شیدا صابری
نصرتاله جهانشاهلو افشار که به دستور کمیته مرکزی حزب توده برای ایجاد ارتباط و کنترل ولو ناچیز در دوران فرقه دموکرات به آذربایجان رفته بود، در رابطه با ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان مینویسد: «شاید مهرماه ۱۳۲۴ بود که بیانیهای در تبریز پراکنده شد که در آن سخنی چند از وضع نابسامان آن روز ایران بهویژه آذربایجان اشاره رفته بود. سرانجام نتیجه گرفته شد امضاء کنندگان آن برای سامان بخشیدن به نابسامانیها به تشکیل فرقهای به نام فرقه دموکرات آذربایجان اقدام کنند» (جهانشاهلو، ۱۳۸۰، ۱۶۵) و بهاینترتیب آذربایجان با بحرانیترین دوران خود روبرو شد، که به گفته احمد زنگنه «در تاریخ ایران کمتر نظیر داشته است» و «خلع سلاح پادگانهای آذربایجان به استثنای رضائیه(ارومیه)، تأثیرات نامطلوبی داشت و یأس و نومیدی عجیبی در روحیه میهنپرستان ایجاد نمود». (زنگنه، ۱۳۵۵، ۶۷-۶۶)
رهبران فرقه در بیانیه ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ سه اقدام اصلاحی عمده را خواستار شدند: «استفاده از زبان آذری در مدارس و ادارات دولتی، صرف درآمدهای مالیاتی منطقه برای رشد و توسعه خود منطقه، تشکیل انجمنهای ایالتی مقرر در قانون اساسی». (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ۲۶۸) ضمن اینکه بر اعطای «مختاریت مدنی و آزادی داخلی با حفظ استقلال و تمامیت ایران، توسعه صنایع و مبارزه با بیکاری، تأمین احتیاجات دهقانان و افزایش کرسیهای نمایندگان آذری از ۲۰ نفر به یکسوم نمایندگان مجلس» نیز اشاره داشت. (مرادی مراغهای، ۱۳۸۸، ۳۲۳-۳۲۲) جالب این بود که بیانیه به ترکی و فارسی تهیه شد و بر دیوارهای شهر آذربایجان به زبان ترکی چسبانده شد و در دیگر شهرهای تهران، خراسان، مازندران و گیلان نیز به فارسی پخش شد:
«آذربایجان که در طول تاریخ بهعنوان پرچمدار آزادی شناختهشده، دیگر نمیتواند تحت ستم و ظلم و فشار حکومت مرتجع تهران باقی بماند و باید آزاد گردد. آذربایجانی که در گذشته از فرهنگ درخشانی برخوردار بود نمیتواند از بیسوادی رنجور باشد. خلق آذربایجان زبان زیبای مادری خود را دارد. آذربایجان باید با این زبان در مدرسه تحصیل کند و در ادارات بنویسد. ثروتهای بیکران آذربایجان باید به خودش تعلق داشته باشد. باید در آذربایجان صنایع توسعه یابد و یک کشاورزی متحول به وجود آید. کارگر نباید بیکار و دهقان بیزمین باقی بماند. آذربایجان باید در همه زمینهها آزاد و آباد گردد.» (حسنلی، ۱۳۸۶، ۶۱)
حوادث آذربایجان و تشکیل فرقه دموکرات از سوی برخی روزنامههای شوروی نتیجه افکار اصلاحطلبانی بود که «نمیخواهند آذربایجان را از ایران مجزا کنند، بلکه میل دارند فرهنگ ملی آذربایجان و حقوق آذربایجانیها در دائره دولت ایران محفوظ باشد». (آموزگار، بیتا، ۶۶ و ۶۷) بیانیه فرقه نیز بر بیاعتنایی مرکز نسبت به آذربایجان تأکید داشت و سیاستمداران تهرانی را به دلیل بیتوجهی به نیازها و مشکلات واقعی استانهای دیگر محکوم میکرد و اعلام نمود که «زبان، تاریخ و فرهنگ آذربایجان به مردم این سرزمین هویت ملی جداگانهای داده است» (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ۲۶۸) ازاینرو بر خود میدانست که حقوق پایمالشده خلق آذربایجان را اعاده کند؛ زیرا «بیتوجهی و سرسختی تهران، مردم را وادار ساخته بود که خود رأساً وارد کار شوند». (فاوست، ۱۳۷۴، ۵۶-۵۵) همینطور توجه فرقه به آداب، رسوم و زبان بهعنوان ویژگی طبقات مختلف و عشایر ایران در مطبوعات شوروی مورد تحسین قرار گرفت. (بیانی، ۱۳۷۵، ۱۳۵) در گزارش حسن اوف (دبیر سوم حزب کمونیست آذربایجان و معاون سرکنسولگری شوروی در تبریز) نیز قید شده که «باید به مأموران ما که در ایران کار میکنند بهطور روشن و دقیق تفهیم شود که ما برای رهایی مردم آذربایجان از ظلم و ستمی که در طی قرون از فارسها کشیدهاند و میکشند به آنها کمک خواهیم کرد؛ زیرا تحول تاریخی ایران نشان میدهد که خلق آذربایجان باید از ظلم فارسها رها شود؛ زیرا دولت ایران که در آستانه فروپاشی است قادر به حفظ استقلال کشور نیست». (حسنلی، ۱۳۸۶، ۴۴)
