وطن، شهریار و سرشک خونین اقبال آذر
روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن
سپتامبر 16, 2020
مقالات
5,240 بازدید

مرحوم دکتر اسماعیل رفیعیان
اشاره:
دکتر اسماعیل رفیعیان متولد ۱۳۰۲ در مرند در ۱۱ تیر ماه ۱۳۸۷ دار فانی را وداع گفت. وی از اوایل دهه ۲۰ و اشغال ایران توسط قوای بیگانه، فعالیتهای ادبی، فرهنگی و سیاسی خود را آغاز کرد. پدرش حجتالاسلام شیخ حسن رفیعیان از روحانیون مرند بود که آشکارا با اشغالگران (قوای شوروی) و طرفداران آنها (عوامل حزب توده و فرقهی دموکرات) مخالفت میکرد و به همین جرم، در اوایل آذر ماه ۱۳۲۴ توسط عوامل فرقهی دموکرات ترور شد و به شهادت رسید.
بدینگونه اسماعیل جوان در ۲۲ سالگی از سایهی حمایت پدر محروم شد، امّا واقعهی شهادت پدر، تأثیری عمیق بر زندگی وی نهاد. او تا پایان عمر در راه ایران و خدمت به ملت ایران فعالیتهای فرهنگی، تربیتی، ادبی و سیاسی خود را در مدارس، دانشگاهها و محافل ادبی ادامه داد. و پس از شصت سال تلاش عاشقانه در فرهنگ و تعلیم و تربیت دفتر عمرش بسته شد. آثار زیبایی نیز به قلم وی چاپ شده که بیانگر ذوق لطیف و اندیشهی والا و ایرانی اوست.
* * *
یکی از نویسندگان بزرگ [در نوشتهای] تحت عنوان وطن، ماجرایی را به رشته تحریر کشیده است که واقعاً شاهکار است. او مینویسد: در یکی از روستاهای گیلان مهمان دوستی بودم. بعد از ظهر گفت: در میدان روستا مراسمی است، مایل هستید برویم ببینیم؟ رفتیم، تمام میدان و حتی پشتبامها پر از تماشاچی بود. میزبان توضیح داد؛ هر وقت دختری دو نفر خواستگار داشته باشد، معمول این است که آن دو کشتی میگیرند، هر کدام مغلوب شد، دختر غالب را انتخاب میکند و اگر خودشان توافق کردند، خروس یا گاوشان را به میدان میفرستند. این بار دو رأس گاو زورآزمایی میکردند. وقتی که یکی از گاوها به عقب برگشت و میدان مبارزه را ترک کرد، صاحب گاو شکستخورده میان های و هوی، کلمه وطن را تکرار میکرد. آن نویسنده بزرگ علت را میپرسد، میزبان توضیح میدهد که گاو پیروز زودتر وارد میدان شده و در آن محل زودتر توطن کرده بود و میدان را وطن خود میدانست. مبارزه دوباره تکرار شد و هر دو گاو همزمان به میدان وارد شدند الخ…
حتی ماکیان و چرنده و پرنده و… از لانه و آشیانه خود دفاع میکند.[۱] در بحبوحه ایامی که برخی از به اصطلاح روشنفکران مدعی مبارزه و داعیهدار انقلاب که سرشان زیر بغل ابرقدرت شرق [شوروی سابق] بود و در زمان اشغال میهن [در سالهای جنگ دوم جهانی]، شعار اعطای امتیاز نفت شمال به ابرقدرت شرق را میدادند، آموزههای غیر ملی و تلقین اعتقادات و باورهای وارداتی بیاصالت، از آنان انسانهایی ساخته بود که حتی در عصر و زمانی که وطن در اشغال بیگانه بود، خواست او را تبلیغ میکردند و شعار به نفع او میدادند. امّا مردم ایران و وطندوستان واقعی شعارشان طرد بیگانگان و مبارزه منفی بود و آنگاه که باز سرسپردگان به بیگانه در راستای اهداف شوم به مقام تجزیه آذربایجان عزیز از مام میهن برآمدند، شهریار چنین سرود:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
پور ایرانند و پاکآئین نژاد آریان
اختلاف لهجه ملیّت نزاید بهر کس
ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نهای
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان
مادر ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر
روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو
جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان
بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم، کنفرانسی در تهران تشکیل شد که در آن کنفرانس روزولت [رئیسجمهور وقت آمریکا] و چرچیل [نخستوزیر وقت انگلیس] و استالین [رهبر شوروی] شرکت نمودند و لطف کردند!؟! ایران را پل پیروزی لقب!!؟ دادند. حس وطندوستی شهریار را واداشته دردناکانه انزجار خود را در ابیات زیر که طنزی است بسیار لطیف و ظریف و قوی بسراید:
دوره جنگ به پایان شد و دنیا میگفت که در این معرکه ایران پل پیروزی بود!؟
جنگ پیروز شد و هر یکی از بختوران[۲] خورد از سفره عجب آنچه بدو روزی بود
لیک ایران به همان سان پل پیروزی ماند پشت دولا که دگر مایه دلسوزی بود
از غنایم که میان شرکا شد تقسیم میتوان گفت که ما قسمتمان قوزی بود
در سال ۱۳۲۴ پس از آنکه فرقه دموکرات آذربایجان در اقصینقاط این سرزمین مقدس [آذربایجان] مستقر گردید، از شادروان استاد ابوالحسن اقبال آذر هنرمند ارزشمند عرصه موسیقی و آواز خواسته شد با اجرای قطعاتی از آواز سحرانگیز خود مجلس جشنی را که با حضور سران فرقه دموکرات در عمارت عالیقاپو تبریز برپا شده بود گرمی ببخشد.
