«پس از فوت شاهپور دوم، اردشیر دوم به پادشاهی رسید (۳۸۳ ـ ۳۷۹) و پس از او خسرو شاهپور سوم به پادشاهی رسید. (۳۸۸ ـ ۳۸۳). در زمان شاهپور سوم، ایران و روم وارد مذاکره بر سر ارمنستان شدند و مطابق قرارداد جدیدی که بین دو کشور منعقد شد، خاک ارمنستان بین دو کشور تقسیم و هر دو دولت متعهد شدند که هیچیک در سرحد دیگری استحکامات تازه بنا نکنند، ارمنستان غربی از آن دولت روم و ارمنستان شرقی (ارمنستان و آلبانیا) که قسمت بزرگتر بود به شاهنشاهی ایران تعلق گرفت و در هر قسمت، شاهزادگان اشکانی از جانب ایران و روم حکمفرمائی یافتند. به این ترتیب نزاع دولتین بر سر ارمنستان موقتاً پایان یافت و روابط دوستانه تا سال ۴۲۰ میلادی دوام پیدا کرد و از این به بعد مورخین رومی، ارمنستان ایران را با نام Pers Armenia (ارمنستان پارسی) ذکر مینمایند.» (همان: صفحه ۱۰۶)
در فاصله سالهای شاهنشاهی بهرام چهارم (۳۹۹ ـ ۳۸۸)، یزدگرد اول (۴۲۱ ـ ۳۹۹) و بهرام پنجم (۴۳۹ ـ ۴۲۱) اتفاقاتی خاص در ارمنستان و اران (آلبانیا) پیش نیامد.
«در سال ۴۳۹ یزدگرد دوم (۴۵۷ ـ ۴۳۹) بر تخت شاهنشاهی نشست. در زمان این شاهنشاه در ارتباط با ارمنستان و آلبانیا (اران) حوادثی روی داد که در اینجا به آن اشاره میشود: در سال ۴۴۱ میلادی، واساک سیونی که خود از بزرگان و امیران ارمنی بود، از سوی یزدگرد دوم به سمت مرزبان ارمنستان منصوب شد. یزدگرد دوم به منظور دفع خطر کوشانیان، سوارانی را از ارمنستان، ایبریا، و آلبانیا (اران) به خدمت گرفت. متن فرمان یزدگرد دوم در فراخواندن ارمنیها و آلبانیها (ارانها) بدین شرح برای آنها فرستاده شد: «خطاب به همه اقوام دولت من اعم از آریایی و غیرآریایی از سوی ما که دوستدار آدمیان هستیم بر شما درود باد، شادمان و کامروا باشید، ما نیز به یاری ایزدان بر شما درود میفرستیم، برای شما جای نگرانی نیست، ما بر آن شدیم که هرچه زودتر به یاری ایزدان به سرزمین مشرق برویم و دولت کوشانیان را به اطاعت آوریم، همین که پیام به شما رسید، سوارانی را به سرعت اعزام دارید تا از من پیش گیرند و در (اَپر)[۱] به ما ملحق شوند.».