در واکنش به بیانیهها و گزارشهای این دوره آذربایجان، دیدگاه مشترکی در مورد ردّ پای شوروی به چشم میخورد، اینکه فرقه بدون حمایت شوروی شکستپذیر بود و حمایت روسها فقط از سر خیرخواهی محل تردید قرار گرفت؛ زیرا با تعهدات سهجانبه مبنی بر محترم شمردن استقلال و تمامیت ایران مغایرت دارد. (کردها و فرقه دموکرات، ۱۳۸۹، ۲۸) نکته قابلتوجه در این گزارشها ابراز نارضایتی از حکومت مرکزی است، بهطوریکه کنسول انگلیس در تبریز مینویسد: «نمیتوان انکار کرد که در بین کارگران و دهقانان این استان[آذربایجان] احساسی وجود دارد که من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به بیلیاقتی و فساد حکومت ایران قلمداد کردهام و باز نمیتوان انکار کرد که بدبختیها و بیعدالتیها وجود دارد که اگر در هر کشور دیگری بود به شورش خودانگیخته منجر میشد» بنابراین یادآور میشود، که قابلباور نیست این نهضت «کاملاً کار روسها باشد بلکه به نظر میرسد آنها از وضعیت انقلابی واقعی بهرهبرداری میکنند. هرچند آنان مهاجران را به میان دهقانان فرستادهاند، دهقانان هم آماده همکاری بودهاند اگر بخشی از ایران را بهناچار باید مشتی فرومایه و نادان اداره کنند مردم آذربایجان به این نتیجه رسیدهاند که نامزدهای محلی آنها میتوانند بهخوبی تهرانیها از عهده این کار برآیند». (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ۲۶۹-۲۶۸)
یکماه پس از تشکیل فرقه دموکرات، رهبران آن ازجمله جعفر پیشهوری، یگانه راه تأمین حقوق ملی آذربایجانیها را ایجاد یک حکومت دموکراتیک تودهای مستقل طبق الگوی جمهوری تودهای مغولستان دانستند؛ زیرا «برخورد انعطافناپذیر حکومت ارتجاعی تهران با خواستهای خلق آذربایجان ایجاد این حکومت مستقل و دموکراتیک» را ضروری میسازد. (حسنلی، ۱۳۸۶، ۹۳) به دنبال این پیشنهاد، سندی امضاء شد، که تأکید داشت «ما باید کاملاً از ایران جدا شویم و جمهوری دموکراتیک ملی آذربایجان را تشکیل دهیم. کشور ما جمهوری دموکراتیک آذربایجان نامیده خواهد شد». (حسنلی، ۱۳۸۶، ۹۳)
بازتاب خبر تشکیل فرقه در تهران، واکنش هیأت حاکمه را برانگیخت، گرچه برخوردهای گروههای مختلف متفاوت بود، اما در مخالفتشان با خواستههای فرقه در مورد زبان هم داستان بودند. (آبراهامیان، «اندیشه اشتراکی در ایران»، تاریخ ایرانی، ۳اردیبهشت ۱۳۹۲) وقتی خبر فرقه دموکرات انتشار یافت، مردم آگاهی کاملی از آن نداشتند اما از اینکه رهبران فرقه همان رؤسای حزب تودهاند نگران شدند و بهویژه که «موضوع انتشار و ترویج زبان ترکی و سایر شعارهای این فرقه که برخلاف مرکزیت و استقلال کشور بود مورد نفرت و انزجار قاطبه اهالی آذربایجان واقعشده و در همان ایام در میتینگی که فرقه دموکرات برپا نموده بود، شخصی به نام فتحی فریاد زد: زندهباد استقلال آذربایجان و در مقابل، دیگران با صدای بلند فریاد زدند: زندهباد ایران، پاینده باد استقلال ایران». (آموزگار، بیتا، ۱۵۴) میرزا عبداله مجتهدی از وقایع مربوط به سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ش مینویسد که «تابلوهای مغازهها که به فارسی بود برداشته و جای بعضی، تابلوهای ترکی گذاشتند» از نظر او «تغییر عبارتهای تابلوها و ضدیت با زبان فارسی تنها مظهر عکسالعمل رژیم پهلوی نیست، بلکه در جریانات فعلی [فرقه دموکرات آذربایجان] موارد بسیاری را میتوان پیدا نمود که هریک مظهر عکسالعمل یکی از فشارهای وارده آن دوره است». (بحران آذربایجان، ۱۳۸۷، ۶۲) با وجود تلاش فرقه در انجام اصلاحات اقتصادی و اجتماعی مانند آسفالت جادهها، تأسیس خطوط اتوبوسرانی، آموزش سیاسی به کارمندان، اصلاحات مالیاتی، تقسیم اراضی (فاوست، ۱۳۷۴، ۱۰۴-۱۰۳)، بهبود وضع بهداشت، برابری حقوق اقلیتهای ملی آذربایجان(کردها، ارامنه و آسوریها) برای تأسیس مدارس، نشر کتاب و جراید گفتگو به زبان مادری در ادارات و دادگاهها، تشکیل نیروهای ملی در شهربانی و ژاندارمری، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی بهمثابه ارگانهای خودمختار (حسنلی، ۱۳۸۶، ۵۳-۵۲)، آذربایجان اوضاع نامعلوم داشت و آینده فرقه دموکرات نامطمئن بود. بهطوریکه «بیپولی و طرز مطالبه مالیات و قائل نشدن به مسامحه و در نظر گرفتن اوضاع آشفته که از تابستان گذشته(۱۳۲۳ش) به اینطرف مخصوصاً شدت نموده بود