بعد از مرگ استالین (۱۹۵۳/۱۳۳۲) یخ وحشتناک فاشیسم بلشویکی روسی ترک خورد، پایههای استالینیسم سست شد و گوشههایی از جنایتهای دوران او آشکار شد، به خصوص این مسئله را میتوان در گزارش سری نیکیتا خروشچف به کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۵۶ مشاهده کرد که با این کار خروشچف، موضوع استالینزدایی حالت جدی به خود گرفت؛ با این حال شکل علنی و ظاهری آن در کنگره ۲۲ حزب کمونیست مطرح و قطعنامه مفصلی هم در این زمینه به تصویب رسید و همان وقت جسد مومیاییشده استالین را از آرامگاه لنین بیرون آوردند و خاک کردند.
به این ترتیب از فردای مرگ استالین، کمکم وضع اردوگاهها شروع به تغییر کرد و بعد از گذشت یک سال از مرگ استالین در سال ۱۹۵۴ گروهی از زندانیان بیگناه آزاد شدند که بخشی از این آزادشدگان از اردوگاههای کار اجباری سیبری، شامل اعضای فرقه دمکرات آذربایجان و حزب توده میشدند. وقتی ایرانیان بازمانده از اردوگاهها به قزاقستان رسیدند، بسیار ضعیف و بیرمق بودند و در زیر آفتاب سوزان، گیج و درمانده به اطراف خود مینگریستند. ناگهان عدهای بر سر آنها هجوم آورده و در مقابل چشم مأموران انتظامی آنها را به باد فحش و ناسزا میگیرند؛ به آنها فاشیست میگویند و به صورتشان تف میاندازند.
دوران «آزادی» و «اعاده حیثیت» این داغدیدگان در محل مسکونی جدیدشان نیز با بیخانمانی و گرسنگی و دربدری توأم بود. اهالی بومی قزاقستان وقتی متوجه میشوند که آنها نه دشمن خلقاند و نه کمونیست بلکه مسلماناند، شروع میکنند به کمک کردن به آنها؛ نوع رابطهشان عوض میشود و گرم و مهربان میشوند. شاندرمنی به اتابک فتحاللهزاده گفته بود: «هیچکس جز غلامیحیی، دبیر فرقه دمکرات آذربایجان از سرنوشت و وجود این بیچارهها در شوروی خبر نداشت. » شاندرمنی میگوید: «من برای کمک به آنها موضوع را با امیرخیزی در میان گذاشتم. بالاخره یک هیئت، مرکب از نمایندگان حزب توده ایران (بقراطی عضو کمیته مرکزی) و یک نماینده از سوی فرقه دمکرات آذربایجان، همراه با یک مقام حزب کمونیست اتحاد شوروی، در مأموریت برای سرکشی به منطقه آسیای میانه، به قزاقستان نیز سر زد و با این ایرانیان مصیبتزده و بیپشتوپناه ملاقات کردند. » بدین ترتیب این بیچارهها پس از دهها سال بالاخره بهعنوان پناهنده سیاسی از سوی دولت شوروی پذیرفته میشوند (همان: ۹۸).
آن گروه از نسل دوم مهاجران ایرانی که پس از مرگ استالین توانسته بودند از اردوگاههای جهنمی استالینی زنده بیرون بیایند، با اینکه تا حد زیادی زندگیشان بهتر شداما مصائب این نسل، بیشتر از آن بود که تنها با امکانات تحصیلی و دانشگاه حل شود.