خانه / مقالات / واکنش دولت ایران…

واکنش دولت ایران…

واکنش دولت ایران، مقامات و نخبگان و نشریات ایرانی به گذاشتن نام «آذربایجان» بر منطقۀ اران از همان هنگام طرح موضوع .قابل ملاحظه بود. این واکنش­ها را می­توان به دو گروه مشخص تقسیم نمود: نخست آن گروهی که در پسِ این نام­گذاریِ به ظاهر عادی، لایه ­های زیرین و اصلی موضوع را که همان اهداف توسعه‌طلبانه و تجاوزکارانۀ ترکان بود می­دیدند و گروهی که از این نام­گذاری شگفت‌زده شده ولی اما پی به چرایی آن نبرده بودند. اما هر دو طرف بر نادرستی این نام­گذاری که هیچ پیشینۀ درست تاریخی نداشت تکیه نموده و بدان اعتراض داشتند.

از گزارش­های ارسالی دیپلمات­های ایرانی از محل مأموریت خود در نواحی مختلف قفقاز پیداست که آنان در این باره نگرانی­هایی داشته و در مکاتبات خود با مرکز آنها را عنوان نموده و به دنبال راهکاری برای مقابله با این اقدامات بودند. پاره­ای از آنها نیز به راهکارهای فرهنگی و سیاسی اشاره نموده­اند؛ مانند شریف­الدوله سرکنسول ایران در تفلیس که پیشنهاد بسط و گسترش بیش از پیش زبان فارسی در آذربایجان و قفقازیه را برای مقابله با اقدامات فرقۀ مساوات در همین زمینه داده و نیز به وجوب و لزوم تأسیس یک نشریۀ هفتگی به زبان فارسی در تفلیس و تأمین اعتبار آن اشاره نموده است (بیات، ۱۳۸۰، صص ۴۹-۵۱).

گویا نخستین اعتراض به موضوع نهادن نام آذربایجان بر اران که در مطبوعات بازتاب یافت مقاله­ای بود تحت عنوان «مختاریت آذربایجان یا مالیخولیای کمیتۀ مساوات» که در شمارۀ ۶ ربیع­الاول ۱۳۳۶/ ۲۱ دسامبر ۱۹۲۹ در روزنامۀ ارشاد در تهران چاپ شد.

به هر صورت ایرانیان نسبت به این موضوع حساسیت ویژه­ای داشتند و پاره­ای از آنان به خوبی از نیات عثمانی­ها آگاه بوده و در این باره نوشتند:

«عثمانی­ها خیال دارند آذربایجان ما را داخل آذربایجان روس و جزو قفقاز شده در تحت حمایت عثمانی به جای آن ترکستان روس با استقلال داخلی در تحت حمایت ایران درآید (چندی است ما آذربایجان روس می­شنویم و تا قبل از آن هرگز به گوش ما این اسم نخورده بود و این خود زمزمۀ تازه­ای است که عثمانی­ها و قفقازی­ها می­کنند.)» (عین­السلطنه، ج ۷، ص ۵۲۰۶). همو می­نویسد (همان، ص ۵۲۰۷). «… ارمنی­ها، گرجی­ها، قفقازی­ها هر کدام خیال استقلال مملکت خود را دارند و باز گفتگو از آذربایجان ایران شده. اینجا ایران حمله شدیدی آورده که خیلی غریب است. دولی که همیشه تابع دیگران بوده­اند و هیچ وقت استقلالی نداشته­اند و هنوز هم معلوم نیست مقدرات آنها چه می­شود گفتگو از تقسیم و ضمیمۀ دولتی می‌کنند که شش هزار سال است مستقل و دولت بوده».

نوشتۀ عین­السلطنه بیانگر حساسیت موضوع نزد ایرانیان است و عبارت «ایران حمله شدیدی آورده که خیلی غریب است»، نشان‌دهندۀ میزان حساسیت مقامات ایرانی نسبت به این موضوع است که از همان ابتدا به خطری که تمامیت ارضی ایران را تهدید می­نموده آگاه بودند. اما متأسفانه هیچ کوشش و اقدام جدی در این باره به عمل نیامده و همۀ این اعتراض‌ها در حد بحث و جدل بر صفحه­های کاغذ نقش بسته است. نشریات هم به این موضوع و اهمیت آن توجه داشتند و نظرگاه‌های خود را در این باره مطرح نمودند.