اینها مسائلی است که ماده فکر و اندیشه برای هر فرد آذربایجانی درباره دولت آذربایجان میتواند بشود و اشخاص علاقمند را به سئوال چه خواهد شد وا بدارد». (بحران آذربایجان، ۱۳۸۷، ۷۱) به گفته میرزا عبداله مجتهدی تأسیس دانشگاه توسط فرقه دموکرات نیز اقدامی تبلیغاتی بهمنظور حفظ ظاهر بوده است. ضمن اینکه تصمیم برای تغییر ساعت (ساعت در تبریز نیم ساعت از ساعت تهران جلوتر حسابشده است)، باعث زحمت «اطفال مدارس و اجزای ادارات» شد؛ زیرا «گاهی بعضیها مجبور میشدند صبحها با روشن کردن چراغ، قبلاً حاضر بشوند تا در ساعت معین در اداره حاضر شوند». (بحران آذربایجان، ۱۳۸۷، ۸۷) برخلاف نظر پیشهوری که «خواه در شهرها و خواه در دهات مردم به حزب اعتماد میکنند و شعارهای حزب در مورد امنیت را با حسن نظر استقبال میکنند» (پیشهوری، «پیرامون تشکیل فرقه دموکرات اذربایجان»، نشریه کارگری سوسیالیستی، ۱۹شهریور ۱۳۲۴)، میرزا عبداله مینویسد که «مردم دعوت حکومت را به داخل شدن به زیر پرچم، حسن استقبال نمیکنند. در تبریز که مسلماً دعوت حکومت نتیجه مطلوبه را نداده است، مردم به اعلانهای اسامی مشمولین که به دیوارها چسباندهاند ترتیب اثر نمیدهند. در کارخانهها که عمله مشغول خدمت هستند مأمورین نظامی غفلتاً وارد شده و از عملهها آنهایی را که مشمول بودند گرفته و سوار ماشین نموده بردهاند تا جایی که شبنامه منتشر نموده و به دیوارها چسباندهاند و به بدگویی از دولت آذربایجان و شکایت از بیکاری و فقر عمومی» پرداختند. (بحران آذربایجان، ۱۳۸۷، ۱۲۷ و ۱۳۳) حتی در رضائیه اهالی با دو ماده بیانیه فرقه دموکرات مربوط به زبان ترکی و خودمختاری آذربایجان مخالفت کردند و در تلگراف ارسالی خود به تبریز خواهان اصلاح این دو ماده در بیانیه فرقه شدند؛ اما مذاکرات آنان با فرقه به سرانجامی نرسید و جعفر پیشهوری در پاسخ به تلگراف آنها گفت: «من احتیاجی به فرقه دموکرات مشروط نخواهم داشت». (زنگنه، ۱۳۵۵، ۵۷-۵۶) بهاینترتیب فرقه نتوانست نظر اهالی رضائیه را به خود جلب کند و در نتیجه نهفقط زعمای شهر بلکه کسبه و بازاریان و طبقات دیگر مردم نیز تمایلی برای عضویت در فرقه از خود نشان ندادند؛ زیرا معتقد بودند در تشکیلاتی نظیر حزب توده که خارجیان آن را اداره میکنند، حاضر نمیشوند. (زنگنه، ۱۳۵۵، ۵۷) پذیرش زبان آذری بهعنوان رسمی برای ایرانیان آزادیخواهی که در خارج از آذربایجان مقیم بودند نیز چیزی جز گام برداشتن در راه جدایی نبود (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۱۵) بهطوریکه دموکراتهای قدیمی نیز نسبت به مسأله زبان با آنچه در اعلامیه فرقه دموکرات آشکارشده بود واکنش نشان دادند که چگونه زبان آذربایجانی از یک وسیله ارتباطی بهصورت ابزارِ ابراز هویت درآمده؛ زیرا «نه خیابانی و نه همراهانش و نه حتی پیشهوری در طول حیات سیاسی خود پیش از تشکیل فرقه دموکرات، در پیشبرد اهداف خود اشتیاقی برای بهکارگیری زبان آذربایجانی نداشتند». (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۱۷-۱۱۶) هرچقدر هم که سیاستهای رضاشاه در رابطه با زبان بازتاب منفی داشته باشد، خشم ناشی از آن بهاندازهای نبود که در تدوین برنامه فرقه نقش داشته باشد، اما بهعنوان نشانه نژادی و هویت ملی میتواند در انگیزش حمایت مردمی مورداستفاده قرار گیرد اقدامی که پیشهوری در شهریور ۱۳۲۴ انجام داد (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۱۷-۱۱۶) و از آن بهره برد. از نظر بسیاری، توجه پیشهوری به مسأله زبان بهعنوان یکپارچگی مردم، در اثر نفوذ باقراف صورت گرفت که از هواداران آذربایجان بزرگ بودند. (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۱۷)