یلیشه مینویسد: خطابیه یزدگرد به کشور ارمنیان، کشور ایبریائیان و کشور آلبانها (اران)، لبینها،[۲] کشور تساودکها[۳] (TSavdeck)، کشور کردویها[۴] و کشور آلدزنیکها[۵] و کشورهای دور و نزدیک دیگر واصل گردید
لازم به ذکر است که از روزگار پیروز شاهنشاه ساسانی مقام کنارنگ (Kanarang) در میان فرمانروایان ابرشهر (اپر) موروثی بود. گمان میرود این مقام پیش از روزگار ساسانیان در میان بزرگان و دودمان فرمانروای سرزمین مذکور موروثی و معمول بوده است.» (رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۳۴۸)
پیشرفت آیین مسیح پس از تشکیل امپراتوری روم شرقی در مناطقی که تحت تابعیت دولت ساسانی بود، همواره موجب نگرانی شاهنشاهان ایران را فراهم آورده بود، و دولت امپراتوری روم شرقی نیز سعی داشت تا از این راه بر مناطقی که همواره از مستملکات ایران بود نفوذ یابد. یکی از این مناطق که دولت بیزانس از این طریق نفوذ پیدا کرده بود، کشور ارمنستان بود، و به همین جهات ایرانیان همواره میکوشیدند تا آیین زرتشتی را در قفقاز رواج دهند. یکی از این ایالات که ایران نگران وضع آنجا بود، منطقه اران یا کشور اران بود که مبلّغین مسیحی رومی از طریق ارمنستان در آن کشور به تبلیغ دین مسیحی و امحای آیین زردتشتی اقدام میکردند. و این امر موجب آن شده بود که گرجیان و آلبانیها (ارانیها) نیز به طرف آیین مذکور رفته و از دین زرتشتی روی برگردانند. در این شرایط (مهرنرسه) بزرگ فرماندار عهد پادشاهی یزدگرد دوم که طرفدار اعمال فشار بر پیروان آیین مسیح بود، در نتیجه مشاورهای که میان او و یزدگرد دوم و دیگر شخصیتهای زرتشتی روی داد، طی فرمانی به نام شاهنشاه ایران به بزرگان و امیران ارمنی ابلاغ کرد که دست از تبلیغات مسیحی بردارند. متن فرمان شاهنشاه چنین بود: «ما اصول دیانت خود را که متکی بر حقیقت و مبتنی براساس و قواعد محکم است نوشتهایم و برای شما فرستادهایم، مایلم شما که وجودتان برای کشور تا بدین پایه مفید و برای ما تا این حد عزیز است، کیش مقدس و حقیقی ما را بپذیرید و دیگر در آن دیانت که همه میدانیم باطل و بیفایده است باقی نمانید. بنابراین پس از استحضار از این فرمان بدون اینکه خیالات دیگری در خاطره خطور دهید باید اصول دیانت ما را به طیب خاطر بپذیرید. ما در راه موافقت تا آنجا پیش آمدیم که به شما اجازه دادیم که دیانت موهوم خود را که تا امروز موجب خرابی کار شما شده است برای ما بنویسید، اگر شما با ما هماعتقاد شوید، گرجیان و آلبانیاییها هم یارای آن نخواهند داشت که از فرمان ما سرپیچی کنند.»(همان، ص ۳۴۹)
آذرنرسه از طرف شاهنشاه ایران، یزدگرد دوم خطاب به سرزمینهای تحت تابعیت ایران میگوید: «هرگاه در کشور رومیان، آنها به سبب حداکثر بلاهت و بیخردی دچار گمراهی شدهاند و از پذیرش آیین کامل ما محروم ماندهاند، خویشتن را دچار زیان و خسران میکنند ولی دیگر چرا شما به پیروی از آنان دچار گمراهی شدهاید.»
پس از این فرمان، ارمنیها آلبانها را واداشتند که از تبدیل کلیساها به آتشکده از سوی مغان خودداری کنند. آنها به امپراتور روم شرقی تئودوسیوس دوم توسل جستند، او نیز قول همکاری داد ولی مرگ ناگهانی او این خواست را تحقق نبخشید. جانشین او مارکیانوس از ابراز کمک خودداری ورزید. مؤلف تاریخ آلبانیا، موس کالان کاتواتسی، همانطور که شاهنشاه خسرو یزدگرد دوم را (یزدگرد دیوصفت نامیده)، مارکیانوس امپراتور روم شرقی را هم که با آنها ابراز همدردی نکرده بود، (مارکیانوس ناپاک) نامیده است.» (همان: صفحه ۳۵۱، ۳۵۰)
در سال ۴۵۱ وردان مامیکونیان علیه لشگریان ایران شورش کرد «که در جنگی که در ۲۶ ماه مه سال ۴۵۱ میلادی در جنوب شهر ماکو رخ داد فرمانده شورشیان، مامیکونیان کشته شد. چند سال پس از شکست ارامنه، در اران شورشهایی علیه دولت ساسانی به وقوع پیوست که مصادف بود با فوت خسرو یزدگرد دوم، هرمزد فرزند یزدگرد در سال ۴۵۷ به پادشاهی رسید و تا سال ۴۵۹ میلادی شاهنشاه ایران بود و در سال ۴۵۹ برادر هرمزد پیروز به شاهنشاهی رسید. در زمان این پادشاه، در اران مجدداً شورش شد که طغیان این منطقه سرکوب شد و قلمرو آلبانیا، (اران) مجدداً در تحت حاکمیت ایرانیان قرار گرفت. پس از مرگ پیروز (۴۸۴ ـ ۴۵۹) بلاش مدت ۴ سال (۴۸۸ ـ ۴۸۴) سلطنت کرد که او را برکنار و کور کردند.» (همان: صفحه ۳۵۶، ۳۵۲)
«قباد فرزند پیروز در سال ۴۸۸ پس از بلاش به سلطنت رسید و در سال ۴۹۶ میلادی برکنار و مجدداً در سال ۴۹۸ به قدرت رسید. تاریخ مرگ او را در سال ۵۳۱، ۱۳ سپتامبر ۵۳۱ میلادی نوشتهاند.