مجلۀ کاوه که در برلن چاپ می­شد با اشاره به مقاله­ای با عنوان «آراء و حسّیات» در روزنامۀ «خاور» که در استانبول منتشر می­شد و آراء و عقاید ایرانیان در آن بازتاب می­یافت، به نقل از ایرانیان مهاجر در استانبول نوشت: «… همۀ ایرانیان جداً مایلند که اگر از طرف عثمانی حسن نیت و سیاست بی‌غرضی ببینند با دل و جان برای اتحاد و دوستی این دو ملت شرقی بکوشند. دیگر آنکه این لشکرکشی­های آخریِ عثمانی را به آذربایجان و حدود ایران که جهت معقولی نداشت و بعضی حرف‌ها و خیالاتی را که بعد از شکست روس به‌واسطۀ هیجان مفرط خیالات خام و تندروی در میانۀ جوانان عثمانی پدید شده و در نشریات و بیاناتشان ظهور کرد و نسبت به وحدت ملی ایران آثار سوء قصد از آن استشمام می­شد تنقید و از آن تکذیب نموده­اند و باعث افروختن آتش نفاق و کدورت میان دو ملت پنداشته­اند.» (کاوه، ۱۳۳۷ ق/ ۱۹۱۸، ص ۲۳).

لحن حاکم بر این نوشته که متکی بر رابط دوستانه و برادرانه میان دو ملت است، می­تواند برداشتی سلیقه­ای از ناحیۀ گروهی از ایرانیانِ ساکن استانبول باشد که تنها آمال و آرزوهای خود را بر روی صفحۀ کاغذ آورده­اند. اما این مانع از آن نبوده که آنان دل‌نگرانی­های خود را از اقدامات غیردوستانۀ عثمانی­ها بیان نکنند.

نشریات دیگری نیز پیرامون این نام­گذاری مطالبی نوشته و هرکدام نارضایتی خود از این مسئله را گوشزد نمودند. بحثی که در این زمینه در مطبوعات ایران جریان داشت به‌تدریج دو جنبۀ متفاوت پیدا کرد که یکی گفتگویی آرام و منطقی بود و دیگری بحث و جدلی تند که میان ایرانیان و پان‌ترکیست­ها در جریان بود و بیشتر به زدوخوردی لفظی شباهت داشت تا گفتگویی اقناعی (بیات، ۱۳۷۷۹، ص ۱۲). نشریاتی چون رعد، ارشاد، جنگل، ایران، نو بهار، زبان آزاد و ستارۀ ایران، از میان نشریات چاپ‌شده در آن دوران بودند که به موضوع نام­گذاری نادرست آذربایجان بر اران اشاره نموده و نقطه‌نظرهایی را در این باره مطرح نمودند. در این میان روزنامۀ ایران با اختصاص نوشته­های بسیاری در چندین شمارۀ خود نقش بسزایی در این زمینه داشت.[۱]

در این میان ایرانیان ساکن در باکو و دیگر نقاط قفقاز نیز ساکت ننشسته و آنها نیز با ابراز نگرانی از وضعیت پیش‌آمده دست به تحرکاتی زدند. یکی از اقدامات این گروه از ایرانیان انتشار روزنامه­ای بود به نام «آذربایجان جزء لاینفک ایران» که از سوی شاخۀ قفقاز فرقۀ دموکرات ایران منتشر می­شد. آذربایجان جزو لاینفک ایران ناشر افکار فرقۀ دموکرات بود و انتشار آن به طور مستقیم در مقابله با ادعاها و خیالات خامی که از سوی پاره­ای از مساواتیان و عثمانی­ها دربارۀ آذربایجان ایران مطرح می‌شد صورت گرفت. ساعدالوزاره در گزارش ۲ ربیع‌الثانی / ۱۶ ژانویه ۱۹۱۸ خود از باکو نوشت «… ایرانیان مقیمین اینجا خیال دارند که روزنامه­ای طبع کنند که به توسط آن بتوانند جلوگیری از بعضی خیالات و نظریات اهالی بنمایند. عنوان روزنامه آذربایجان و ذیل آن این عبارت که دو آذربایجان جزء لایتجزای ایران است» خواهد بود و نظر عمده از طبع این نشریه، جلوگیری از بعضی مقاصد اهالی قفقازیه و انتشار افکار عموم ایرانیان است و به زبان فارسی هم طبع می­شود که کم‌کم مردم آشنا به زبان آباء و اجدادی و زبان ملی خودشان بشوند… » (بیات، همان، ص ۵۲).