سیاستهای فرقه در تدوین برنامههای اصلاحی اقتصادی و اجتماعی برای جلب پشتیبانی مردم اتخاذ شد، اما مسأله زبان و اصلاحات ارضی زمینه واکنش مردمی را برانگیخت؛ زیرا اجباری نمودن زبان ترکی در مدارس، اعتراض مردم را در پی داشت، چون فرقه در ابتدا قصد ترویج زبان ترکی آذربایجانی را داشت، اما عملاً زبان ترکی قفقازی را تبلیغ میکرد. (آموزگار، بیتا، ۳۸۱) بهطوریکه بهاجبار در ادارات دولتی زبان ترکی نوشته میشد، اما مشکل اینجا بود که در ابتدا میبایست به فارسی نوشته شود و بعد به ترکی ترجمه نمایند. (آموزگار، بیتا، ۳۹۰) دانش آموزان بیش از همه در مقابل زبان اجباری عکسالعمل نشان دادند، اما فرقه دموکرات بیتوجه به آن دست به اقدامی دیگر زد و آن تدوین قانون اساسی برای آذربایجان بود. همینطور تغییر پرچم ایران با حفظ رنگهای آن اما با علائمی مانند اجاق، آتشکده یا خوشه خرما بر روی آن. (آموزگار، بیتا، ۳۹۰) با وجود تلاش فرقه در جلب پشتیبانی مردمی، زیادهروی بر روی مسأله زبان، اصلاحات ارضی و خودمختاری باعث نگرانی مردم شد. هرچند آنها کارهایی را انجام دادند که در ابتدا مورد استقبال مردم قرار گرفت؛ مانند ساختن راهها و کشیدن خیابانها؛ اقداماتی که حکومت مرکزی برای سالها به آن نپرداخته بود (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۹۷) اما روش افراطگونه فرقه دموکرات در دستیابی به اصلاحات، نگرانی عمومی را بیشتر نمود. برنامه اصلاحات ارضی نیازمند نظم و ثبات بود، تا نتیجه موثری داشته باشد، اما اِعمال فشار علیه تاجران، مصادره اموال و املاک و تعدی نسبت به مال و جان و ناموس مردم بهویژه بهوسیله نیروهای قفقازی مهاجر (بهمنی قاجار، ۱۳۸۶، ۱۱۵) باعث شد، که با به قدرت رسیدن دموکراتها، برخی ثروتمندان به انتقال اموال منقول خود بهسوی تهران پرداخته و برای اینکه اشیاء قیمتیشان را از پُستهای بازرسی رد کنند با استفاده از اسب و الاغ از بیراههها عبور میکردند (ملازاده، ۱۳۷۶، ۳۰-۲۹) و گروهی دیگر از مالکین طی ارسال عریضهای از فرقه خواستند که این مقررات جدید را اصلاح کند، اما اعتراض آنان بهجایی نرسید، بلکه امرِ برداشت مختل شد و پارهای از کشاورزان ترجیح دادند محصول را به حال خود بگذارند تا از بین برود، ولی آن را به بهای نامناسبی به فرقه نفروشند. (فاوست، ۱۳۷۴، ۱۱۹) با وجود این واکنشها، فرقه دموکرات به جذب اعضای جدید از میان بازرگانان خرده پا و زمینداران محلی پرداخت. سیاست فرقه کاهش اختلافات طبقاتی در آذربایجان و به اوج رساندن اختلاف و تضاد قومی با تهران بود و بر همبستگی همه اقشار و طبقات آذربایجان و کنار گذاشتن تضادهای موجود میان طبقات بهویژه صاحبان صنایع و کارگران بهمنظور تأمین حقوق آذربایجانیها و آبادکردن آن تأکید داشت،(آبراهامیان، ۱۳۷۷، ۴۹۲) اما با وجود همه وعدههای فرقه درباره احترام به مالکیت خصوصی، در جذب سرمایه شکست خورد. کنسول انگلیس در تبریز مینویسد: «فرقه دموکرات در تبریز نهتنها در جذب سرمایههای جدید بلکه در گرفتن وامهای بیشتر از سرمایهگذاران محلی و جلوگیری از خروج سودها از استان شکست خورد»(آبراهامیان، ۱۳۷۷، ۵۰۷) تا جاییکه در رویارویی با مشکلات به قطع کمکهزینه کارگران کارخانهها پرداخت، این در حالی بود که پیش از تشکیل فرقه دموکرات، «هر کارگری نان و زغال چوبِ رایگان و دو دست لباس و یک جفت کفش در سال دریافت میکرد، اما حالا فقط دستمزد و شاید در برخی موارد یکدست لباس کارگری به دستشان میرسید». (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ۵۰۸) بههرحال قابل پیشبینی بود که این اوضاع، کارگران را هم راضی نکند، اما در این زمینه کاری از دستشان برنمیآمد؛ زیرا حالا «همرزمان پیشین آنها در قدرت هستند». (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ۵۰۸)
فرقه دموکرات هم مانند هر حکومت تازه تأسیس برای جلب حمایت عمومی و مهمتر از همه، مشروعیت خود نگران بود. بنابراین به اصلاحاتی در قوانین انتخاباتی دست زد، تا عده بیشتری را به شرکت مستقیم در سیاست تشویق کند. (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۶۱) پس لازم بود حامیانی از تمام اقشار اجتماعی داشته باشد. در واقع فرقه لزوم جلب عموم طبقات را تحت شعارهای معین ملی درک کرده بود (الموتی، ۱۳۷۰، ۳۵۰) اما جمعآوری اعضاء کار مشکلی بود و تأکید بر زبان آذری و خودمختاری فرهنگی در بیانیه فرقه دموکرات، بیشترِ آزادیخواهان را از امضای بیانیه پشیمان ساخت. (الموتی، ۱۳۷۰، ۴۵۱) فرقه در راستای کسب حمایت عناصر مذهبی هم به اقداماتی دست زد، ازجمله رفع ممنوعیت از اعمال معین مذهبی که از اوایل سلطنت رضاشاه منع شده بود مانند سینهزنی، زنجیرزنی، تعزیه و بهخصوص عزاداریهای ماه محرم. همینطور حق زنان به پوشیدن چادر نیز اعاده گردید. این دستورات برای رضایت طبقه روحانی و مراجع مذهبی بود که هرگز ناخشنودی خود را از دموکراتها پنهان نکرده بودند. دموکراتها حتی برخی را واسطه کردند تا راه سازش با روحانیون را بگشاید (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۶۲)؛ زیرا جامعه ایران اکثریت مسلمان را داشت و سلسلهمراتب شیعه بر آن حاکم بود. بنابراین روحانیونِ مخالفِ دموکراتها،آنها را به چشم مارکسیستهای انقلابی میدیدند که حکومت را با ایدئولوژی مارکسیستی اداره میکنند. به گفته اتابکی، وجه دیگر اقدامات دموکراتها تغییرات اجتماعی بود، که نهادهای مذهبی از آن بیم داشتند. منبع اصلی درآمد علما، وجوهات و عوارض مختلف مذهبی بود که توسط افراد بهویژه مالکان منطقه پرداخت میشد. سلسله مراتبی که درصد وسیعی از نهادهای مذهبی را بهنظام موجود زمینداری در آذربایجان متکی میکرد. (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۷۵) تلاشهای فرقه دموکرات هم در مصالحه با نهاد مذهبی بهجایی نرسید؛ زیرا رهبران مذهبی آشکارا اعلام کردند که با کسانی که اهل کفران قاطعانه مخالفت میکنند. دو نفر از رهبران مذهبی، سید محمد بهبهانی و حاج سید محمد امام جمعه در نامهای به رئیسجمهوری ایالاتمتحده امریکا و نخستوزیر بریتانیا تحولات آذربایجان را «حوادثی نابهنگام و شایعاتی بدشُگون که در سرتاسر آذربایجان گسترشیافته است، وصف کردند» تا جاییکه ثقهالاسلام(حاج میرزا محمد ثقهالاسلام فرزند شهید آقا علی ثقهالاسلام از علمای تبریز و مدافع مشروطیت)، دموکراتها را «ایرانیان واقعی نمیدانست و اعلام داشت که حکومت مرکزی باید همه اقدامات لازم را برای از بین بردن آنان به کار برد». (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۷۵ و ۱۷۶)
در دستیابی به موافقت نهادهای مذهبی، کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی تأکید داشت، که برای «تأثیر گذاشتن بر اهالی بایستی از دین و دینمداری استفاده لازم را برد» به همین دلیل در بهار ۱۳۲۴ «رئیس مجمع روحانیت ماوراء قفقاز، شیخالاسلام آخوند آقا علی زاده را به شهرهای آذربایجان و تهران فرستاد که در مسجد تبریز به زبان ترکی موعظهای ایراد کرد. برخی او را از سوی استالین میدانستند که برای نفوذ در اهالی آمده بود بسیاری هم با تردید به او مینگریستند که «چگونه است روسها از یکسو حزب توده را که مخالف دین است تقویت میکنند و از سوی دیگر یک آخوند را به ایران میفرستند؟» (حسنعلی، ۱۳۸۶، ۴۹) مقابله روحانیت با فرقه به گفتگو و مباحثه هم نرسید چه برسد به مصالحه. میرزا عبداله مجتهدی در خاطرات خود از اعدام یک روحانی به نام ملا موسی سخن گفته که در ۱۸ اسفند ۱۳۲۴ همراه با سه نفر دیگر به دار کشیده شد. جرم او طبق گفته مجتهدی «حکم جهاد علیه حکومت ملی[فرقه دموکرات آذربایجان]» (بحران آذربایجان، ۱۳۸۷، ۱۴۱) بوده است. اکراه روحانیت از همکاری با فرقه به اندازهای بود که در اجتماعات منظم هفتگی برای مصالح محلههای مختلف شهر (ازجمله امور آب، روشنایی و عامالمنفعه) شرکت نمیکردند؛ زیرا از نظر آنان حاضر شدن در آنها «بستگی به حزب دموکرات داشت» که به «وجهه روحانی ایشان در نظر عوام صدمه میزد» و احتمال هم میدادند که تکلیفات شرعی، آنان را از انجام این امر منع میکند. (بحران آذربایجان، ۱۳۸۷، ۳۳۳)
ارزیابی واکنشها نسبت به اقدامات فرقه دموکرات با تردید و نگرانی همراه بوده است، ازیکطرف اصلاحات اقتصادی و اجتماعی فرقه تلاشی بود، برای بهبود اوضاع و رضایت عمومی و از سوی دیگر شیوههای اجرایی برنامههای فرقه شامل ترور و سختگیری، نگرانی عمومی را روزبهروز عمیقتر میکرد، بهگونهای که مردمِ مُردد با نشستن و نگاه کردن در مقابل برچیده شدن فرقه، از آینده مبهم آذربایجان نگران بودند و «چه طرفداران دولت و چه مخالفین همه نسبت به آتیه غیرمطمئن بوده و در بلاتکلیفی به سر میبردند» (بحران آذربایجان، ۱۳۸۷، ۲۳۹) تا جاییکه با تخلیه شهر تبریز از قشون روسها یکی از میان مردم شهر تبریز با شادی گفت «بگذار روسها بروند بهتنهایی جواب دَه دموکرات را میدهم». (بحران آذربایجان، ۱۳۸۷، ۲۵۲)