در سال ۵۲۱ در زمان حکومت قباد (۵۳۱ ـ ۴۸۸) لشگریان ایران که از کمک اقوام شمالی قفقاز (هونها) برخوردار بودند، به اراضی روم شرقی حمله بردند و این امر باعث شد تا یوستی نیوس امپراتور روم از کواد (قباد) تقاضای صلح کند. پس از یوستی نیوس اول (۵۱۸ ـ ۵۲۷) ژوستی نیوس (۵۶۵ ـ ۵۲۷) به امپراتوری رسید و در دوره حکومت او که مقارن با شاهنشاهی خسرو انوشیروان بود (۵۷۹ ـ ۵۳۱) همچنان جنگهای ایران و روم بر سر ارمنستان و اران و بقیه نقاط قفقاز ادامه داشت. در سال ۵۷۲ میلادی به تحریک رومیها، سراسر ارمنستان علیه ایران سر به شورش برداشت و این امر موجب جنگ ایران و روم تا پایان پادشاهی هرمزد چهارم (۵۹۰ ـ ۵۷۹) شد. این جنگ تا پایان دوره خسرو پرویز (۶۲۸ ـ ۵۹۰) ادامه داشت، اما بالاخره در پایان همچنان سرزمین اران در اختیار دولت ایران بود و شهر پرتوه (برذعه) همانند گذشته مرزباننشین اران باقی ماند.» (همان: صفحه ۳۶۶، ۳۶۰)
و اما نکته مهمی که در مورد نفوذ فرهنگی و سیاسی و تاریخی ایران در آن سوی ارس و اران باید به آن اشاره کنیم کشف آثار باستانی در این منطقه است که حضور ساسانیان در این منطقه را به نمایش میگذارد. در این مورد قدرت اسماعیلزاده استاد دانشگاه دولتی باکو در مقالهای با عنوان «هنر ساسانی در فرهنگ ما و آذربایجان» ضمن تأکید بر فرهنگ مادی و در واقع فرهنگ آریایی جمهوری آذربایجان و مردم آن خطه، بر نفوذ فرهنگ و هنر ایران عصر ساسانی در آن منطقه تصریح کرده و مینویسد: «تاریخ ایران، تاریخ کشوری برخوردار از تمدن باستانی و بالا، از قدیمالایام پیوندهای عمیقی با تاریخ مناطق همجوار بهویژه آسیای مرکزی و قفقاز داشته است. این کشور در طول هزاران سال ضمن حفظ و توسعه فرهنگ غنی و بالای خود، تأثیرات مثبتی بر روی همسایگان نزدیک و کشورهای دوردست داشت و بر غنای دستاوردهای آنها در زمینه اقتصادی و فرهنگی افزود. عهد ساسانیان مرحله جدید و فوقالعاده مهمی در روابط همهجانبه ایران و مناطق همجوار بود، که کشف آثار بسیار در آن منطقه خود نمونه بارزی از این همبستگی بین ایران و قفقاز است و در این زمینه کافی است به آثار کشفشده تابوتهای سنگی در سال ۱۹۷۲ در بخش فضولی[۶] اشاره کنیم. هریک از این تابوتها نمونههای زیادی از اشیاء فلزی حاوی عناصر بارز هنر ساسانی را داشتند. بخش اصلی مکشوفات را ظروف، تزئینات و اشیائی از برنز و نقره تشکیل میدادند.» (اسماعیل زاده، ۱۳۷۹)
همچنین شاهنشاهان ساسانی شاهکارهای مهندسی نظامی فراوان در مناطق اران، شروان و دربند و سواحل دریای مازندران یا دریای سیاه ساختند (مینورسکی، ۱۳۷۵: صفحه ۲۱، ۲۰) که آثار بسیاری از این استحکامات هنوز پابرجاست؛ و حتی در حال حاضر دیوارهای سنگی که به امر انوشیروان شاهنشاه ساسانی (۵۳۱ ـ ۵۷۹) ساخته شده در دربند دیده میشود. این دیوارها به وسیله این شاهنشاه و پدرش قباد بن فیروز (۴۸۸ ـ ۵۳۱) ساخته شده و نوشتههای ثبتشده به زبان پهلوی بر این دیوار، مبیّن این موضوع است و حتی در اوایل قرن چهارم قمری نیز دیوار مذکور از مصالح زمان خسرو انوشیروان ساخته و تعمیر شد. در مورد شهر (قبه) نیز محققین معتقدند که این اسم از نام قباد شاهنشاه ساسانی گرفته شده. قبل از این نیز در زمان یزدگرد دوم (۴۳۸-۴۵۱) دیوار نخست دربند ساخته شده بود.» (همان: صفحه۲۰۴، ۱۹۹، ۱۶۰، ۱۲۸)