البته زبان «آذربایجان جزء لاینفک ایران» تنها فارسی نبود و مطالب این روزنامه به دو زبان ترکی آذربایجانی و فارسی منتشر می­شد، اما انتشار بخشی از مطالب روزنامه به زبان فارسی خود نشانگر این موضوع است که دست­اندرکاران روزنامه از این کار هدف خاصی را دنبال می­نمودند و قصدشان جلوگیری از به فراموشی سپرده‌شدن نشانه­های فرهنگ و تمدن ایرانی در منطقه بوده است.

روزنامه درباره ادعاهای مطرح‌شده از سوی مساواتیان با هوشیاری واکنش نشان داده و مواضع خود را به روشنی بیان می­کرد. در شماره دوم روزنامه در مطلبی با عنوان «آذربایجان» می­خوانیم:

[همچنان که معلوم است به جهت مجزا بودن بخشی از قفقاز از آذربایجان، حزب سیاسیِ مقتدری از مسلمانان تشکیل یافته با آرزوی «مختاریت آذربایجان» به فعالیت پرداخته است.

این «مختاریت آذربایجان» هم (به قول نویسنده آچیق سوز) باعث سوءتفاهم؟! شده و هیاهوی بزرگی در قفقاز و آذربایجان پدید آورد. چنان‌که خوانندگان محترم به یاد دارند. چندی پیش در روزنامه تفلیسکی لیستوق جمله­ای انتشار یافته بود که گویا حزبی در تبریز، مرکز آذربایجان به وجود آمده هدف عمده­اش جداکردن آذربایجان از ایران و تأسیس یک دریکتور و اداره‌کردن جداگانه آن است والخ …

همان جمله در پاره­ای از روزنامه­های ترکی قفقاز هم اقتباساً درج شده بود. انتشاراتی از این دست باعث ظهور هیجان شدید در بین ایرانیان و خصوصاً آذربایجانیان منسوب به فرقه دموکرات ایران شد. ایرانیان ساکن باکو و دیگر نقاط قفقاز با ارسال مراجعت­نامه­ای پرحرارت خواهان توضیحات از فرقه دموکرات ایران شدند…

… آذربایجانی­ها هرگز به چنین خیالاتی نیفتاده­اند و این مسئله به کلی مغایر حقیقت بوده و تأثیرات نامطلوب شایعات مذکور و نفرت و اعتراض اهالی نسبت به آنها را ثابت می­کند (آذربایجان جزو لاینفک ایران، ۱۳۳۶، ش ۲، ص ۱).

در همان‌جا در مقاله دیگری تحت عنوان «جواب کمیته آذربایجان» نوشته شده:

«… مسئله واهی که در تفلیسکی لیستوق درج شده و در آچیق‌سوز انتشار یافته نشان می‌دهد که گویا حرکات وطن­پرستانه آذربایجانی­ها به افتادنشان به خیال خودمختاری و تجزیه آذربایجان از ایران تعبیر می­شود. قیام بر علیه تهران بر تشکیل دریکتور و استقلال آذربایجان حمل می­شود!

این اخبار به کلی مغایر حقیقت و چنین تفسیرهایی حایز پاره­ای مضامین سیاسی است. … فرزندان غیور آذربایجان در کنفرانس ایالتی فرقه با آوازی بلند و منعکس‌شونده در سراسر جهان اخطار کردند که «آذربایجان جزء لاینفک ایران است» آذربایجان عضو مهمی از خانواده ایران است… هیجان تبریز بر علیه حرکات شایان تنقید صادرشده از تهران است والا تا دنیا دنیاست پرچم شیر و خورشید در آذربایجان در اهتزاز خواهد بود» (همانجا).