از اواخر سال ۱۳۲۴ نگرانی از شدت عمل فرقه دموکرات افزایش یافت، تا جاییکه مسافرین تازه وارد از آذربایجان خبر میدادند که «اذیت و آزار اضافهشده و قحطی، بیکاری، بیپولی و بیچارگی اهالی را وادار به فرار نموده و اشخاص بیچیز مجبور شدهاند که زندگی خود را فروخته و پیاده به شهرهای بیگانه عراق و ترکیه بروند و بخشی از آنها نیز به تهران رفتهاند» (کیانی و بدیعی، ۱۳۷۹، ۲۶۵) حتی دهقانان نیز که در ابتدا شاهد وعدههای فرقه دموکرات در مورد مِلک و سهم زیاد بودند و تفنگ به دست گرفتند، در غیاب مالک به بهانههای مختلفِ پرداختِ مالیات و عوارض، محصول از دستشان خارج میشد. مسافرین تازه وارد از آذربایجان، از اوضاع نابسامان و مردم ناراضی سخن گفتهاند و اینکه فرقه دموکرات «کارمندان دولتی را که سابقاً یعنی قبل از نهضت آزادی آذربایجان در ادارات بوده و بعداً هم با آنها همکاری میکردند را از ادارات دولتی به اسم تصفیه خارج میکنند و میخواهند فقط باند و طرفداران مطمئن خودشان در کارهای دولتی باشند». (کیانی و بدیعی، ۱۳۷۹، ۳۷۰) فرقه دموکرات با یادآوری قیام شیخ محمد خیابانی، که خلع سلاح باعث شکست آن گردید، مسلح شدن را عامل پیروزی خود دانسته است (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ۴۹۳) اما نیروهای مسلح او که شامل رستههای فدائیان مهاجر قفقازی میشدند، بهجای امنیت، بهتدریج ارعاب و وحشت را در سراسر آذربایجان به ارمغان آوردند (روسو، ۱۳۹۱، ۱۸۸ و ۱۸۹) و کشتار و اعدام گسترده در مناطق مختلف آذربایجان تنفر عمومی را برانگیخت. بهطوریکه در میانه، مالک معروف، انصاری و در زنجان نیز یکی از افراد نزدیک به محمود ذوالفقاری و احمد آقا الهیاری از مالکان این شهر بهوسیله فرقه ترور شدند، اما تنها مالکان و زمینداران قربانی شیوه فرقه نبودند، بلکه در پاییز ۱۳۲۴ محمدامین امیر مالک، کارمند شهربانی تبریز و سید مصطفی طباطبائی، رئیس دادگاه تبریز که توسط یک آشوری عضو فرقه ترور شدند، مالک و فئودال نبودند. (آذری شهرضایی، ۱۳۸۶، ۱۲۹)
در اولین روزهای تصرف سراب توسط فرقه نیز، چند نفر به نام خان، ارباب و مخالف در میدان اصلی شهر به دار کشیده شدند. همینطور تعدادی از خانهای توابع شهر سراب دستگیر و برای محاکمه به تبریز فرستاده در آنجا اعدام شدند. روش کشتار فرقه برای از بین بردن مخالفان باعث شد که برخی زمینداران و مالکان سراب از ترس فرقه مخفی شوند و برخی از شهر فرار کرده و به دیگر شهرها رفتند. (نیکبخت و حیدری، ۱۳۸۹، ۱۳۱) در برخی منابع گفتهشده که فرقه دموکرات در سراب «پاهای افسران ایرانی را اره نموده و با ساطور قطع کردند و هرکس را که فارسی حرف میزد کتک زده و میگفتند: آنادیلی دانش(به زبان مادری حرف بزن) تاجاییکه سخن گفتن به فارسی را مربوط به کافرستان میدانستند.» (آموزگار، بیتا، ۳۹۹)
اقدامات فرقه برای تسلیم پادگانهای نظامی آذربایجان تا ۱۹ آذر ۱۳۲۴ ادامه داشت و در مناطقی که با مقاومت روبرو میگردید دست به ارعاب میزد، بهطوریکه در شهر رضائیه، مردم برای مقابله با فرقه، درگرفتن اسلحه و فشنگ صف میکشیدند، اما فرقه با کمک نیروهای شوروی برای فرسودن روحیه مردم، بدون هدف شهر را به گلوله بست و بهگونهای نیروهایش را آرایش داده بود که لحظهای صدای گلوله تفنگ و مسلسل بهویژه در هنگام شب قطع نمیشد (زنگنه، ۱۳۵۵، ۸۵-۷۶) ضمن اینکه کنسول شوروی در پاسخ اعتراضآمیز احمد زنگنه مبنی بر دخالت و تحریک علنی در اوضاع شهر رضائیه گفت: «برای جلوگیری از برادرکشی مثل تبریز تسلیم شوید و ترک مخاصمه کنید» (زنگنه، ۱۳۵۵، ۷۳) چنین اقداماتی از سوی فرقه و برجستگی حضور نیروهای بیگانه (شوروی) در سرکوب و ارعاب مردم، باعث شد بزرگان آذربایجان در مقابل اعلام خودمختاری فرقه نیز آن را متعلق به آذربایجان ندانند و حتی دست به تشکیل «مجمع سلحشوران آذربایجان ایران»، «هیأت وطنخواهان آذربایجان ایران»، «هیأت فداکار مقیم ایران» و «میهنپرستان سراب آذربایجان شرقی ایران» زدند و هرکدام با صدور بیانیهای در مقابل تحولات آذربایجان موضع گرفتند. (آذری شهرضایی، ۱۳۸۶، ۱۲۹-۱۲۸) فرقه در پیشبرد اهداف خود برای خودمختاری و تصرف شهرهای مختلف تا جایی پیش رفت، که در یکی از اشعار معروف آرمانی خودسر داد: «زنجان چایی یول ور بیزه بیز تهرانا وارد اولاخ/ آتامیزدان آنامیزدان قالان ملکه صاحب اولاخ: (رودخانه زنجان راه عبور به ما بده تا به تهران وارد شویم، ملک مانده از پدران و مادرانمان را صاحب شویم) که اشاره به توقف نیروهای فرقه و عدم توانایی جهت پیشروی به سوی تهران داشت، ضمن اینکه فرقه، تهران را جز خاک آذربایجان دانسته و تصرف آن را حق خود میدانست، بهطوریکه میرجعفر باقراف در سفر خود از طریق نخجوان به تبریز نقشه ایران را به عدهای نشان داده و با اشاره به تهران گفت: «در واقع خود تهران هم جزئی از آذربایجان است». (نیکبخت و حیدری، ۱۳۸۸، ۱۳۸-۱۳۷) فرقه با ایجاد هیجان عمومی علیه مرتجعان و خانها زمینه خلع سلاح بسیاری از شهرهای آذربایجان را فراهم کرد(نظری، ۱۳۷۶، ۱۳۱) و حتی در کنترل اوضاع تا جایی پیش رفت، که از مسافرت آزاد و بدون مانع مردم از محلی به محلی دیگر و یا حتی شهرهای دیگر جلوگیری کرد، بهویژه از کسانی که قصد مسافرت به تهران داشتند مبلغ ۱۵۰۰ تومان ودیعه میگرفت که در زمان خود مبلغ زیادی بود. با دریافت این مبلغ جواز مسافرت میداد و حتی زنان را سخت تفتیش بدنی وسایل میکرد. (نیکبخت و حیدری، ۱۳۸۸، ۱۳۳-۱۳۲) همزمان با اصلاحات اجتماعی و اقتصادی که فرقه دموکرات در پیشگرفته بود، زدوخوردها با مخالفانش و تلاش برای به تسلیم واداشتن تمامی مناطق آذربایجان دشواریهایی به همراه داشت. «کمبود پول، وجود همکاران نادان و ناجور و از همه بدتر نوکر بیگانه بودن فرقه» ازجمله عواملی بود که از نظر جهانشاهلو مانع بزرگی بر سر راه کسانی به شمار میرفت که میخواستند خدمتی به میهن خود نمایند. (جهانشاهلو، ۱۳۸۰، ۲۳۶) از نظر برخی دیگر با وجود دخالت مقامات شوروی در تمام اقدامات فرقه و اتکاء آن به نیروهای بیگانه، فرقه دموکرات نهضت تودهای و متکی بر اکثریت قاطع مردم آذربایجان به شمار میرفت و «در اصالت آن کوچکترین خدشه و خللی وارد نبود». (خامهای، ۱۳۷۲، ۴۱۳) علیرغم نظرات موافقان و مخالفان، مقاومتهایی که در برابر فرقه انجام میشد، در طی یکسال از حالت انفرادی خارج گردید و کم کم شکل جمعی به خود گرفت. این امر نشانه آن بود که فرقه دموکرات هم نتوانست دردی دوا کند، بلکه تنها با وعده بهبود و تغییر در سایه سیاستهای شوروی به اصلاحات کوتاهمدت پرداخت و از حزب توده انتقاد کرد، که نتوانسته به انقلاب و تحول اجتماعی بپردازد. از این رو فرقه دموکرات خود را عهده دار انقلاب ملیـ دموکراتیک دانست و همینطور تأکید کرد که برخلاف حزب توده که زیر شعارهای طبقاتی مبارزه نموده، بهمنظور ایجاد یک نهضت ملی، لزوم جلب عموم طبقات را تحت شعارهای معین ملی عمیقاً درک کرده است. (خامهای ، ۱۳۷۲، ۴۰۰ و ۴۰۱) جهانشاهلو اشاره میکند، که بسیاری از مردم گمان میکردند حزب توده و فرقه دموکرات ساختهوپرداخته ایرانیان است، ازجمله فریدون توکلی در نامهاش به جهانشاهلو با ارسال قصیدهای، اشتیاق خود را نسبت به پیروزی فرقه دموکرات نشان میدهد:
«برآمد تیغ آذربایجانی/ ایران را گران آمد گرانی/ دلیران را به مردی خون بجوشید/ یلان را ناخوش آمد زندگانی/ بتوفید از ارس بادی شرربار/ بنالید از قفس ببری نهانی/ به تنگ آمد تنی از ناگواری/ به سنگ آمد سری از سختجانی/ گلویی پاره شد از دادخواهی/ زبانی خسته شد از بیزبانی/[…]/ همیدون تا که این غارتگران راست/ به مرگ توده برگ شادمانی/ پس آذربایجان بینی به هر سوی؟ که گیرد دست آذربایجانی»(جهانشاهلو، ۱۳۸۰، ۲۵۳-۲۵۲)
جهانشاهلو، بهسادگی مردم آذربایجان در پذیرش شعارهای فرقه دموکرات که بر رفاه و بهبود اوضاع تأکید داشت، اشاره دارد و از اطلاع عمومی نسبت به پیچیدگی و نوسان سیاستهای شوروی در قبال فرقه دموکرات حرفی نمیزند، ولی در واکنش به اقدام اعضای فرقه دموکرات برای اعدام و کشتار بسیاری از مالکان و بهاصطلاح مرتجعان مثال میآورد که «مردم ساده از نادانی، مرتجع بودن را برای کسانی که پوشاک نو در تن داشتند و به نان شب نیازمند نبودند به کار میبردند.» (جهانشاهلو، ۱۳۸۰، ۱۹۵)
