پژواک جدایی قفقاز از ایران در اشعار استاد شهریار
روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن
سپتامبر 12, 2020
مقالات
5,740 بازدید
مراغه- رضا پاشازاده
به حکایت تاریخ بعد از خاتمه جنگ ایران و روس و اشغال نقاطی از کشور ایران بر اثر بیلیاقتی شاهان و زمامداران وقت و حاکمان کشور از طرف کشور متجاوز روسیه تزاری از یک طرف و عیاشی و بیبندوباری فتحعلیشاه قاجار از طرف دیگر، روسیه را بر آن داشت تا دولت بیلیاقت شاهنشاهی ایران را وادار سازند تا ۱۷ شهر از شهرهای شمالی کشور و کنار رودخانه ارس را به عنوان غرامات جنگی در اختیار دولت تزاری قرار دهند.
بر این اساس قرارداد منحوس ترکمانچای و پیمان ننگین گلستان بین ایران و روسیه امضا گردید و اشغال ۱۷ شهر زرخیز و پربرکت کشور دودستی تقدیم دولت متجاوز تزاری شد.
از سوی دیگر آنان که عرق ملی داشتند و حبالوطن را از آیات ایمانی میدانستند و خاک گهربار وطن را به دیده احترام میستودند و با جان و دل و عشق و ایمان دلبسته و وابسته خاک وطن بودند سر به جیب تفکر فرو برده و زانوی غم در آغوش گرفته و در انزوا نشسته و شاه نالایق و حاکم مزدور را به باد لعن و نفرین گرفته بودند و خون دل از چشمه جوشان چشمان جاری میکردند و برای جدایی ۱۷ شهر و برادران و خواهران خود اشک میریختند و اشک میریزند و چارهای جز سوختن و ساختن نداشته و ندارند و مجبورند تاوان بیلیاقتی و عیاشی حاکم مزدور کشور را با سرافکندگی پذیرا شوند.
روشنفکران و عاشقان وطن عقدههای دل و ناراحتیهای درونی خود را در قالب اشعار و نوشتهها و سخنرانیهای خود بیان میکردند.
واقعاً غیرقابل تحمل بود کشوری که روزی و روزگاری بر اثر لیاقت فرزندان و امیران خود جهانگشاییها کرده بودند و نام پرافتخار خود را ورد زبان کرده بودند و بیرق سهرنگ و سرافراز وطن را در قلل شأن و شرف افراشته بودند اینچنین سرشکسته و سرافکنده باقی مانده بودند.
روشنفکران به خوبی میدانستند به علت نالایقی زمامداران ایران باید دست از ۱۷ شهر کشور بشویند ولی هرگز نمیتوانستند مهر و اندیشه و علاقه قلبی را از دل بزدایند و هر آن به فکر آنانی بودند که بالاجبار دست از دامن مام وطن برکشیدهاند و ظاهراً دل از مهر وطن شستهاند.
مردم ۱۷ شهر جداشده از وطن نیز در پنجه دژخیم تزاری اسیر شده بودند و توان فریاد را نداشتند و مردم و روشنفکران ایرانی ۱۷ شهر از دستداده به علت بیلیاقتی شاهان و زمامداران خود سکوت کرده بودند و قدرت دم زدن را نداشتند و از طرفی مسأله رسمیت بینالمللی را پیدا کرده بود و موضوع در سازمان ملل مطرح و شاه ایران را آنچنان افسار بر گردن زده بودند تا با میل و رغبت این فرمان ننگین را امضا کرده بود.
روسیه تزاری در اولین قدم برای عمیقتر کردن جدایی دو برادر از یکدیگر دیوارهای آهنی در سرحدات ایجاد کرد و هر چشمی به سوی ارس نگاه میکرد به شدیدترین وجه تنبیه و به نقاط دوردست تبعید میگردید.
