همگام و همپای این حرکت رگه های ناسیونالیسم ترکی نیز ظاهر شد و اندیشۀ ملت که در سدۀ نوزدهم در اروپا گسترش یافته بود، روشنفکران عثمانی را به سوی خود جلب نمود (همان، ص ۴۴۳). ترکان تحت تأثیر نوشته های روشنفکران و پژوهشگران اروپایی که برخی از آنان مانند دوگوبینو عنصر نژاد و خون را عامل مؤثری در پیشرفت های انسانی میدانستند کمکم به ترکگرایی متمایل شدند (همانجا).
از دیگر کسانی که نوشته های آنان در گرایش عثمانیها به ترک گرایی بسیار مؤثر بود میتوان از ای. ای. دیوید، مصطفی جلالالدین پاشا که لهستانیالاصل و به اسلام گرویده بود، آرمینیوس وامبری که دوست نزدیک و مشاور سلطان عثمانی بود و لئون کاهون یهودی که در دهه ۱۸۶۰ در پاریس با ترکان جوان ملاقات کرده بود، نام برد (همان، ص ۴۴۴).
البته نباید نقش پژوهشها و مطالعاتی را که در دنیای ترکشناسی و دانش تورکولوژی توسط کسانی چون رادلوف، وامبری و فن لوکوک انجام گرفت و نوشتههای آنان در تقویت احساس ترکان مؤثر بود، نادیده گرفت. (زارهواند، ۱۳۶۹، ص ۳۰).
پژوهشهای این دسته از خاورشناسان اروپایی و روسی که مکتب ترکشناسی را به وجود آوردند، انگیزه جدیدی را برای فعالیت ترکگرایان که روشنفکران تاتار از بانیان آن بودند، به وجود آورد و آنان را به سوی آرمانی که وحدت همۀ ترکان را میخواست و شامل اقوام همخونی که زیر ستم روسها قرار داشتند هم میشد سوق داد (زارهواند، ۱۳۶۹، ص ۳۰).
وامبری اگرچه سهم بسزایی در مشهور ساختن مفاهیم توران و پانترکیسم داشت و استدلال مینمود که تمامی گروههای ترک به یک نژاد وابسته هستند و در آثارش بازسازی و تشکیل یک امپراتوری ترک را تبلیغ مینمود، اما در سالهای بعد مجبور به عقبنشینی شد و پانترکیسم را پدیدهای خیالی و واهی خواند (لاندو، ۱۳۸۲، ص ۲۱-۲۲).
به دلیل آمدن ترکان غیرعثمانی ـ تاتارها و ازبکها … – به خاک عثمانی که پس از جنگ کریمه افزایش یافته بود ترکان از وجود دیگر اقوام ترک آگاهیهای بیشتری به دست آورده و در تماس با آنان و دیگر ترکان آسیای مرکزی که به استانبول میآمدند، بین آنان تبادل فکری به وجود آورد (شاو، همان، ص ۴۴۵).
حضور کسانی چون اسماعیل بیگ گاسپرینسکی (گاسپیرالی/ غصپیرینسکی) که در سال ۱۸۸۳ در کریمه روزنامۀ ترجمان/ پرووتچیک را منتشر میکرد و در ۱۸۷۴ به استانبول آمد و یا احمدآقا اوغلو (آقایف) که در پاریس تحصیل نموده و با ترکان جوان آشنایی داشت و در گسترش ناسیونالیسم ترک در امپراتوری عثمانی نقش مؤثری داشت و نیز یوسف آقچورا که از اهالی غازان بود و در جوانی به عثمانی آمد و در آنجا درس خواند و نخستین اثر نظری پانترکیسم به نام «اوچ طرزی سیاست» (سه روش سیاست) در سال ۱۹۰۲ توسط او نوشته شده و گروه دیگری از ازبکها، زمینههای فعالیتهای ترکگرایان را ایجاد نمود و روزبهروز بر دامنۀ آن افزوده شد (همان، ص ۴۴۵-۴۴۶).
گاسپیرالی در روزنامۀ ترجمان از مدرنیزاسیون اسلام، برابری حقوق زنان و مردان در دنیای اسلام و به وجود آوردن زبان واحد ادبی ترکان سخن میگفت و شعار «دیلده، فکرده، ایشته بیرلیک» (وحدت در زبان، فکر و عمل» او الهامبخش بسیاری از نسلهای بعدی تاتارهای کریمه و ولگا و روشنفکران قفقازی بود (بدرالدین، ۱۳۸۲، ص ۳۷۲). انتشار روزنامۀ ترجمان را میتوان یک رویداد مهم تاریخ پانترکیسم به شمار آورد، چرا که به همت همین روزنامه اندیشۀ وحدت میان اقلیتهای ترکتبار روسیه گسترش یافت (همانجا).