اگرچه نوشته­های بالا در روزنامه آذربایجان جزو لاینفک ایران به ظاهر ارتباطی با موضوع نهادن نام آذربایجان بر قفقاز ندارد، اما به خوبی بیانگر هوشیاری آنان در قبال توطئه­هایی بوده که علیه تمامیت ارضی ایران در جریان بوده و آن نیز با پخش شایعاتی درباره فعالیت­های فرقه دموکرات ایران در تبریز که منجر به خیزش خیابانی شد، صورت می­پذیرفته است.

یکی دیگر از کسانی که به این نام­گذاری واکنش نشان داد، غیور مرد آذربایجانی شیخ محمد خیابانی بود که به پیشنهاد اسماعیل آقا امیرخیزی نام «آزادیستان» بر آذربایجان تاریخی نهاد تا این بخش از خاک ایران که از دیرباز این نام کهن را برخود داشت از «آذربایجان» برساخته مساواتیان و ترکان جدا دانسته شود.

در این باره در تاریخ هیجده ساله آذربایجان آمده:

«… در این هنگام نام «آذربایجان» یک دشواری پیدا کرده بود. زیرا پس از به‌هم‌خوردن امپراتوری روس، ترکی­زبانان قفقاز در باکو و آن پیرامونها جمهوری کوچکی پدید آورده آن را «جمهوری آذربایجان» نامیده بودند. آن سرزمین نامش در کتاب­ها «آران» است، ولی چون این نام از زبانها افتاده بود، و از آن­سوی بنیادگذاران آن جمهوری امید و آرزوشان چنین می­بود که با آذربایجان یکی گردند، از این رو این نام را برای سرزمین و جمهوری خود برگزیده بودند. آذربایجانیان که به چنان یگانگی خرسندی نداشته و از ایرانی‌گری چشم­پوشی نمی‌خواستند از آن نام‌گذاری قفقازیان سخت رنجیدند، و چون آن نام­گذاری شده و گذشته بود کسانی می‌گفتند: بهتر است ما نام استان خود را دیگر گردانیم. همانا پیشنهاد «آزادیستان» از این راه بود.» (کسروی، ۱۳۷۱، ص ۸۷۳).

خود کسروی نیز از این نام‌گذاری شگفت­زده شده و چنین واکنش نشان داده است:

«شفگت است که آران را اکنون آذربایجان می­خوانند. با آنکه آذربایجان یا آذربایگان نام سرزمین دیگری است که در پهلوی آران و بزرگ­تر و شناس­تر از آن می­باشد و از دیرین زمان که آگاهی در دست هست همواره این دو سرزمین از هم جدا بوده و هیچ­گاه نام آذربایگان بر آران گفته نشده است.

ما تاکنون ندانسته­ایم که برادران آرانی ما که حکومت آزادی برای سرزمین خود برپا کرده می­خواستند نامی نیز بر آنجا بگذارند برای چه نام تاریخی و کهن خود را کنار نهاده و دستِ یغما به سوی آذربایگان دراز کردند؟! و چه سودی را از این کار شگفت خود امیدوار بودند؟!

این خرده­گیری نه از آن است که ما برخاسته آذربایگانیم و تعصب بوم و میهن خود نگه می­داریم. چه آذربایگان را از این کار هیچ­گونه زیان نیست ـ بلکه از این است که برادران آرانی ما در آغازِ زندگانیِ ملی و آزاد خود پشت پا به تاریخ و گذشته سرزمین‌شان می­زنند و این خود زیانی بزرگ است. و آنگاه تاریخ مانند چنین کار شگفت سراغ ندارد!» (کسروی، ۱۳۵۳، ص ۲۵۶- ۲۵۷).

اینکه کسروی که از نوشته­ها و پژوهش­های تاریخی­اش پیداست که از دگرگونی‌های سیاسی ـ اجتماعی عصر خود بی­اطلاع نبوده، چگونه به لایه­های زیرین و پنهان این نام­گذاری که دیگر در زمان نگارش این مطلب در ۱۳۰۷ ش، پنهان نبوده، وقوف نیافته، شاید چندان اهمیتی نداشته باشد؛ اما اهمیت موضوع در این است که رفته رفته و تنها نزدیک به دو سال بعد، موضوع به فراموشی سپرده شد و واکنش­ها و حساسیت­های اشخاص و مطبوعات به این مسئله نیز رو به کاستی گذاشت.