تدابیر امنیتی صاحبان زر و زور نتوانست علایق قلبی و باطنی دو ملت همزبان و همخون را از بین ببرد و زمانی متوجه شدند که دو برادر در پشت مرزهای آهنی مراودههای قلبی و باطنی ایجاد کرده و علایق قلبی خود را حفظ کردهاند.
آگاهان سیاسی و سیاستمداران تزاری نقشهای طرح کردند و در قدم اول الفبای مردم ۱۷ شهر جداشده از ایران را از الفبای عرب به الفبای لاتین مبدل ساختند. گو اینکه معمرین و آشنایان به الفبای عرب توانستند بازگوکننده کتب و اسناد موجود به نسلهای جوان و تازه به دوران رسیده باشند ولی رفته رفته با رفتن معمرین از عرصه زندگی و رشد جوانان دیگر آثار الفبای عرب از بین رفته و مقادیر زیادی از کتب و آثاری که با الفبای عرب تدوین شده بود بلااستفاده در زیر گرد و خاک در آن سوی مرزهای آهنی باقی ماند.
دولت شوروی متوجه شد که الفبای لاتین نیز در این سوی مرز آشنایانی داشته و دارد و باز جسته و گریخته مبادلاتی بین افراد و به خصوص روشنفکران ایجاد میشود که سیاست شوروی را نقش بر آب میکنند، روی این اصل دست به کار شدند و این بار الفبای مردم آذربایجان جداشده از ایران را به الفبای کریل تبدیل کردند و این بار نیز کتب و آثاری که در ظرف این مدت با الفبای لاتین تدوین یافته بود در گوشهای باقی ماند و به دست فراموشی سپرده شد.
مدتی سپری شد و باز به تعویض الفبای آن دیار اقدام شد و سپس در این اواخر و در سالهای فروپاشی شوروی الفبای مردم آذربایجان آذریزبان آن سوی ارس کریل شده بود.
بعد از فروپاشی شوروی و استقلال کشورهای تازهاستقلالیافته و باز شدن سدهای آهنی در چند مسافرتی که به باکو داشتم و در چندین مرحله مصاحبههایی که در رادیو و تلویزیون و جراید آنجا انجام داده بودم، عقیده خود را در مورد الفبای آن دیار و همخوانی آن با الفبای مردم آذریزبان ایران بیان کردم و توضیح دادم که اگر الفبای عرب در آن سوی مرز رایج شود نهتنها با برادران ایرانی به راحتی میتوانند مکاتباتی داشته باشند بلکه قادرند از آن همه آثار ارزشمندی که در کتابخانههای آن دیار به خط و الفبای عربی موجود است بهره گیرند و از طرفی زیبایی که الفبای عرب دارد هیچ الفبایی از این حسن برخوردار نیست و به علاوه جاگیری مطالب با مقایسه با الفبای کریل مقرون به صرفه میباشد که متأسفانه دوباره الفبای آن دیار را برخلاف تمایلات مردم تلفیقی از الفبای کریل و لاتین کردهاند.
بگذریم، گفتیم روشنفکران و صاحبان قلم از جدایی ۱۷ شهر و مردم آن بیش از حد ناراحت بودند و کمتر شاعریست که در دیوان و آثار خود از جدایی و فراق حرفی به میان نیاورد چراکه در روزگارهای گذشته ما نیز توان آن را نداشتیم که نظری ولو گذرا به سوی رودخانه ارس بیفکنیم و یا به زبان آذری بنویسیم و سخن بگوییم ولی گاه و بیگاه به صورت ایما و اشاره در آثارمان مشهود بوده است.
از جمع صدها روشنفکری که دلخون از جدایی دو آذربایجان بوده استاد شهریار را میتوان نام برد. شهریار عاشقانه به سوی برادران جداشده از دامن وطن مینگریست و علاقه شدیدی داشت تا از نزدیک خاک آذربایجان و قفقاز را ببیند و برادران و خواهران جداشده از آغوش وطن را در آغوش بگیرد. متأسفانه شهریار نیز با آن همه عظمت و اندیشه و افکار، از ترس و واهمه رژیم، قدرت بیان و افشای این واقعیت را نداشت تا اینکه اثر جاویدان «حیدربابایه سلام شهریار» چاپ شد و سپس چاپ دیگر آثار آذری استاد به مکتوباتی که بین شعرای آن سوی ارس با شهریار انجام یافته بود چاپ و منتشر گردید که اینک دیوان آذری استاد شهریار را با هم ورق میزنیم و مکنونات قلبی و اثرات قلمی استاد را از لابهلای اشعار حضرتش در اینجا به عنوان شاهد این مدعا میآوریم.
استاد شهریار در شعر «دوگونمه سویونمه» صراحتاً مزه تلخ فراق و جدایی را چشیده و چه دردناک و حسرتبار:
بیر قرن ده قارداشان اوزاخلاشماق اولورموش
|
|
قارداش دئیه بیر عومر سوراغلاشماق اولورموش
|
|
بیردنده بوقارداشلا قوجاقلاشماق اولورموش
|
|
|
بونلار بئله کی عرض ائلهدیم گلدی واولدی
|
|
من هر نه محال فرض ائلهدیم گلدی واولدی
|
بیز آیریلالی قرن ایدی قارداشلاریمیزدان
|
|
لشلر کیمی آیری دوشهلی باشلاریمیزدان
|
|
اوزموش الی قفقازلی قارینداشلاریمیزدان
|
|
|
گور من نه حال اوللام بو قیزیل گوللری تاپسام
|
|
رستم علی اوف تک گول و بلبللری تاپسام
|
|
|
|
در بند چهارم از این شعر آذری چه زیبا این جدایی و عامل جدایی را مجسم کرده:
جلاد قمه سیله بدنی باشدان آییرمیش
|
|
|
جاندان جیگری قارداشی قارداشدان آییرمیش
|
بیر ملته دونیا بویی بیر فاجعه دوغموش
|
|
|
بیز ائللرین او قهرمان احساسینی بوغموش
|
|
|
|
شهریار برای اثبات گفتههای خود و شاهد زنده به عقیده خود چه شهود گویا و زیبا و با احساسی ارائه میدهد:
حسرت قالانی بیر سیزه، بیر قرن یاریم دیر
|
|
|
آغلار گوزومون شاهدی شعریم سهتاریم دیر
|
|
|
|
شهریار در شعر سربست سهندیه چه زیبا و با چه مهارت این واقعیت را بیان کرده است:
آرازیم آینا چیراغ قویمادا آیدین شافاق اولدی
|
اوتایین نغمهسی قووزاندی اوروکلر قولاق اولدی
|
یئنه قارداش دئیه رک قاچمادا باشلار آیاق اولدی
|
و در قسمت دیگر با اشاره به همبستگیهای قلبی دو ملت اشاره میکند:
ائلیمی آرخامی گور دیکده، ظالیم اووچو قیسیلدی- و این حقیقت را بیان میکند. و یا در شعری دیگر با بیانی شیرین دو آذربایجان را یکی دانسته و میگوید: اوتای بوتای فرقی یوخدی وطندی- و سپس این حقیقت را چه زیبا بیان کرده است:
مظلوملارین آهی بیر گون اوخ اولار
|
ظلمین ده گر، اورکی نین باشینا
|
اووچی قویار باش یه هرین قاشینا
|
و سپس به عظمت و عنایات الهی اشاره میکند:
نه یاخشی دی آللاه سوزون اینانماق
|
|
بلالرده صبر ائله ییب دایانماق
|
سپس به رستم علییف اطمینان میدهد که:
ایستهدی گین اورک گوزی مندهدی
|
|
آرخاین اول منده گوزوم سندهسی
|
|
فارسلار دئیر جوینده یابنده دی
|
|
|
بیر گوناولار بوداغلاری چاپارلا
|
|
ایستکلی لر بیر بیر لرین تاپارلار
|