رفته رفته واژۀ «ترک» اهمیت یافت و استفاده از آن با نوعی احساس غرور همراه شد و صفت «ترکی» نیز در بیشتر روزنامهها جایگزین صفت «عثمانی» شد و از واژۀ «عثمانی» تنها به جهت متمایز نمودن به اصطلاح ترکان امپراتوری عثمانی از دیگر ترکان استفاده میشد. همچنین در کتابهای تاریخی نیز به ارتباط عثمانیها با اقوام ترک ساکن در آسیای مرکزی اشاراتی میشد (شاو، همان، ص ۴۴۷).
در قفقاز نیز تحت تأثیر همین دگرگونیها در عثمانی و دیگر نقاط روسیه، گروهی از روشنفکران آنجا مانند علی حسینزاده، احمدآقا اوغلو، علی مردان توپچوباشف با حمایت مالیِ ضیاءالدین تازهاف و چند سرمایهدارِ دیگرِ تاتار درگیرِ فعالیتهای جدی ناسیونالیستی و ترکگرایی شدند (زارهواند، ۱۳۶۹، ص ۳۲).
علی حسینزاده نیز یکی از کسانی است که با انتشار مقالهای به نام «ترکگرا شدن، اسلامگرا شدن و غربگرا شدن» در سال ۱۹۰۸، سهم بسزایی در گسترش اندیشههای پانترکی داشت (بدرالدین، ۱۳۸۲، ص ۳۷۳).
آنان در تلاش بودند تا به اصطلاح ترکان آذری در قفقاز و شمال غربی ایران را با طرح آرمانهای اتحاد اسلام و پانتورانیسم صرفنظر از اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی زیر یک پرچم گرد آورند (زارهواند، همان).
ترکگرایان با تبلیغ ایدئولوژی خود در کتابهای تاریخ و ادبیات و با تأکید بر افتخارات گذشته، جوانان را جذب نموده و آنان را تشویق مینمودند تا زیر نفوذ دولت عثمانی که تنها دولت «تورانی» جهان است قرار گیرند و دربارۀ لزوم اتحاد و همبستگی آنان با دیگر ترکنژادان و احیای امپراتوری ترک ـ تاتار نکاتی را گوشزد میشدند (همانجا).
ناسیونالیسم ترک در امپراتوری عثمانی و متصرفات آن و همچنین در بین مردمان آسیای مرکزی و قفقاز در حال گسترش بود و تبدیل به یک جریان نیرومندی شده بود. کتابهای جدیدی در امپراتوری عثمانی منتشر میشد که در آنها به گسترش ناسیونالیسم ترکی توجه، و به سهم ترکان در رشد و اعتلای تمدن اسلامی و پیشینۀ دیرینۀ امپراتور عثمانی پرداخته میشد و به نوعی ناسیونالیسم آناتولیایی دامن میزد (شاو، همان، ص ۴۴۷).
در سالهای پایانی سدۀ نوزدهم جرقههای انقلاب در عثمانی زده شد و اعضای کمیتۀ اتحاد و ترقی که از سوی پلیس تحت پیگرد قرار داشتند، به فکر چارهجویی افتادند. جمعیت اتحاد و ترقی در سال ۱۸۸۹ توسط جمعی از دانشجویان مدرسۀ سلطنتیِ نظامیِ طب استانبول که هدفشان براندازی سلطنت عبدالحمید دوم بود، تشکیل شد (رامسائور، ص ۳۳۷).
در دسامبر ۱۸۹۵ جمعیت اتحاد و ترقی اهداف خود را تحت عنوان «برنامهمان» اعلام نمود. جمعیت اتحاد و ترقی قصد داشت که در سال ۱۸۹۶ کودتایی را علیه بیدادگری و سلطۀ استبدادی سلطان انجام دهد ( همان، ص ۳۵۲). اما طرح این توطئه در شب پیش از اجرای آن فاش و طرح با شکست مواجه شد (همان، ص ۳۵۴). بسیاری از آنان تبعید شدند و مرکز جمعیت از استانبول به ژنو در سوئیس منتقل شد (همان، ص ۳۵۹). تا اینکه سال ۱۹۰۸ فرا رسید، در این سال سلطان عبدالحمید مجلس جدید را پس از ۳۰ سال افتتاح نمود (شاو، همان، ص ۴۶۹) با افتتاح مجلس، اجرای قانون اساسی از سرگرفته شد، اما رقابت جریانهای گوناگون سیاسی، رویدادهایی را رقم زد که روند گرایش به پانترکیسم را سرعت بخشید.