به همین دلیل نیز پاره­ای از مطبوعات به این بی­تفاوتی واکنش نشان داده و به نوعی به سکون و بی­تحرکی در این زمینه اعتراض نموده و با این کار باز هم بر طبل اهمیت این موضوع کوفتند. در یکی از همین نشریات پیرامون موضوع مورد بحث در مقاله­ای تحت عنوان «آذربایجان و قفقاز» نوشته شده:

«روزنامه­های باحسّ ایران و محافل سیاسیِ دولتی و ملی ابتدا به این «اسم‌گذاران» تازه اعتراض و حمله کردند و مدتی آثار نارضایت جداً از نشریات طهران و ولایات ظاهر بود ولی بعد طولی نکشید که به‌تدریج مثل همه چیز این حدّت اعتراض نیز در ایران اقلاً ظاهراً به سکون مبدل شد.

عجب آنجا است که همان جراید و نشریاتی که به‌شدّتِ تمام بر ضدّ این اسم‌گذاری اعتراض کرده بودند کم‌کم در موقع صحبت از این مملکت یعنی قفقاز خودشان آن را به اسم آذربایجان می‌نامند و رفته­رفته ایالت آذربایجان را مجبور می‌شوند به لفظ «آذربایجان ایران» معرفی بکنند. شاید منشأ این حرکت در نظر بعضی‌ها این باشد که تصور کنند باید به هر مملکتی همان اسمی را داد که خود اهالی آن مملکت بدان می‌دهند درصورتی‌که این مطلب به‌کلّی برخلاف واقع است و کمتر مملکتی است در عالم (بلکه هیچ مملکتی نیست) که ملل دیگر هم به آن همان اسمی را بدهند که خود اهل مملکت می­دهند.» (کاوه، ۱۳۳۸ ق/ ۱۹۲۰ م، ش ۴- ۵، ص ۲).

بدین‌سان می­بینیم که موضوع نام­گذاری اران به «آذربایجان» در بین نخبگان سیاسی، احزاب و گروه‌ها و مطبوعات واکنش­هایی را برانگیخته و آنان را به اعتراض نسبت به این نام‌گذاری واداشته است. اگرچه این یک جریان گذرا بوده و به احتمال زیاد بسیاری از آنها آن را در همان محدوده ‌یک نام­گذاری ارزیابی نموده و مانند کسروی ندانسته­اند که «برادران آرانی ما … برای چه نام تاریخی و کهن خود را کنار نهاده و دست یغما به سوی آذربایگان دراز کرده­اند؟!»

اما روند حوادث آتی که در دو دهه و اندی پس از این نام­گذاری در آذربایجان ایران رخ داد به خوبی روشن ساخت که «برادران آرانی ما» نه تنها دست یغما به سوی نام آذربایگان دراز کرده­اند که با کمک و پشتیبانی روس­ها این بار دست یغما به خاک آذربایجان نیز دراز نموده و به دنبال جدا نمودن آن از ایران و ملحق گردانیدنش به «جمهوری آذربایجان شوروی» هستند. چیزی که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ و گشوده­شدن درهای آرشیوها و بایگانی­های محرمانه آنجا و در معرض دید و پژوهش قرار گرفتن بسیاری از اسناد، مدارک و نامه­های موجود در آنجا، آشکار شد و جای کوچک‌ترین تردیدی در داشتن حسن نیت گذارندگان نام آذربایجان بر اران را از بین برد.

۱ ـ خوانندگان گرامی جهت آگاهی از نوشته­های این روزنامه­ها می­توانند مراجعه کنند به: «آذربایجان در موج خیز تاریخ، نگاهی به مباحث ملیون ایران و جراید باکو در تغییر نام اران به آذربایجان ۱۲۹۸ ـ ۱۲۹۶ شمسی، با مقدمۀ کاوۀ بیات، ۱۳۷۹، تهران، نشر شیرازه.

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …