موسی اصغرزاده*
من از خیلی پیشها در تأسف بودم که چگونه مراسم ملی و مذهبی عامّهی ما که بیآلایشترین رفتار عمومی هست دستخوش عادات تازه وارد میشود.
آیا میتوانیم این سنت پسندیده را لااقل ثبت کنیم تا از خاطرهها فراموش نشود؟ تا اینکه در رادیو ایران برنامه (بنام فرهنگ مردم) با اجرای مرحوم انجوی شیرازی گنجانده شد من هم نامهای به دفتر مرکزی آن نوشته و خواستار راهنمائی شدم ایشان هم با ارسال راهنمایی نگارش فلکوری وادار به گردآوری مطالب رسومات ملی و مذهبی نمودند و از سال ۱۳۴۳ اقدام به گردآوری نمودم اینک مجموعهای از تمامی مطالب سنن ملی و مذهبی گرد آمده که در چهار جلد با ۹۵۴ صفحه در دست چاپ میباشد. در بین مطالب ثبت شده از شهری و روستایی اگرچه با حد وسع آن کامل هم نباشد از قلم افتادهای ندارد از آن جمله مراسم برگزاری عید نوروز باستانی است که خود برنامهای مستقل را داراست، که از نظر سایر هموطنان پوشیده نماند نوشته میشود.
عید نوروز در حقیقت یک سنّت خوبی است که از ایران باستان به یادگار مانده است که با پیدایش دین مبین اسلام با توجه به نکات برجستهی آن چون پاکی و نظافت عمومی، صلهی رحم از خویشاوندان، رفع کدورت در بین مردم، آشتی و صلح اجتماعی و دیدار با خویش و بیگانه را تأیید و بر آن صحّه گذاشتند و ملت هشیار ما هم ضمن اجرای آداب و رسوم ملی فوق پیشآمدهای تاریخی مذهبی را مطابق با ایام بهاری دانسته و چنین مصادفی را مزید بر نیکویی و خیر پنداشته با یک تیر دو هدف را نشانه و در خاطرهها جاخوش نمودهاند، مانند نصب مولیالموّحدین حضرت علی علیهالسلام را در روز غدیر خم نسبت دادهاند به اوّل بهار که گل بود و گلستان هم در او زینتبخش شد، و آتش روشن کردن در شب چهارشنبه سوری را گفتهاند نشانهای از خروج مختار ثقفی برای خونخواهی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) است- اگرچه بعضیها معتقدند این رسم از دوران آتشپرستی ایران کهن است که در برنامهی اسلامی بجا مانده- گرچه عقاید مردمی است اینک با رنگ مذهب در بین مردم ما معمول میباشد و امّا اصل مطلب مراسم نوروزی که از چند بخش مرسوم و برگزار میشود.
۱- پیشوایی مراسم نوروزی:
مردم این منطقه از هفتهی دوم اسفند ماه پیشوازی را آغاز میکنند بدین شرح: چهارشنبه دوم اسفند (کول چرشنبه) Kulçarŝanbeh «در تلفظ آذری آ از چهار حذف میشود» چهارشنبهی خاکستر چهارشنبه سومی (گول چرشنبه) Qulçarŝanbeh چهارشنبه چهارمی (آخر چرشنبه) Axerçarŝanbeh که در تمام نقاط ایران بنام چهارشنبه سوری مشهور و در جمهوری آذربایجان هم بنام آخر چرشنبه اجرا میشود.
۱- (کول چرشنبه) یعنی خاکستر: از اینکه خانهی نشیمنی به مدت ۹ ماه سال در اثر سوخت وسایل گرمازا تیره و کدر شده و اسباب وسایل خانه گرد و غبار گرفته یک خانهتکانی مفصل انجام میدهند شستنیهای از قبیل پوشاک و رویههای رختخوابی و فرش را میشویند سفیدکردنی ظروف مسی را به مسگران میدادند، به بچهها سفارش لباس نو میدادند لوازم خوراکی ایام عید را تهیه و پاک مینمودند و برای اطاق پذیرایی زینت لازمه را میدادند.
«بایرام اُلوب پاسچیق لاری ازرلر ناقّیش و روب اطاقلاری بزرلــر» (شهریار)
Bâyrâm Olop Pâlçeq Lâra Azarcar Nâqqaŝ V Durub Atâqlari Bazarcar.
در قدیم مخصوصاً روستائیان از گلهای رنگینی در اطاقهای خود با دست نقشهای درخت و حیوانات رسم میکردند. و یا اطاق نشیمنی را با گل سفید از کوهپایهها آورده با دست سفید مینمودند. ضمن پاک و تمیز کردن منزل و محوطه اگر هوا گرم شده بود کرسی و بخاری را از رده خارج و به انباری میسپردند.