اونداسن ده آتی مینیب چاپارسان
|
|
اوز حقووی قورد آغزیندان قاپارسان
|
|
ایتمیشلری آختارارسان تاپارسان
|
|
|
|
|
شهریار در نامه شیوایی که به محمد راحیم شاعر دیار باکو نوشته چه زیبا سخنان قلبی خود را بر روی کاغذ ریخته و میگوید:
قربان اولوم من او شیرین دیللره
|
|
اوزاق دوشدوق حسرت قالدوق ائللره
|
|
سحر آخشام یالواریرام یئللره
|
|
|
قارداشیما مندن سلام یئتیرسین
|
|
اوندان دابیر خبر اتر گتیرسین
|
|
|
|
شهریار به اصالت دو برادر اشاره کرده و میگوید:
بیزلرکی لاب بیر دیل بیر قان قارداشیق
|
|
قارداش قالسین انسانلاریق یولداشیق
|
شهریار به حسن روابط بین دو دولت اشاره میکند:
ایندی بیزیم دولتلرده یانلاشیر
|
گئت به گئت ده چتینلر آسانلاشیر
|
صلحون یئلی اسمکده سهمانلاشیر
|
شهریار با چه مهارت و قدرت قصد دارد در مکتوباتش به دولت شوروی تفهیم کند که ۱۷ شهر آذربایجان مال ماست و در نامه به محمد راحیم چه زیبا این حقیقت را بیان کرده است.
ایگیتلر یوردو قفقازیم سنه مندن سلام اولسون
|
|
|
سنین عشقوندن ایراندا هنوز صبری قالان واردیر
|
آنان تبریز منه گهواره ده سویلردی یاوروم بیل
|
|
|
سنین قالمیش اوتایدا خاللی تئللی بیر خالان واردیر
|
|
|
|
و سپس به جدایی قفقاز اشاره میکند و میگوید:
اونی بیزدن آییردی روزگارین ساز ناسازی
|
اونون چون سیزلارام هریئرده گورسم سازچالان واردیر
|
آراز دوشمان الینده بیر قلیچ تک اورتانی کسدی
|
شهریار سپس به بیدار شدن قفقاز اشاره میکند و چنین میگوید:
بوی آتدیم آختاریب تاپدیم نه حاصل گئتمه گه گوردوم
|
آرامیزدا یولی باغلی قارانلیق بیر دالان واردیر
|
شهریار عقدههای درونی خود را برای هیئت حاکمه که باعث تجزیه آذربایجان شده است با نفرت و در لفافه و اشاره چنین سروده:
آتامیز یوردی بولونمکده دئمه اویناش آراسیندا
|
|
|
بولونر یوز باشینون جرمهسی خراش آراسیندا
|
گوز یاشیمسان سن آراز قویما گوزوم باخمادا گورسون
|
|
|
نه یامان پرده چکیبسن ایکی قارداش آراسیندا
|
دئمه داغ داشدی سلیمان سنی مندن آییران شئی
|
|
|
بیر چیباندیر که چیخوبدور گوزیلن قاش آراسیندا
|
|
|
|
منظور شهریار از این درد بیدرمان بین چشم و ابرو، جدایی الفبای دو برادر بوده است. (شهریار در صفحه۱۰۸)
زمان گذشت و شهریار به آرزوی دیرین خود قدمی نزدیک شد و در یک مجلس با شعرای باکو از جمله سلیمان رستم روبهرو میشود و در شعر «گوزوم آیدین» غزلی شیوا مکنونات قلبی را اینچنین بیان میکند:
گوزوم آیدین گورورم سئو گیلی قارداشلاریمی
|
|
|
باسمیشام باغریما اوز دوغما قارینداشلاریمی
|
|
|
|
سپس شهریار در غزل «جان رستم» چه فیلسوفانه تفسیر زمان میکند و میگوید:
یئتیشیب وعدهسی حقین امین اول دم دمیدیر
|
|
|
آچیلا حق قاپیسی مات قالا شیطان، رستم
|
|
|
|
شهریار در حالی که دلش برای سفر به باکو میتپید به علت کهولت سن و مریضی و ناتوانی و عوامل دیگر نمیتوانست به آنجا برود و چه زیبا و شیرین تهدید میکند:
شهریارین دا عزیزیم بیر توتارلی آهی وار
|
|
|
دشمنی اهریمن اولسون تاپماز آهنیدن نجات
|
|
|
|
با این حال شهریار در عالم خیال با قفقاز چه زیبا معاشقه میکند.
ای صفاسین اونودمایان قفقاز
|
|
گلمیشم ذوق آلام مراقیندان
|
غیرتی جوشقون اولمایا نه بیلر
|
|
کی نهلر چکمیشم فراقیندن
|
این عشق و علاقه به محیط و جمعیت ۱۷ شهر جداشده از خاک وطن تنها در آثار شهریار نیست بلکه اکثر شعرای فارسیگوی و آذریزبان نالههای دل را در جدایی خاک و برادران خود تجسم کردهاند و به جهت آشنایی نزدیکی که در مدت مجالست خود با استاد شهریار داشتم و از میزان علاقه استاد نسبت به مردم آن دیار خبر داشتم دیوان آذری استاد را با عجله و با حالت مریضی قلبی که دارم مرور کردم.
بعد از باز شدن راه باکو اینجانب تقریباً جزو اولین گروهی بودم که به آن دیار و به خصوص به نخجوان سفر کردم و در ۲۵ سفری که به باکو داشتم و با آثار و نوشتهها و اشعار صاحبان ذوق آن دیار آشنایی پیدا کردم درد عمده مردم آذربایجان وطن و جدایی بوده است. از خیلی ممالک همجوار برای باکو مهمان میآمد تنها ایران و ایرانیها بودند که در قلب مردم باکو جای داده میشدند.
من هم چندین فقره شعر در وصف آن دیار و به خصوص عقاید مذهبی مردم و گرایشهای دینی و پذیرش الفبای عرب نوشته و اغلب آنها را از طریق رادیو، تلویزیون، مصاحبههای مطبوعاتی چه در باکو و نخجوان و لنگران خوانده و به مردم آن دیار رسانیدهام.
با اینکه فکر میکردیم وجود دیوارهای سیمی و حصارهای آهنین باعث جدایی ماست بعد از باز شدن راه علناً دیدیم که زبان و جدایی الفبا و قواعد نوشتاری عامل فراق و جدایی دو ملت همکیش و آئین و دو برادر تنی بوده است در حالی که امروز میبینیم که متأسفانه در دورههای اخیر نیز برخلاف تمایلات مردم آن دیار الفبای لاتین و کریل را به جای الفبای عرب رایج کردند و امید وصل را با آتش هجران در دل دو برادر سوزاندند.
سخن کوتاه چنانچه برادران جداشده از آغوش پدر و مادر و از دامان ایران عزیز طالب سعادت و آسایش و فضیلت و دانش و ترقی و تعالی هستند و رهروان دین مبین اسلامند و قصد و عشق دارند تا از آئین ناب محمدی بهره گیرند و اتفاق و همدلی دو ملت همخون و دو برادر تنی را فراهم آورند باید تا دیر نشده صرفاً به خاطر حفظ علایق ملی و میهنی و اسلامی از یک طرف و بهرهگیری از گنجینههای ارزشمند آثار بزرگان که در کتابخانههای دولتی آن دیار حفاظت میشود و همه و همه با الفبای عرب تدوین یافته است ملت بیداردل و برادران آگاه آذریزبان آن سوی ارس با یادگیری الفبای عرب درهای سعادت و دوستی و مهر و الفت را به روی هم باز کنند و متفقاً دست رد بر سینه امپریالیزم و استعمار و استثمارگران غرب و شرق بزنند.
به امید طلوع آفتاب سعادت دو برادر.
ک جدایی شهرهای حو

مهد آزادی، شماره ۶۰۶۴، مورخ دوشنبه ۲۸ شهریور ۹۰