سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشهوری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه سادات) از روستاهای خلخال اردبیل در یک خانواده فقیر به دنیاامد. تحصیلات ابتدایی خود را در آنجا به اتمام رساند و در اوایل قرن بیستم که شرایط سخت زندگی بر کشور حاکم بود، در جستجوی کار از شهری به شهر دیگر مسافرت میکرد. او در خاطراتش مینویسد: پس از آنکه دار و ندارش از طرف خانهای ایل شاهسون غارت شد در سال ۱۲۸۴ش ناگزیر به آن سوی مرز پناه میبرد (ملازاده، ۱۳۷۶: ۱۷۱).
قفقاز در آن ایام و تا مدتها بهعنوان یک مرکز صنعتی نوپا، هر ساله هزاران مهاجر جویای کار را در خود جای میداد. وی ضمن اشتغال در یکی از مدارس آن حدود، تحصیلات خود را نیز ادامه داد و بعد از اتمام دوره دارالمعلمین باکو و مدارسی چون مدرسه اتحاد ایرانیان و مدرسه بلدیه باکو، مشغول تدریس مشغول شد (رئیسنیا، ۱۳۶۸: ۱۶).
با آغاز جنگ جهانی اول، پیشهوری وارد عالم سیاست شد. خود پیشهوری در این باره میگوید: «همزمان با این رویداد، من به میدان سیاست پرت شدم در کشاکش تحولات سیاسی در روسیه ابتدا در حکومت مساوات محمدامین رسولزاده در فعالیتهای سیاسی شرکت نمودم و در عین حال در جلسات حزب سوسیال دمکرات ایران در منطقه قفقاز فعالانه مشارکت داشتم. (ملازاده، ۱۳۷۶: ۱۷۱). سپس با نشریه آذربایجان جزء لاینفک ایران، ارگان شعبه باکوی حزب دمکرات ایران که در فاصله بهمن ۱۲۹۶ تا فروردین ۱۲۹۷ سیزده شماره آن منتشر شد همکاری کرد. (رئیسنیا، ۱۳۶۸). فعالیت مطبوعاتی خود را در نشریاتی چون حریت، ارگان حزب عدالت و دیگر نشریات چاپ باکو ادامه داد و در روزنامه آچیق ارکان حزب مساوات نیز مقاله مینوشت.
در سال ۱۲۹۶ به عضویت حزب عدالت درآمد. با ورود کمونیستها به انزلی و تأسیس حزب کمونیست ایران در اردیبهشت ۱۲۹۹ به عضویت کمیته مرکزی آن درآمد. در کودتای سرخ حزب کمونیست علیه جنگلیها و تشکیل حکومت جمهوری بهعنوان وزیر کشور انتخاب شد.
همزمان با تشکیل کنگره خلقهای شرق در باکو (اواسط شهریور ۱۲۹۹) که پیشهوری نیز بهعنوان یکی از نمایندگان ایران در آن حضور داشت، با تغییراتی که در ترکیب اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و تغییر خطمشی آن پدیدامد، حکومت انقلابی و تندروی که در گیلان تشکیل شده بود، منحل گردید و پیشهوری نیز به اتحاد شوروی بازگشت. (رئیسنیا، ۱۳۶۸: ۴۵-۴۷) در تیر سال ۱۳۰۰ ش پیشهوری در سومین کنگره حزب کمونیست ایران تشکیلات تبریز شرکت میکند و سپس به تهران بازمیگردد و در حزب کمونیست ایران با سمت دبیر کمیته مرکزی انجام وظیفه و روزنامه حقیقت ارگان حزب را منتشر میکند. او بعداً در روزنامه آژیر نوشت: ما بدون توجه به سرنوشت نهضت جنگل در تهران در تشکیلات سیاسی خودمان که هفت هزار عضو داشت فعالیت میکردیم و در روزنامه حقیقت به جز چند مقاله که همفکران نوشته بودند دقیقاً همه سرمقالهها را من شخصاً مینوشتم. ناگفته نماند در آن زمان افرادی که بتوانند مقالات علمی و یا سیاسی روز بنویسند سراغ نداشتیم (ملازاده، ۱۳۷۶: ۱۲۱).