«وقتی که خسرو انوشیروان شهر معروف (دربند) را با باروهایی ساخت که به میان آب رفته و بر کوه و دشت گذشته بود، اقوام گوناگون و شاهان را در آن جای داد و برای هریک مرتبه و لقبی خاص تعیین کرد و مرزهایشان را به همان سان که اردشیر پسر بابک با شاهان خرسان عمل کرده بود، مشخص ساخت. در میان شاهان که انوشیروان در منطقه اران (برذعه) استقرار داد پادشاهی بود (شروان) نام که بازماندگان آنها هر کدام نام شروانشاه داشتند.» (همان: صفحه ۲۸۰، ۲۷۹)
«منطقه قفقاز در زمان پادشاهی خسرو انوشیروان (۵۳۱ ـ ۵۷۹) نیز محل نزاع روم و ایران شد تا بالاخره قفقاز تا سواحل شرقی دریای سیاه و مناطق لازیکا و گلخید[۷] همچنان در اختیار ایران باقی ماند.» (مقتدر، ۱۳۶۲: صفحه ۱۴۰، ۱۳۱)
«مسعودی در کتاب خود در سال ۳۳۲ قمری علاوه بر قباد، خسرو انوشیروان و یزدگرد دوم در جائی از شاهان محلی سریر یاد میکند و مینویسد: «شاه سریر از پشت بهرام گور است و به او فرمانروای تخت میگویند. چون یزدگرد شهریار آخرین شاهنشاه ساسانی به هنگام گریز، تخت طلا و جواهرات و دارایی خود را همراه مردی از پشت بهرام گور به این نواحی فرستاد، این مرد در اینجا ماند و قدرت شاهی گرفت.» (مینورسکی، ۱۳۷۵: صفحه ۲۹۳، ۲۸۰)
«همچنین مسعودی از محلی به نام خیداق یاد میکند و مینویسد در شرق قلعه سریر راهی است که به خیداق میرود، و نام شاه آن (آذرنرسه) میباشد.
کسگها نیز بنا به قول مسعودی قومی بودند که در زمان او یعنی در سال ۳۲۳ قمری هنوز به آیین مجوس بودهاند.» (همان، صفحه ۳۲۵، ۳۲۴)
حاکمیت فرمانداران ایرانی در قفقاز تا پایان دوره ساسانی ادامه داشت، به طوری که در هنگام هجوم تازیان به ایران در سال ۲۳ هجری (۶۴۳ میلادی) حاکم باب یا دربند که از طرف یزدگرد شهریار تعیین شده بود، شهربراز[۸] نام داشت. همچنین، در یکی از روایات اسلامی، در مورد وقایع سال ۱۵ هجری قمری (۶۳۶ میلادی) از یکی از اهالی دربند، دهقانزادهای به نام شهریار یاد میکند که فرمانده گروهی از سپاهیان ایران بوده و در نزدیک مدائن در جنگی تنبهتن کشته میشود.» (همان، صفحه ۲۷ و ۲۶)
از بناهای دیگری که پادشاهان ساسانی در منطقه قفقاز ساختهاند میتوان از «بناهای شگفتانگیزی که قباد پسر فیروز، پدر انوشیروان در محلی بنام مسقط بالا برد که شامل شهری است ساختهشده از سنگ[۹] و اخبار باروئی سنگی معروف به برمکی در بخش جنوبی خانات قبه نام برد.[۱۰]
«در اواخر دوره ساسانی جوانشیر اسپهبد ناحیه اران (به مرکزیت برذعه) بود. او به سبب خدماتی که در جنگ با عربها انجام داده بود، از سوی یزدگرد سوم بدین مقام منصوب شد.