۲- (گول چرشنبه) مراد از نام گل این است با نزدیکی بهار برفها آب میشود و از برودت هوا کاسته در بلندیهای نزدیک به مناطق معتدله گلهای (قارچیچکی: گل برفی: Qârçiçqi گلی است سفید با دم پیاز فصلی (نوروز گلی، گل نوروزی که به شکل زنبق آن هم پیاز دارد) Noruz Goli از خاک سر درآورد فرارسیدن بهار را مژده میدهد و مردم، در این هفته به تکمیل نظافت خود خانه همت میکردند و مواد لازمه را خریده و آمادهی ورود مهمان شادیبخش میشوند.
کدبانوی خانه اقدام به تهیه سبزیهای مرسوم نموده و دانهها و گندم را خیس و پارچهی ظریف پوشش میدهند تا به شب عید روئیده شود بعضی دانهی تره تیزک را خیس کرده و با سریش روی کوزهای بنام دولکه میچسبانند و آبش میریزند با ترشح آب درون کوزه دانههای تره تیزک میرویید و با شکل کوزه درمیآید سایر سبزههای روییده را با روبان قرمز رنگ به شکل پاپیون میبستند و زینتبخش سفرههای هفت سین قرار میدادند.
۳- (آخر چرشنبه) Axerçarŝanbeh در این شب و روزها که با آداب و رسومات مردم سایر نواحی ایران یکسان میباشند: یکی دو ساعت به غروب مانده همهی مردم بازاری، اداری، کارگر همه با دست پر از یک بسته بوتهی خشک، چند عدد ترقه، هفت ترقه و سایر وسایل آتشزا و صدادار و چند عدد وسایل سفالی که در کارگاه کوزهگران روستای حجین که (اینکه جزء شهر شده) مانند آبخوری سفالی، دولکه، سوبولبولی، توتک، (Dulka, Subulbuli, Tutak) همهی این وسایل را با گچ و مل رنگ کرده نقشها میزدند و در شب چهارشنبه بر سر سفره میگذاشتند و سوت و سوبلبلی را به بچه هدیه میدادند و به هنگام غروب اکثراً در بام خانه و آنها که مقید بودند در حیاط خانه آتش روشن کرده و از روی آن چند بار میپریدند و میگفتند:
آغرلیغیم بوغورلئغیم بورداقال: Âgerlegim, Bugurlegim Burdagal
در حین روشنی آتش بچهها هر قدر ترقه داشتند میترکاندند بزرگ خانه با چوببلندی به دور بام خانه خطی میکشید معتقد بود که از گزند حیوانات موذی در امان میمانند، اگر در این روزها برف میآمد میگفتند: اولدوزی فشنگ توپ ترقهها، چرشنبه قالدی قار آلتدا.
Ulduzi Feŝang Tup Târagâ, Çarŝanbe Gâldi Gar Âltdâ.
یکی از بزرگان فامیل به خانهی فامیلی که عزادار هستند رفته با یک بسته بوتهی خشک، بر و بچههای خانهی عزادار بر بالای بام میرود و آتش روشن میکند به بچهها وسایل آتشبازی میدهد تا آنها هم احساس بیسرپرستی ننمایند، در شب چهارشنبه سوری در کلیهی منازل هر کجا که نیاز به روشنایی دارند شمع روشن میکنند و مانند سفرههای نوروزی سفرهی آخر چرشنبه گسترده شمعهای رنگینی روشن میکنند در ظرف بزرگی مانند سینی قاریشیغ میریزند. اجزای قاریشیغ: گندم بو داده، نخود بو داده، شاهدانه، ذرت، کشمش، انواع دانههای روغنی، سنجد، نقل رنگین و و و*
چون این آجیل محلی بهم ریخته شده به همین نام قاریشیغ نامیده شده و در سر سفره یک آبخوری سفالی نو و یک قاشق چوبی نو و دولکه و سایر وسایل سفالی که گفتیم پر از قاریشیغ میگذارند صبح روز چهارشنبه همان لیوان سفالی را با یک کوزهای سفالی سرناو** میبرند و با آب رودخانه پر میکنند.
در بین این چهارشنبهها به دختران عروسی کرده و خواهران دور از خانه (پای) سهم عیدی میفرستند عبارتست از: یک وعده غذای گرم به تعداد خانوادهی عروس همراه با هدایای پوشاکی به داماد و عروس و اگر بچه داشته باشند از همان دولکه و سایر وسایل بازی با آجیل شب چهارشنبه با تعیین وقت قبلی میفرستادند. در شب چهارشنبه سوری اشیاء خانه اگر امانی در خانهی همسایه باشد اگر لباس نوی در خیاط اگر چه نیمهتمام باشد و ظروف مسی اگر در مسگر حتی کارش تمام نشده باشد باید به خانه برگردانند بعداً به خیاط و مسگر میفرستند تا کارش را تمام کند و بعد بگیرند این کار را شوگون پنداشتهاند.
در شب چهارشنبه سوری رنگ کردن تخم مرغ به انواع مختلف یک رنگ کردن: تخم مرغ را شسته در تابهای میگذارند آب میریزند و مقداری پوست پیاز اضافه میکنند بعد از پختن به رنگ قرمز روشن در میآید، تخم مرغ را همانطور در تابه با اضافه کردن روناس به رنگ تند عنّابی درمیآورند. تخم مرغ را شسته به پوست پیاز میپیچند و با نخ خیاطی از طرف کمر یک دور و از سر و کلهی تخم مرغ چهار دور مانند مدار میبندند و به دیک پلو پس از آبکش و در موقع دم میگذارند به رنگ ابلق سفید و قرمز و خط جای نخها مانند خط استوا و مدار جغرافیایی در میآید.
در شب چهارشنبه سوری شال ساللّاماق (شال آویزان کردن): رسم بود جوانان و نوجوانان شالی را از روزن خانه و یا از لای در به خانهی همسایه و فامیل میانداختند آنها هم در خور حال خود و شالانداز هدیهی مانند تخم مرغ رنگی و قاریشیغ و نقدی میبستند، اگر خیلی شناس و از فامیل نزدیک میبود هدیه قابلی بسته میشد، شنیدهام حتی جوانی که شال انداخته صاحبخانه میپرسید که هستی از خانوادهی کهای، جواب میداد و پس از شناخت شخص شالانداز میگفت فلان دختر را میخواهم اگر مورد پسند و قبول صاحبخانه بود میگفتند: بستیم با مقداری شیرینی و تخم مرغ خواستگاری را قبول میکردند: تشریفات بعدی به عهدهی والدین انجام میگرفت:
آی نه گوزل قایدادی شال ساللاماق بیگ شالئنا ایسته دیگین باغلاماق. «شهریار»
Ây Na Gozal Gâydadi Ŝâl Sâllâmg Bayg Ŝâlenâ Aista Digin Bâglâmâg
در شب چهارشنبه سوری معتقد بودند: هرکس در مسافرت باشد باید ۳ سال پی در پی از خانه به دور باشد بدان جهت از مسافرت در نزدیکی آخر سال خودداری میکردند. این هم نوعی شوگون بود.
فال کوشی: در شب چهارشنبه سوری یکی از بچهها روانهی در همسایه مینمودند از اولین جملهی گفتار ایشان برای حال و مال و سال خود تفال مینمودند. بالاخره پس از اعمال اوّل شب بر سر سفرهی شام مینشستند و در اردبیل برای شام همین شب خیلی شگون داشتند که نبایستی از آن کوتاهی شود، مثلاً یکی باقلاپلو، یا سبزی پلو، شیرین پلو، ماهی پلو که اکثراً داشتند، عدس پلو و انواع دیگر. نقل است یکی از بزرگان قوم مدتی دست خالی بود برای شب چهارشنبهی آخر سال فقط لبو خریده بود بعداً خداوند کار و بارش رونق داده صاحب ثروت و دارائی کلانی داشته بر سر سفرهی شب چهارشنبه سوری همیشه لبو تهیه میکرده.
روز چهارشنبهی آخر سال اوّل صبح همه آمادهی رفتن به سرناو میشدند در اندرون شهر اردبیل چند آسیاب آبی وجود داشت و مردم بر سرناو میرفتند و از روی آب میپریدند و شعار شبابه «آغرلیغیم بوغورلیغیم بورداقال تزّهلر گلسین کهنهلر گئدسین» را میگفتند و کوزهی نو و آبخوری تازه را از آب نهر پر میکردند و بچهها ترقهی باقیمانده از شب را در اینجا ترکاندند این عملی شبانه و سرناو خالی از ناراحتیها و زخمیها نبود. روستائیان اغنام و احشام خود را هم با خود سرناو یا رودخانه میبردند و آبش میدادند.
تخم مرغ بازی: در این روز حتی روزهای بعد هم تخم مرغ بازی بین نوجوانان و جوانان معمول بود برنده و بازنده هم داشت نوعی تخم مرغ بازی که به قمار نیز میماند بازی قطار بود تخم مرغ را بصورت ردیفی در زمین میچیدند یک نفر از آن و دیگری از این سر یکی برداشته بهم میزدند تا آخر سر مال هر کسی که نشکسته ماند برنده میبود و همهی تخم مرغها را تصاحب مینمود.
در این روز یعنی روز چهارشنبهی آخر سال زنان نازا به دباغخانه میرفتند و از آب دباغی مقداری بر لباس و دست و رو میزدند و گاهی مقدار اندکی هم مینوشیدند تا باردار شوند.
روز چهارشنبه سوری هم البته نزدیکان و فامیل برای گفتن تبریک به خانهی بزرگان میرفتند و صاحبخانه هم با چایی و قاریشیغ پذیرایی بعمل میآوردند با اندک زمانی هم صحبت میشدند و با آرزوی سلامتی خداحافظی میکردند. بعد از چهارشنبه سوری اگر فاصلهی بین عید بود در تهیهی لوازم خوراکی و پذیرایی از میهمانان کم و کسری داشتند میرفتند و خرید میکردند و آمادهی پذیرایی از عید نو میماندند.
و امّا نوروز: این مقدمات برای بهتر بجا آوردن عید بهاریه بود یعنی این شادی آفرین یک پدیدهی الهی است که همه را روی گشاده و خندان میدارد، وقتی به رسومات عید نوروز مینگریم و به عمق فلسفی آن به دقت بررسی میکنیم میبینیم این همه تشریفات عبث نبوده بلکه یک حکمت خداپسندانهای در لابلای هر مقطعی نهفته هست که پیشینیان با تدابیر حکیمانه بنا نهادهاند که اسلام هم بر مبنای اخلاقی و انسانی آن صحّه گذاشته یعنی انسان- انسان همیشه و در همهی زمان انسان است و دین هم همان انسانیت را توصیه و ترویج مینماید رهبر جهان اسلام و بنیانگذار دین مبین حضرت ختمی مرتب میفرماید «انّی بعثت فی مکارم الاخلاق» اخلاق هر قومی با نشانگری رفتار اجتماعی آن است، وقتی صلهرحم را در عیدها برتر از همهی کارها میدانند این امر یک خودشکنی در مقابل خودپسندی است که در حضور ضعفا و اقربا بعمل میآید و اظهار ادب و اخلاق را نشان میدهد، صلح و آشتی را در ایام عید بیشتر از سایر رفتار و گفتار بعمل میآورند یعنی از موقعیت پیش آمده استفاده نموده یکدله شدن، کدورتها را از بین بردن، وحدت امتی را که مبداء وحدت خدایی است بجا میآورند یعنی توفیق جبری. دید و بازدید کردن از حال همدیگر با خبر شدن عین نماز جماعت و نماز جمعه، بُعد مسافت را از بین بردن از حال غائبین اطلاع یافتن اخلاق انسانی را تقویت نمودن، گرفتاریهای زمان را از یاد برده به همدلی رسیدن، بخصوص اگر از حال مستمندان با خبر شدن و همنوعی را از رنج گرفتاری سبک بال کردن باشد چه بهتر، پس ما را عید آن روزیست که شادیهامان را با همدیگر تقسیم کنیم یعنی وجدانمان را شاد نمائیم.
تاریخ به ما میگوید این جشن را جمشید بنا نهاده گفتم انسان در هر عصر و زمان باشد نیت خود را نشان میدهد، از حال و ایده و دین او آگاهی نداریم و هرچه را میبینیم با قواعد اسلامی میسنجیم اگر جمشید در عصر اسلامی بود حتماً مانند سلمان محمّدی گرایش اسلامی را میداشت چون این عمل او یک عمل انسانی و تکامل اخلاقی میباشد خلاصهی کلام با دیدهی خود بنده یک یادگار خوبی بر خوبیهای جهانی افزوده که یادش بخیر.
گفتیم تا اینجا یعنی از هفتهی اوّل اسفند هرچه از رسومات و زحمات نظافتی و خرید و… همه بخاطر فرارسیدن عید نوروز و فصل نو و زنده شدگان مردهها (یحیی الارض بعد موتها) بود لوازم خوراکی و پذیرائی و تجدید کهنهها همه و همه از پیش آماده شده که در روزهای شادی کم و کسری نداشته باشند شب عید نوروز قبل از حلول سال نو سفرهی رنگین هفت مزّین به شمع و قرآن و آب و ماهی و هفت سین هر کس از چه نوع تهیّه و هفت سین خود را چیده: سبزی، سماق، سرکه، سماور، سورهی قرآنی، سنجد، سیر در صورت میّسر سمنو. سکّه، ساعت و… از همه مهمتر تمامی اعضاء خانه در هر کاری باشند همان ساعت در سر سفره حاضر میشوند. ریش سفید خانه دعای یا محول الحلول را میخواند و با تکرار تکبیر در چند نوبه همهی اعضای خانه همصدا تکبیر میگویند چند آیه از قرآن را قرائت میکند تا وقت تحویل سال میرسد بزرگ خانه به جزءجزء اعضاء تبریک گفته روبوسی میکند و سکهی نو که قبلاً تهیه دیده شده به هر یک بعنوان دشت میدهند. تازه دامادها پس از مصاحفه و تبریک سال نو به اعضای خانواده عازم خانهی پدرزن میشوند* به مادرزن و پدرزن و اعضای دیگر خانهشان تبریک میگویند پدرزن به عروس خانم و داماد عیدی میدهند، داماد هم اگر از خود کوچکتر باشد به آنها عیدی میدهد خلاصه یک گرمیّتی را در بین خانه تجدید میکنند.
در قدیم قدیمها مردم برای درک تحویل سال در مسجد محل جمع میشدند در طشت بزرگی آب میریختند و چند عدد ماهی کوچک زنده هم در آب میانداختند چون معتقد بود تحویل سال را «اوّل خالق صورا بالیق میداند» یعنی اوّل خدا میداند و بعد ماهی. معتقد بودند که هنگام تحویل سال ماهی از آب به هوا میپرد، بالاخره روحانی محل دعای تحویل سال را چند بار تکرار میکرد تا اینکه موقع تحویل سال میرسید مردم بهم تبریک میگفتند و از آب طشت تیّمناً و تبرکاً به خانهی خود میبردند و به خمیر نان خود و خوردنی و خوراکیها خود، آب چاه میریختند تا پر برکت باشد؛ برای استشفاء به مریضها میدادند به آبشخور حیوانات اهلی خود اضافه میکردند، پس از تحویل سال نو اوّل به خانهی علما و بزرگان رفته و سال نو را تبریک میگفتند و ایشان هم با همان آب دعا و خرما از میهمانان پذیرائی مینمود.
اولین روز بهار یعنی نوروز را روز سلطانی میگفتند در این روز از خانهی فامیل و نزدیکان دیدن میکردند و هر دیدی را بازدیدی بود خلاصه کسی از نزدیکان در این روز به فردا نمیماند تا نیمهشب دوم مردم در گشت و گذار بودند.
و روز دوم را از فصل بهار میشمردند، روز سوم را از فصل تابستان و روز چهارم را از فصل پاییز و روز پنجم را از فصل زمستان میدانستند و آیندهی هوای سال را از همین روز پیشبینی میکردند و در همین چهار روز مردم دستهدسته از خانههای آشنا و غیرآشنا دیدن میکردند و سال نو را تبریک میگفتند در این دستهجمعی گشتن دیگر جای هیچ نوع گلهگذاری نمیماند و بین هر کسی نقار و کدورتی بود با توفیق جبری رو به آشتی میآمد صلح واقعی بعمل میآوردند.
در مورد نخستین روز بهار رسمی بود و الان هم هست که در سایر اعیاد مذهبی هم اجرا میشد (بنام عید نو) یعنی درگذشت سال قبل هر کسی را مصیبتی وارد میشد در این روز مردم به سرسلامتی او میرفتند او هم فقط با چایی پذیرایی میکرد تا ظهر همان روز عصرها هم بانوان همین کار را میکردند و میگفتند غم آخرتان باشد خدا به بازماندهها عمر طولانی با سعادت بدهد. در روستاها این دید و بازدید تا سیزده سال نو ادامه داشت هر وقت ممکن بود جهت تبریک به خانهی دور و نزدیک به سایر دهاتها میرفتند و به همدیگر شادباش میگفتند ناهار هم مضایقه نمیکردند.
تکمگردانی:
و امّا در فاصلهی هفتههای آخر اسفند ماه در این استان بودند کسانی که با اجرای تکمخوانی به درب خانهها و مغازهها میرفتند با رقصاندن تکم خود اشعاری در مدح بهار و اولیاء دین و تعریف فواید حیوانات اهلی میخواندند و نیازی هم میطلبیدند این برنامه از هفتاد و هشتاد سال پیش متروک و کاملاً از خاطرهها رفته بود اینجانب در سال ۱۳۵۰ به هنگام جمعآوری فرهنگ شفاهی به یاد تَکَم افتادم و پس از تحقیق بسیار از شهری و دهاتی اشعار تکمخوانی را جمعآوری نمودم با اینکه آنان که تکمخوانی کرده بودند از یادآوری آن ابا داشتند چون این امر نوعی تکّدی بحساب میآمد که کسر شأن حساب میشد ولی با یاری خدا مطلبی مطلوب تهیه شد اینک نوبت شماست تا چه قبول افتد چه در نظر آید:
تَکَم= Takam یعنی تکهی خودم، بُز نَرِ شاخدارمن، در قدیم اکثر گلهداران بعنوان پیشاهنگ گله بز نر شاخداری را در گلهی خود نگه میداشتند که پیشاپیش گله میرفت، ملت کهن ایران زمین دامدار و کشاورز بودند نه تنها خود بلکه به سایر هممیهنان خود سود و بهره میرساندند، از این رفتار ملی خود را با عروسک مانندی از یک حیوان سمبولیک از حیوانات اهلی دارای جنب و جوش انتخاب و از زبان او با اشعاری در مدح و تعریف اولیاء دین و اهل خیر و همچنین فواید حیوانات اهلی بر مردم رسانده و ضمناً رسیدن فصل کار و زندگی همراه با شادی و فرح عمومی را تبریک میگویند.
این نمود بز شاخدار از تکه چوبی به ابعاد ۵*۱۰*۲/۱ ۲ سانتیمتر به شکل مکعب درست و سر و گردن در جلو و دم کوچکی در عقب و ۴ عدد چوب بعنوان دست و پا در چهار طرف قسمت پائینی بصورت آویزان و متحرک نصب میکردند و تمامی بدن او را با پارچه و مخمل رنگین پوشانده و از روی همین پارچهها پولکهای طلایی و زنگوله و در ۲ طرف بدن او آئینهی کوچک نصب مینمودند. به سر و کله بین دو شاخ او گلابتون و زر ورقهای نازک میبستند، بالاخره هر کس بنا به سلیقهی خود آن عروسک را میآراستند و یک عدد تختهی گرد به اندازهی یک بشقاب بزرگ که از وسطش سوراخی داده شده و آن را هم از کناره با یراق رنگین میآراستند و چوبی را به ضخامت یک انگشت و به طول تقریبی ۳۰ سانتیمتر که بر شکم تکم نصب شده از سوراخ تختهی گرد میگذراندند که آزادانه در حرکت میبود. تکمخوان با دست چپ با مشت نیم شل چوب را از زیر تخته میگرفت و تخته بر مشت او مینشست و با دست راست از انتهای چوب گرفته و بالا و پائین حرکت میداد با بالا رفتن تکم چوبهای پا مانند آویزان و در برگشت بر چوب تخته میخورد پا را به جلو و عقب برگشته و موازی بر تخته مماس میداد و با ضربات پی در پی زنگولهها هم به صدا در میآمد و حرکت پارچهها و شوق زرق و برق به حاضرین تماشایی میشد و تکمخوان با همان ریتم اشعار خود را میخواند.
اشعار تکمخوان چهار هجایی و سه هجائی و ابیات تکراری داشتند که از تبریکها ساخته شده همان تکراریها را همراهان و تماشاچیان کُر گرفته پاسخ میدادند.*
برای اجرای همین برنامه لباس مخصوص پیشینه را که عبارت است ۱- کلاه تاساکی Tâsâki کلاهی است مخروطی شکل از پارچهی پشمی با حاشیهی مخملی و یا پوست بره ۲- کت آرخالیق Ârxâleç از کت بلندتر از کمر چینیدار ۳- پیراهن بدون یقه ۴- شلوار لیفهدار ۵- کفش دیک دابان خود تهیه کردهام.*
تکمخوانان عبارت بود از سه نفر که یک نفر خود تکم را میچرخاند و اشعار مربوط به بهارنامه را میخواند و رفقا هم بند سوم را برگردان میخواندند و ضمناً نیازهای دریافتی را جمع میکردند در پایان با هم به نسبت تقسیم میکردهاند چگونگی تقسیم درآمد احتمالاً بر خود تکمخوان سهمی اضافه داده میشد.
اینک اشعار تکم:
بهار آمــد بهار آمــد خـوش آمـد علی با ذوالفقار آمــد خـوش آمـد
گل و نسرین به بار آمد خوش آمد
سیزون بـو تـازه بایـرامـوز مبـارک آیوز ایلی وز هفتوز گونوز مبـارک
جناب جبــرئیـل نامــه گتــوردی گتــور جگیـن پیمـبــره تیـوردی
مبـارک قوللارین گوگه گوتوردی
سیـزون بـو تـازه بایراموز مبـارک آیوز ایلی وز هفتوز گونوز مبارک
امیــر المؤمنیــن تختــه چخاجاق یزیــدون بونیونا نوخــدا وراجاق
شیریــن شربت سویرنـیه آخاجاق
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
مردم این ناحیه معتقدند عید سعید غدیر خم با نوروز باستانی مصادف بود و ملت مؤمن ایران زمین با ارادتی خاصی که به خاندان جلیل رسولالله داشتهاند عید نوروز را که عید ملیشان بود این تصادف خوش یمن را به فال نیک گرفته و خمیرهای از مذهب زده و بر پایداری آن کمک شایانی نمودهاند و سنّت ملی و مذهبی را هرچه باشکوهتر اجرا مینمایند و به همین مناسبت با نام پیغمبر و حضرت علی (ع) و ذکر اسامی امامان و همچنین نهضت خونخواهی حضرت اباعبدالله الحسین را توسط مختار ثقفی در اشعارشان یادآور شدهاند.
جنـــاب امیـــر فقـرالـر آغــاسی محمّــد دور علنیــون قیــن آتاسی
امـام حســن امـام حسیــن باباسی
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
علـــی زیـــن العبا سجّاد رحمـن محمّـــدباقـــــر عـــلاّم قـــرآن
اودوز لیگده آدی صــادق یازیـلان
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
دوشــن حقـه گوره زندانه موســی غریبلــر ضامنـــی علـــی الرضــا
محمّـــد و علـــی نقـــی اولیــاء
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
حسن دورعسگری اون بیرامامــوز محمّــد مهــدی صاحب زمانــوز
بولار دان غیرییه یوخدور گمانــوز
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
پس از مدح امامان، باز هم اشاراتی از بزرگواری حضرت علی (ع) و اماکن متبرکه و زیارت قبر حضرت حسین (ع) و یادی از مختار ثقفی مینماید.
طوطی قوشی نه قالخیرسان هوایــه ترحــم ایلیون سیـــز بینــوایـــه
گلن بایرام گیــدر ســوز کربلایــه
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
سرتیپ سرطوله ده باغلار گوگآتی اونون بوینوندا وار قزیــل ساعـاتی
هــر آتدان اوجادور علینون آتـــی
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
مختــار اوتی یاندیردی داما آتـدی خبـــر اهــل مدینه شاما ماچاتـدی
جماعت جهد ایدوب مرادا چاتـدی
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
مختار ایکی قومی بیرایلـر جنـــگی یومــورتا بوییون بیر نُچه رنـــگی
شیرین لیگ ایلیون آتون فشنـــگی
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
چنانچه در متن اشاراتی بر مختار ثقفی و تخم مرغ رنگ کردن و ترقهبازی رفته بود در اشعار بطور فلکوریک یاد مینماید و برپا داشتن جشنهای سنتی را متذکر میشود و منظور از «شیرین لیگ» شیرینی کردن شادمانی نمودن و غم و غصه را بدر کردن و با عموم شاد بودن را توصیه مینماید.
بیزیــم یرده یومورتانی بویــارلار یومــورتانی یتّدی رنگه بویــارلار
یتدّی سینده تحویل اوسته قویارلار
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
بیزیم یرده قوهـون قاپــوز اکرلــر اونی تامـــام شهــرلره تــوکرلــر
تزه ایلین چوخ حسرتیـن چکرلــر
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
آخشاما یمشـــم بـــادام و پستـــه دیلوزی قویاسـوز دوداقــوز اوسته
صاباح چرشنبه دی گیدوز سوادسته
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
کربلا یولونـــدا سالدیردیم گنبــذ اوخودوم قـرآنی دیدیلـــر بیلمــز
سنه قربان اولوم گـــوزه گورنمــز
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
کربلا یولوندا سالدیردیـم حامـــام اوخودوم قــرآنی ایلدیـم تامـــام
سنه قربان اوّلـوم اون ایکی امـــام
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
بوآیـــدا زمــــزمه ایلـــر آریـلار عبادت ایلیون خوشگــون قاریـلار*
قسمت اولار سیزه رحمت یازیـلار
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
کاسبلار تـازه پالتاریـــن گیرلــــر ایلدن ایله باش سیزپلـــو ییرلــــر
درد دیلین بیـــر بیرینــه دیرلــــر
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
در فواید حیوانات اهلی میخواند و از زبان آنها با صاحبانش سخن میگوید.
کچی دیر منیم آدیم عبدالکریـم دی اوچ آی قیشی منیم درد سریــم دی
دنبگه چکیلــن منیـــم دریمـــدی چوبان چخماز قیه لریم وار منیـــم
سیـــزون بو تازه بایراموز مبــارک آیـوز ایلیوز هفتوز گونوز مبــارک
قویون دیرمن گوی اوتـــدان دویمارام دویماسامدا چورچوپ باشی قویمارام
هرایــوده سم اونی یوخسول قویمارام آللی، گوللی خالچالاریـم وار منیـــم
سیـــزون بو تازه بایرامــوز مبـــارک آیــوز ایلیوز هفتوز گونـوز مبـــارک
اُکوز دیـر اوچ آی قیشی من آغاما نوکرم یـــاز چیخسام داغــی داشـــی سوکرم
پاییـــز اولجاق توخــو مــلاری تو کرم اوزون اوزون لاواشلاریـــم وار منیـــم
بعد از این از حال تکم تعریف نموده و از مسافرتهایش ایام بعد از عیدش میگوید.
تکــــم تکــــم اوتدامــــا قـــول قیچــوی قاتدامــــا
قاباغـــدا بایـــرام گلیـــــر گیدوب چــولده اوتدامــــا
تکــــم گیتــدی مرنـــــده تامـــا شـــــادی گلنـــــده
کــــــول تکمیــــن باشنــا قاینــــا ناســــی اولـــــده
تکــــم گیتـــدی مشگینـــه وعـــده ویردی بئش گونـــه
گلمــــدی اُون بیش گونـــه
تکمـــی اولدیــــر دیلـــــر آتدیــلار خـــان کوشگینـــه[۱]
*. موسی اصغرزاده متولد ۱۳۰۹ در روستای ارجق مشکین، محقق، پژوهشگر ذوالفنون ساکن اردبیل مؤلف کتاب ارزشمند فرهنگ عامهی اردبیل در سه جلد که زیر چاپ است. وی از مبارزان انقلابی قبل از انقلاب علاوه بر شغل خود که خیاطی میباشد از سالهای گذشته به امر تحقیق و پژوهش پرداخته که ثمرهی آن کتاب فوقالذکر و آثار دیگری چون دفاعیات شیعه در کتب علمای اهل سنت، کشکول، چهل حدیث آذری، ضرب المثلهای مشابه در آذری، فارسی و عربی در دست انتشار دارند. گفتنی است استاد اصغرزاده از همکاران مرحوم انجوی شیرازی در گردآوری فرهنگ عامه بودهاند ضمن اینکه در خراطی، نقاشی، و سایر هنرهای دستی، دستی توانا دارد. مقالهی فوق برگرفته از کتاب زیر چاپ استاد- فرهنگ عامهی اردبیل– به قلم ایشان است.
*. میگویند یکی از آموزگاران پیشین گفته: شب چهارشنبه سوری سفره چیده شده همه جمع مادرم نیست گفتم پس مادرم! خدم بیرون رفتم دیدم مادرم روی پلهی ورودی رو به قبله ایستاده دستها بلند کرده میگوید: خدایا از تقصیر پسرم درگذر نتوانسته سنجد بخرد.!!
** . (ناو): ناوی که بر آسیاب از بالا آب میریخت در کنار آن آتش باز هم میکردند.
*. در اولین مصاحبهی بنده با اولین سال افتتاح رادیو اردبیل سال ۵۱ بود. مدیر رادیو خودش مصاحبه را انجام میدادند گفتند: «داماد به خاطر اینکه پدرزن برایش دختر داده اولین تبریک را به پدرزن میگویند.»
*. تحقیقات مفصل اینجانب خود سابقه و تاریخی جالبتوجه دارد … این برنامه در اوّل در سال ۴۹ با نواری با صدای خودم به رادیو ایران فرستادهام که شب چهارشنبه سوری توسط مرحوم انجوی شیرازی از تلویزیون ایران پخش شده بود و پس از افتتاح رادیو اردبیل سال ۵۱ کل همین برنامه پخش شده از آن به بعد صدا و سیمای مرکز تبریز و مرکز تهران مکرر پخش و فیلمی هم برای خارج از ایران تهیه شد، همچنین از سیمای بادکوبه آمده با بنده مصاحبه و ضبط و پخش نمودهاند و برای اولین بار سال ۶۸ که نمایش عروسکی اجرا میشد بنده افتتاحیهی آن را در تالار وحدت تهران خواندهام.
*. وسایل مورد اشاره در مغازهی خیاطی اینجانب موجود است.
*. پیرزن
[۱]. کوشک: قالاخ: Koŝk, Qâlâx انبار سوخت دهاتیها که از تپاله و فضولات حیوانات به شکل مخروط درست میکنند.