هنرمند وارسته و وطندوست شهر مقاوم تبریز که فضای حاکم را محشون از احساسات بیگانه سروری میبیند، بر خلاف انتظار ترتیبدهندگان مراسم در حضور سرکردگان و عوامل اصلی غائله دو بیت زیر از اشعار عارف قزوینی را در حالی که اشک میریخت، به زبان فارسی با صدای ماندگار خود طنینانداز کرد.[۳]
لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست
چه شد که کوته و زشت این قبا به قامت ماست
چراکه مجلس شورا نمیکند معلوم
که خانه، خانه غیر است یا که خانهی ماست؟
این اقدام شجاعانه استاد اقبال آذر در آن فضای خفقانآور موجب گردید که جو حاکم بر جشن را دگرگون ساخته و خشم سران فرقه را برانگیزد، به طوری که دستور بگیر و ببند صادر شد، امّا «اقبال» به مدد فداکاری عدهای از یاران خود که برق سالن را قطع کردند، موفق به نجات جان خود شد.
سالهای بعد شهریار این واقعه تاریخی را در ابیات زیر جاودان ساخت و نشان داد که او نیز چون اقبال آذر تا چه حد به وطنش ایران عشق میورزد.
یاد آن شب کن که او از بهر ایران عزیز
صیحه زد با نفس کاین جا سر بده، ترکی مخوان
شعر عارف خواند و گفت، ای مجلس شورا بگو
خانه از غیر است یا زین ملت بیخانمان؟
و آنکه آتش زد به جان خلق و با شیون گریست
ثبت شد آن گریه در تاریخ آذربایجان
غیرت قفقازیان با خدا هم کار کرد
تا حریف شیردل جانی به در برد از میان
ترکی ما بس عزیز است و زبان مادری
لیک اگر «ایران» نگوید لال بادا این زبان
مرد آن باشد که حق گوید، چو باطل رخنه کرد
هم بایستد بر سر پیمان حق تا پای جان
* * *
[۱]. در بیان این مضمون، سرودهای از علامه دهخدا (شاعر، روزنامهنگار و صاحب لغتنامهی معروف دهخدا) معروف است:
هنوزم ز خردی به خاطر در است که در لانه ماکیان برده دست
به منقارم آنسان به سختی گزید که اشکم چو خون از رگ، آن دم جهید
پدر، خنده بر گریهام زد که هان وطـنداری آمـوز از ماکیـان
[۲]. منظور سران متفقین (استالین، چرچیل، روزولت)
[۳]. حکایت این واقعه در منابع متعددی درج شده است و خلاصهاش اینکه، مرحوم اقبال آذر در آن روزگار از لحاظ صدا و آواز در ایران بینظیر بود. سران فرقه دموکرات، اقبال آذر را به مجلس جشن خود میآورند تا صدا و شخصیت این هنرمند بزرگ را به نفع اهداف ضد ایرانی خود مصادره کنند. از او میخواهند و حتی تهدیدش میکنند که به زبان ترکی آواز بخواند… مرحوم اقبال آذر در مصاحبهای که بارها از تلویزیون ایران پخش شده میگوید: «به من گفتند باید ترکی بخوانی، چراکه ترک هستی، من پاسخ دادم: من ایرانی هستم. آنها گفتند: ترک هستی. باز من پاسخ دادم که ایرانی هستم». و سپس شعر عارف قزوینی را میخواند که در حقیقت زبان حال اقبال آذر و مردم آذربایجان در آن روزهای خون و خطر است. با این شعر، اقبال آذر فرقهچیها را «غیر» و بیگانه میداند که «خانه» (وطن) را اشغال کردهاند… رحمت و رضوان خداوند بر آن هنرمند بزرگ که در پای امتحان و در دفاع از میهن از جان نهراسید.