰ ق توسط قشون متجاوز روسیه در باغ شمال تبریز گردید. به گفتۀ احمد کسروی، «ثقه الاسلام تبریزی کسی بود که آبروی ایران و اسلام گشته و چوبۀ دار را خرید، ولی یک امضاء به دشمنان و اشغالگران در جهت تأیید این موضوع که مجاهدین آغازگر جنگ بودند، نداد.»(تاریخ هیجدهساله آذربایجان، ص۵۸۳)
[۱۴] – بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نوراللَّه اصفهانی ۱۵/۵/۱۳۸۴