در سال ۱۹۰۹ ضیاء گوکآلپ در عرصۀ ملیگرایی عثمانیها ظهور یافت. او به سرعت رشد نمود و توجه مقامات ردۀ نخست اتحاد و ترقی را به خود جلب نمود و آنان او را به عضویت شورای اجرایی حزب برگزیدند که تا سال ۱۹۱۸ در این مقام باقی ماند (شاو، ص ۵۰۸). ضیاء گوکآلپ با رویآوردن به ناسیونالیسم ترک به فعالیتهای خود افزود و در انتشار رونامه «ترک اردو» با یوسف آقچورا همکاری نمود و کمیتۀ اتحاد و ترقی را وادار نمود تا در سیستم آموزش و پرورش اصلاحات بنیادین ایجاد کند (همانجا).
ضیاء گوکآلپ بر این باور بود که زبان بغرنج عثمانی با عناصرِ عربی و فارسی دخیل در آن، باید جای خود را به زبان و گرامر سادۀ ترکی که مردم بدان صحبت مینمودند بدهد و پیروان و دانشجویان گوکآلپ در پی آن بودند تا این اندیشهها را به شکل یک عقیده و نظریه بسط و گسترش دهند (همان، ص ۵۱۰).
براین اساس باید سنتهای ترکی جایگزین سنتهای عربی میشد و شعائر و نیایشهای دینی نیز میبایست به زبان ترکی برگزار میشد و قرآن نیز میبایست به زبان ترکی تدریس میشد (همان، ص ۵۱۲).
ضیاء گوکآلپ فعالیتهای قلمی گستردهای داشت و شعر هم میسرود و بسیاری از شعرهای او که در آنها گرایشهای پان ترکیستی آشکارا دیده میشود در مجموعهای با عنوان «قیزیل آلما» (سیب سرخ) منتشر گردید (لاندو، ۱۳۸۲، ص ۷۴).
یکی از سرودههای معروف او شعر «توران» است که آن را در سال ۱۹۱۱ سروده است. او در این شعر آشکارا به پان ترکیسم دعوت مینماید، بدینگونه که «برای ترکها، وطن نه ترکیه است، نه ترکستان؛ وطن کشوری بزرگ و جاودانی است ـ توران!» (لاندو، ۱۳۸۲، ص ۷۴). بیجهت نیست که او را پدر پانترکیسم دانستهاند.
او به لحاظ نظری بیشترین سهم را در تکوین ایدئولوژی پانترکسیم داشت و در این زمینه کتاب «اصول اساسیِ ترکگرایی» را در سال ۱۹۲۳ منتشر نمود و این کتاب به بنیان ایدئولوژیک پانترکیسم تبدیل شد (بدرالدین، ۱۳۸۲، ص ۳۷۳).
ضیاء گوکآلپ براساس فرهنگ و زبان ترکان سه سطح متفاوت میان آنها برشمرد.
- ترکهای جمهوری ترکیه، ملتی برطبق معیارهای فرهنگی و دیگر معیارها.
- ترکان اوغوز، که به ترکزبانان قفقاز، ایران و خوارزم هم اشاره دارد و بر این باور است که آنها یک فرهنگ مشترک دارند که همانا فرهنگ ترکان عثمانی است و این چهار منطقه اوغوزستان را تشکیل میدهند.
- ترکزبانانی که در مناطق بسیار دورتر قرار دارند مانند ازبکها، یاقوتها، قرقیزها، قبچاقها و تاتارها که دارای وحدت زبانی و قومی سنتی هستند و با فرهنگ ترکی قرابت دارند (لاندو، همان، ص ۷۶).
براین پایه او برای ایجاد سرزمین ترکستان بزرگ یا همان توران برنامههایی ارائه نموده بود که اولین مرحلۀ آن با ایجاد جمهوری ترکیه به وقوع پیوسته و دومین مرحلۀ آن یعنی «اوغوزگرایی» به آیندۀ نزدیک موکول شده بود و بخش سوم آن که همان «تورانگرایی» بود برای آیندۀ دورتر باقی میماند (همانجا).
پانترکیسم که در آغاز تنها به عنوان یک جنبش و حرکت فرهنگی مطرح شده بود، رفته رفته از این قالب خارج و اهداف وسیعتری چون پیوستگی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوزیک ترکتباران جهان را نیز جزو اهداف خود قرار داد. یکی دیگر از ویژگیهای مهم پانترکیسم الحاقگرایی آن است که به مقتضای زمان و متناسب با شرایط جهانی گاه و بیگاه مطرح میگردد و اگرچه اکنون به شکل رسمی مطرح نمیشود، اما هیچگاه از سوی نظریهپردازان و مدافعان پانترکیسم فراموش نمیشود.
بر این اساس اهمیت منطقهی قفقاز برای ترکان آشکار میشود که آنها نه تنها قصد چیرگی بر آن مناطق را داشتند، بلکه نسبت به سرزمینهای ایران نیز چشم طمع داشتند و در صورت امکان برای دستاندازی به آذربایجان ایران هم آماده بودند.