جوانشیر اسپهبداران، ابتدا در خدمت دولت ساسانی بود و به هنگام حمله عربها، در پیکار با آنان شرکت ورزید. او از سال ۲۲ هجری (۶۴۳ میلادی) تا سال ۳۰ هجری (۶۵۱ میلادی) به مدت ۸ سال به همراه لشکریان ایران در خدمت یزدگرد سوم بوده و با اعراب جنگید. جوانشیر در حدود سال (۶۵۱ میلادی) (۳۱ تا ۳۲ قمری) به اران بازگشت. او پس از سقوط دولت ساسانی مانند پادشاه ارمنستان ناگزیر به پذیرش حاکمیت اعراب شد، ولی با کشتهشدن خلیفه سوم(عثمان) در سال ۳۵، خود را تحت تابعیت کنستانس دوم امپراتور روم شرقی قرار داد، اما با تضعیف دولت روم، جوانشیر دوباره در سال ۴۷ هجری (۶۶۷ میلادی) و ۵۰ هجری (۶۷۰ میلادی) به نزد معاویه رفت و حکومت او(در شمال رود ارس تجدید شد)، «جوانشیر در سال ۶۷۰ میلادی درگذشت.» (رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۴۰۲، ۴۰۱)
پس از مرگ جوانشیر، برادرش (وراز تیرداد) به حکومت میرسد و خراجگذار امویان میشود.» در دوران خلافت یزید بن معاویه (سالهای ۶۰ تا ۶۴ هجری) (۶۸۰ تا ۶۸۳ میلادی)، وراز تیرداد، دستنشانده خلیفه در شرق قفقاز و فرمانروای اران بود». «ظاهراً وراز تیرداد تا سال (۷۰۳ میلادی) (۸۴ هجری) صرفاً تابع و خراجگذار، عبدالملک بن مروان و خلافت اموی بود و بر اران حکم میراند.»
اما در این سال عبدالملک بن مروان خلیفه اموی، محمد بن مروان برادر ناتنی خود را والی جزیره[۱۱] (اران) و ارمینه نمود.» (همان: صفحه ۴۰۹، ۴۰۷، ۴۰۵)
به قول دیگر محمد بن مروان زودتر از این تاریخ یعنی در سال ۶۹۳ میلادی (۷۴ هجری) حاکم اران شد.
پس از عبدالملک بن مروان، چهار فرزند او به ترتیب به خلافت رسیدند و در زمان آنها، همچنان والی اران از طرف خلیفه برگزیده میشدند. فرزندان عبدالملک بن مروان که به خلافت رسیدند عبارت بودند از:
۱- ولید بن عبدالملک (۷۱۵ ـ ۷۰۵ میلادی)، (۸۶ تا ۹۷ هجری)
۲- سلیمان بن عبدالملک (۷۱۷ ـ ۷۱۵ میلادی)، (۹۹ ـ ۹۷ هجری)
۳- یزید بن عبدالملک (۷۲۴ ـ ۷۲۰ میلادی)، (۱۰۵ ـ ۱۰۱ هجری)
۴- هشام بن عبدالملک (۷۴۳ ـ ۷۲۴ میلادی)، (۱۲۵ ـ ۱۰۵ هجری)
«حُکام اران که از طرف این چهار خلیفه بر اران حکومت کردند، عبارتند از:
۱ ـ در دوره خلافت ولید بن عبدالملک (۷۱۵ ـ ۷۰۵ میلادی)، (۸۶ ـ ۹۷ هجری):
عبدالعزیز بن حاتم باهلی عامل ولید بن عبدالملک در سال ۷۱۱ میلادی (۹۳ هجری)