با روی کار آمدن رضاشاه و حاکمیت فضای خفقان پلیسی، روزنامه حقیقت در سال ۱۳۰۱ توقیف شد. پیشهوری در این باره میگوید: وقتی رضاخان به میدانامد مبارزه سیاسی ما شکل دیگری به خود گرفت، اعدامها، حبس و تبعید شده بود، ما اجباراً تاکتیک خود را تغییر دادیم و با دستگیری دوستان، تشکیلات غیرعلنی ما نیز مورد هجوم پلیس قرار گرفت، ناگزیر فعالیتهای مطبوعاتی حزب را به اروپا منتقل کردیم و به رغم اعمال کنترل شدید بر مرزها، روزنامه را به داخل کشور میرساندیم و انتشار شبنامهها، اعلامیهها، کتاب و جزوه از موفقیتهای درخشان ما در مبارزات سیاسی بوده است (همان).
در سال ۱۳۰۶ ش، با تشکیل دومین کنگره حزب کمونیست ایران در شوروی و براساس مصوبات این کنگره برای سازماندهی مجدد فعالیتهای صنفی و سیاسی در ایران، پیشهوری مجدداً به سمت «دبیری کمیته مرکزی و مسئول تشکیلات حزب در تهران» انتخاب شده بود (کیانوری، ۱۳۸۲: ۱۱۶).
در سال ۱۳۰۹ پیشهوری و تعدادی دیگر از دوستانش دستگیر شدند و به زندان افتاد. و پس از هشت سال بلاتکلیفی در زندان، در سال ۱۳۱۸ محاکمه و به اتهام مرام اشتراکی و تبلیغ آن به ۱۰ سال زندان محکوم گردید. در زندان همواره با برخی از اعضای گروه ۵۳ نفر از جمله دکتر تقی ارانی اختلاف نظر داشت.
چند ماه قبل از شهریور ۱۳۲۰، پیشهوری به دلیل پایان دوران ۱۰ ساله زندانش، از زندان آزاد و به کاشان تبعید گردید. ولی در پی سقوط رضاشاه او نیز مانند بسیاری از دیگر محکومان سیاسی از نو پا به عرصه تحولات سیاسی کشور نهاد (گذشته چراغ راه آینده، ۱۳۷۷: ۲۷۲-۲۷۳).
پیشهوری در سال ۱۳۲۰ با اینکه از اعضای هیئت مؤسس حزب توده ایران بود ولی به دلیل اختلافاتی که با برخی از اعضا داشت نتوانست به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شود و از این حزب کناره گرفت و دوباره به کار روزنامهنگاری برگشت. او در سال ۱۳۲۲ روزنامه آژیر را که در شمار نشریات چپ تهران بود، راهاندازی کرد.
از انتخابات مجلس چهاردهم، بهعنوان طولانیترین و رقابتیترین و با اهمیتترین انتخابات در تاریخ ایران معاصر یاد شده است (آبراهامیان، ۱۳۷۸: ۲۲۸). این انتخابات در ۱۱ اسفند سال ۱۳۲۲ برگزار شد. با توجه به این که در این روزها آذربایجان در اشغال روسها قرار داشت، بدیهی است که آنها با در نظر گرفتن اهداف آتی خود، در جستجوی افراد نزدیک به خود باشند. از جمله احزاب فعال در این دوره انتخابات، «حزب توده ایران بود و در تبریز نیز «کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان» بود که با حمایت و پشتیبانی که از سوی روسها انجام میشد، تبلیغات وسیعی داشت.
در جریان انتخابات نیروهای شوروی از کاندیداتوری ایپکچیان، ماشینچی و پیشهوری حمایت کردند.
پس از حواشی زیادی که برگزاری انتخابات چه از سوی برگزارکنندگان و چه حمایت علنی شورویها از کاندیداهای مورد حمایت خودشان داشت، سرانجام انتخابات یازدهم اسفند ۱۳۲۲ برگزار گردید. در شمارش اسامی ۹ نفر از کاندیداها بهعنوان پیروز نمایندگی مجلس در آذربایجان اعلام شد که سیدجعفر پیشهوری نیز از جمله این نه نفر بود. اما پس از حضور آنها در مجلس، اعتبارنامه سید جعفر پیشهوری و رحیم خویی از حوزه انتخابیه آذربایجان در جلسه بررسی اعتبارنامه که با صفآرایی موافقان و مخالفان و زدوبندهای پشت پرده همراه بود، رد شد.
برای رد اعتبارنامه این دو نفر دلایل قانعکنندهای ارائه نشد، بلکه با قبول اعتبارنامه دیگر نمایندگان آذربایجانی بر درستی انتخابات تبریز صحه گذاشتند.
رد اعتبارنامه پیشهوری در این دوره مجلس، به همراه حوادث بعدی، از جمله موضوع مطرح شدن امتیاز نفت شمال، توافق سهجانبه دولتهای متفقین در مورد تخلیه ایران بعد از شش ماه از پایان جنگ، نقطه عطفی برای آغاز وضعیتی جدید در آذربایجان گردید.
به دنبال این ماجرا پیشهوری در اولین کنگره فرقه دمکرات آذربایجان به سمت صدر فرقه انتخاب گردید. او در رهبری فرقه، ماجرای ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ را آفرید و سپس مجلس ملی آذربایجان او را به نخستوزیری حکومت فرقه تعیین نمود (ملازاده، ۱۳۷۶، ۱۲۲).
اینکه پیشهوری که بود و چه کرد؟ خادم بود یا خائن؟ آزادیخواه بود یا وابسته؟ موضوعاتی هستند که هر پژوهشگری با نگاهی به زندگی، محل رشد و نمو، سابقه فعالیتهای سیاسی او قبل از تأسیس فرقه دمکرات آذربایجان و حکومتی که با حمایت و پشتیبانی شوروی تشکیل داد، میتواند پاسخ روشنی را بیابد. به خصوص با منابعی که با چاپ سری کتابهای خاطرات اعضای حزب توده و فرقه دمکرات آذربایجان به وقوع پیوسته و با منابع اسنادی که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اختیار پژوهشگران قرار گرفته، این کار بسیار آسان گشته است. پرتو علوی (عموی بزرگ علوی) در کتاب خود که به پیشهوری و واقعه آذربایجان پرداخته است از پیشهوری و شخصیت او تعریفی کرده که این نظر او را میتوان در تعریف و توصیف خیلی از سیاسیهایی که با افکار چپگرایانه با پیشهوری همراه بودهاند، مشاهده کرد. علوی میگوید: «او یک عنصر ساده و انقلابی است نه یک رجل سیاسی. او در مکتب شاگردان وفادار استادان بزرگوار انقلاب اکتبر تربیت یافته نه در مدارس عالیه سیاست بینالملل».
او در میدان سیاست جهان ورزیده و کارکشته نشده و هنوز به رموز پیچ در پیچ و اسرار لرزانده از سیاستمداران نامور گیتی واقف نگشته است. او حقیقت را از سیاست جدا نمیکند. او هرچه معتقد است صمیمانه عمل و تصور میکند همه باید همینطور باشند. دیگر نمیداند و نمیتواند هم بداند که زمامداران بزرگ جهان اعم از شورویها، آمریکاییها، انگلیسیها (که امروزه مقدرات گیتی را در چنگال خونین خود گرفتهاند) به یک هزارم آنچه ظاهراً اعتقاد داشته و علناً اعلام نمودهاند، عمل نکردهاند و نخواهند کرد و نمیتوانند هم بنماید. . . آقای پیشهوری دنیای سیاست را تنها با دوربین رنگین و جمالنمای حقیقت مینگرد و حقیقت را هم منحصراً در مسلک مقدس خود میداند! بنابراین اگر به نظر ما در تشخیص راه از چاه دچار اشتباه شده است گناهکار نیست حالا خواهید فرمود: بر اثر یک اشتباه (ولو با حسننیت) یک آذربایجانِ چشم و چراغ ایران میسوزد و یک ایران سه هزار ساله با آن تمدن درخشنده و معرفت و صنعت خیرهکننده نزدیک است متلاشی گردد. آیا این چنین اشتباه کار مستحق چوبه دار نیست (پرتو علوی: ص۱۲۰).
پس از شکست و سقوط حکومت یک ساله فرقه دمکرات آذربایجان، یأس ناشی از شکست و تندیهای حاصل از آن ـ که رویارویی لفظی پیشهوری و میرجعفر باقراوف، صدر وزیران جمهوری آذربایجان شوروی، در باب علل شکست فرقه دمکرات یکی از نمونههای مشهور آن است (جهانشاهلوی، ۱۳۸۸: ۱۰-۱۱) ـ چنان وسیع و دامنهدار بود که وقتی در ۲۰ تیر ۱۳۲۶ پیشهوری در یک حادثه رانندگی جان باخت و احتمال غیرتصادفی بودن این حادثه و دست داشتن میرجعفر باقراوف در آن به صورت جدی مطرح شد (همان: ۳۰۳-۳۰۴).
علاوه بر پیشهوری سایر رهبران فرقه دمکرات آذربایجان، یعنی همان کسانی که در آذر ۱۳۲۴/ نوامبر ۱۹۴۵ به عضویت «کمیته ملی» فرقه انتخاب شدند (جاوید، شبستری، بیریا، پادگان، قیامی، رفیع، الهامی و شمس) و همچنین آنهایی که بعدها به عضویت حکومت محلی انتخاب شدند، خصوصیات مشترکی داشتند (آبراهامیان، ۱۳۹۱: ۳۰۹). از میان تمام آنهایی که در موردشان اطلاعاتی در دست بود، به استثنای یک نفر، همگی در تشکیل حزب کمونیست ایران یا شورشهای گیلان و آذربایجان نقش داشتند و بخشی از سالهای میان دو جنگ جهانی را در شوروی سپری کرده بودند.
برای میرجعفر باقراوف رئیس حکومت جمهوری آذربایجان شوروی نیز که خود را پدر آذربایجان واحد میدانست و در رویای الحاق آذربایجان ایران به سر میبرد، موضوع آذربایجان، تنها هدف نبود. اما نباید به وسوسههای جاهطلبانه او پربها داد و از نظر دورداشت که همه اینها در یک سناریوی بزرگتر که کارگردان اصلی آن دولت شوروی و شخص استالین قرار داشت، باقراوف و پیشهوری عروسکهای خیمهشببازی کوچک و کوچکتر راهبرد دولت شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال و توسعه منطقه نفوذ شوروی در سرحدات جنوبی و نهایتاً تسلط کامل و بیچونوچرا بر کشور ایران بود.
کانون رهبری فرقه دمکرات، یعنی هفت تن از متنفذترین شخصیتهای آن که عبارتند از:
- سید جعفر پیشهوری، ۲٫ حاج میرزا علی شبستری، ۳٫ صادق پادگان، ۴٫ سلامالله جاوید، ۵٫ جعفر کاویان، ۶٫ غلامیحیی دانشیان، ۷٫ محمد بیریا، همه از طبقه متوسط پایین یا طبقهای با پیشینه کارگری بودند. آنان اصلاً آذربایجانی و متولد ایران بودند. در زمان تشکیل فرقه، متوسط سن این گروه ۴۴ سال بود. ضمناً هر یک از اینان سالی چند را در روسیه یا آنچه بعداً اتحاد شوروی شد، گذرانیده بودند. از این هفت تن، پنج نفرشان به طور فعال با نهضت جنگل، خیابانی و نخستین جنبش کمونیستها رابطه داشتند. در زمان تشکیل فرقه، از این عده تنها سه نفر عضو حزب توده بودند.
مطابق با اطلاعات ارائهشده درباره گروه بزرگتری از ۲۵ تن از رهبران فرقه، به استثنای عابدین نوایی، از تبار آذربایجانیاند و در ایران به دنیاامدهاند و متوسط سنشان ۳۹ سال بوده است. ۳۶% اینان از طبقه پایین متوسط یا از خانواده کارگراناند. ۴۸% از خانوادههای طبقات متوسط یا بالای متوسط و ۱۶% از قاجار یا از سرشناسان ایلها بودهاند. درحالیکه ۱۱%، یا در همین حدود، از امتیاز تحصیلات عالی برخوردارند بقیه یا مکتبخانه را تمام کردهاند، یا مدارس سنتی مذهبی یا چند سال از تحصیلات دبیرستانی را. چیزی که درباره این درصدها قابل توجه است اهمیت رو به افزایش سهمی است که لایههای پایینتر یا میانه جامعه در زندگی سیاسی ایران داشتند.