۲ ـ جراح بن عبدالله حکمی در سال ۱۰۳ هجری عامل خلیفه یزید بن عبدالملک در اران میشود. او تا سال ۱۱۰ هجری به قول طبری و تا سال ۱۰۷ هجری به قول یعقوبی تا زمان هشام بن عبدالملک (۱۲۵ ـ ۱۰۵ هجری)، (۷۴۳ ـ ۷۲۴ میلادی) همچنان عامل خلیفه در اران بود، و در این سال از طرف هشام بن عبدالملک، جراح بن عبدالله حکمی برکنار شد و مسلمـﺔ بن عبدالملک به جای او به سمت عامل خلیفه در اران منصوب شد. در سال ۱۱۱ هجری (۷۲۹ میلادی)، مجدداً جراح بن عبدالله حکمی به جای مسلمـﺔ بن عبدالملک به مقام حکومت ارمنیه و اران تعیین شد. تا اینکه در سال ۱۱۲ هجری (۷۳۰ میلادی)، به دست خزران در اردبیل کشته شد و مجدداً هشام بن عبدالملک خلیفه اموی بار دیگر مسلمـﺔ ابن عبدالملک را در سال ۱۱۲ هجری به حکومت اران و قفقاز منصوب کرد.» (همان: صفحه ۴۱۵، ۴۱۳، ۴۱۲، ۴۱۱، ۴۱۰، ۴۰۹)
«در سال ۱۱۷ هجری، (۷۳۵ میلادی) مروان بن محمد به حکومت اران رسید و سرانجام در سال ۱۲۷ هجری خود مروان بن محمد بر مسند خلافت تکیه زد و خلافت او تا سال ۱۳۲ یعنی ۵ سال طول کشید و در این سال که مصادف با سال ۷۵۰ میلادی بود، خلافت اموی سقوط کرد و عباسیان به قدرت رسیدند.» (همان: صفحه ۴۱۸، ۴۱۷)
۱ ـ اپریا «ابرشهر» ظاهراً شهر عمده نیشابور بود، ابرشهر بنابه نوشته پیگولوسکایا یا به احتمال در محل نیشابور و یا توس قرار داشت. (ن.ک به: عنایتالله رضا، اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، تهران، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت امورخارجه، چاپ دوم، ۱۳۸۲، صص ۳۴۹ ـ ۳۴۸).
۲ ـ لبینها یا لپینها در دشتهای ساحل چپ مسیر وسطای رود کورا، در طول رود آلازانی سکنی داشتهاند. (ن.ک به: همان، صص ۳۴۸و۳۴۹٫
۳ ـ تساودکها، نامشان دو بار در کتاب یلیشه آمده است. گویا این قوم در دامنههای شمالی، کوههای قفقاز میزیستهاند. (ن.ک به: همان، صص ۳۴۸و۳۴۹).
۴ ـ کردویها، سرزمین، گروههایی از مردم کرد ساکن قفقاز و آسیای صغیر و بخشی از مردم کردستان. (ن.ک: همان، صص ۳۴۸و۳۴۹٫
۵ ـ آلدزنیک، یکی از چهار بیدخشنشین ارمنستان در دوران حکومت اشکانیان. (ن.ک: همان، صص ۳۴۸و۳۴۹).
۱ ـ فضولی، در شمال رود ارس و در جنوب قرهباغ در مقابل قرهداغ ایران (ارسباران)
۱ ـ گلخید: محل گلخید در نقشه شماره (۲۴۵) نقشه راههای کشورهای تازهاستقلالیافته گیتاشناسی/ گلخیدا به نام (گولفیدا) دیده میشود و در نقشه دوره ساسانی منتشره از سازمان گیتاشناسی نام لازیکا در کنار دریای سیاه دیده میشود.
۱ ـ شهر براز: این شهربراز از اقوام شهربراز سردار معروف دوره خسروپرویز است که در جنگهای ایران و روم سلحشوری فراوان از خود نشان داد.
۱ ـ مینورسکی عقیده دارد، این شهر (فیروزقباد) یا فیروزآباد باشد و شاید شهر قبه امروزی بازتاب نام قباد باشد. (ن.ک به: مینورسکی، تاریخ شروان و اران، ترجمه محسن خادم، تهران، بنیاد دائرﺓالمعارف اسلامی، ص۳۸ پینوشت، پیوست۳، شماره ۱۰۷۲).
۲ ـ ن.ک به: همان، ص۳۱۷ پینوشت، پیوست۳، شماره ۱۰۸٫
۱ ـ همانطور که در این کتاب اشاره شده، اعراب منطقه اران را که بین دو رود کُر در شمال این منطقه و ارس در جنوب آن قرار داشت، جزیره میگفتند.