مهرماه ۱۳۲۵ بسیاری از مسافرین که از آذربایجان آمده بودند، خبر از بسیج عمومی فرقه دموکرات دادند که برای سرکوبی مخالفین آماده است وارد میدان نبرد شود. (کیانی و بدیعی، ۱۳۷۹، ۳۳۴-۳۳۳)این بود که در ۱۶ آذر ۱۳۲۵ کمیته مرکزی فرقه دموکرات با اعلامیهای به امضای جعفر پیشهوری رسماً حالت جنگ با حکومت مرکزی را اعلام داشت. پیشهوری در این اعلامیه از همه برادران ایرانی درخواست کرد که مقاومت کنند و برای نگهداری آزادی و دموکراسی در کشور بجنگند و شعارهای وطن پرستانه «زندهباد آزادی و استقلال! زندهباد جبهه آزادیخواهان، زندهباد نام پرافتخار آذربایجان؛ پیشرو نهضت آزادی ایران، زندهباد فداییان، سربازان و افسران آزادیخواهی که در سنگرهای خونین از آزادی ما و تمام ایران دفاع میکنند» را در پایان اعلامیه قید نمود (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۸۲) اما کسی پشت او صف نبست و صدایی شنیده نشد، که ندای او را پاسخ داده باشد. در این رابطه انور خامهای میگوید: «مردم آذربایجان میدانستند سررشته کارها دست شوروی است، بنابراین زیر پرچم فرقه نرفتند» (خامهای، ۱۳۷۲، ۴۱۵) و برخی ازجمله اتابکی فقدان «هرگونه مقاومت مسلحانه مردمی در برابر قوای حکومت مرکزی را نشانه ضعف دموکرات میدانستند، نه قدرت واقعی مخالفان». (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۹۷)
قوام در آذر ۱۳۲۵ در پاسخ به پیشهوری فاش ساخت، که قصد دارد ارتش ایران را به آذربایجان اعزام دارد گرچه نگران واکنش احتمالی شورویها بود، اما گزارششده که اهالی تبریز پیش از فرارسیدن ارتش شاهنشاهی، شهر را آزادکرده بودند و «اعاده حاکمیت ایران بر تبریز و سایر نقاط آذربایجان با چنان استقبالی روبرو شد که یادآور روزهای رهایی فرانسه از قید تسلط آلمان نازی بود» (کاتم، ۱۳۷۹، ۴۲-۴۱) و با توافق قوام ـ سادچیکف، آذربایجان به ایران پیوست و نوشتههایی به نفع شرکت نفت ایران و شوروی روی دیوارها نقشبست و شاه هم اعلام کرد که«مردم تبریز و ارومیه چنان از دموکراتهایِ رهبر ازدستداده خشمگین بودند که قشون دولتی برای حفظ جان آنها وارد میدان شدند». (اسکراین، ۱۳۶۳، ۵۲۲)
احمد زنگنه از پایکوبی مردم شهر تبریز در هنگام ورود ارتش شاهنشاهی سخن میگوید، که پس از اشغال شهر تبریز، شهرهای دیگر مانند مرند، جلفا، ماکو، خوی، رضائیه ریال اردبیل و مراغه نیز بهوسیله واحدهای ارتش اشغال شد و پادگان نظامی در آنها مستقر گردید. (زنگنه، ۱۳۵۵، ۱۷۹) از شهرهای دیگر نیز تلگرافهایی مبنی بر حمایت از اقدام حکومت مرکزی ارسال شد، تا جاییکه میخواستند در استرداد آذربایجان سهمی داشته باشند، ازجمله ناصرخان قشقایی که با ارسال تلگرافی به قوام السلطنه اجازه خواست تا اهالی فارس «اعم از شهری و ایلی که توانایی حمل اسلحه دارند، برای استقلال کشور و استرداد آذربایجان به یاری ارتش بشتابند» و پس از شکست فرقه دموکرات نیز ناصرخان، قیام آذربایجان را «قیام چند تن خائن بر ضد دولت مرکزی و حکومت ملی پارلمانی» توصیف کرد و آزادی آذربایجان را به عموم مردم ایران تبریک گفت. (نصیری طیبی، ۱۳۸۱، ۷۹)
از سوی مناطق دیگر تلگرافهایی با محتوای «تأثر و انزجار» از «اعمال خائنانه» فرقه دموکرات ارسال شد. از اصفهان، شورای اتحادیه کشاورزان اصفهان«بنا به حفظ وطن و عظمت و استقلال میهن عزیز» حاضر به فداکاری و جانبازی در مقابله با فرقه دموکرات بودند. همینطور رئیس طایفه ریگی (مراد ریگی)، رئیس اکراد جلیلوند و اتحادیه فلاحتی فارس نیز آمادگی خود را برای همراهی حکومت مرکزی در شکست فرقه دموکرات اعلام نمودند. (آموزگار، بیتا، ۱۶۱-۱۵۷) عشایر نیز ازجمله شاهسونهای آذربایجان در واکنش به فرقه دموکرات تلاش نمودند سراب را گرفته و ادارات را به مأمورین دولتی بازگردانند. مقاومتهایی پراکنده در رضائیه، اردبیل، مشکینشهر، زنجان و اهر و دیگر مناطق صورت گرفت. (آذری شهرضایی، ۱۳۸۶، ۱۲۹) حتی تشکیلاتی ایجاد شد که در اعلان مواضع خود مقرر داشت: «تا زمانیکه آذربایجان زیر سلطه اجنبی و فرقه دموکرات قرارگرفته به نام جمعیت نجات آذربایجان فعالیت کنند». هدف این جمعیت «ارائه اسناد و مدارک مستند به سازمانهای جهانی و روشن ساختن افکار عمومی دنیا نسبت به تجاوز و فجایع عُمال اجنبی [بود] که تحت پوشش حزب دموکرات آذربایجان و حکومت جمهوری در آن استان و حزب دموکرات کردستان در استان کردستان» حکومت میکردند. (آذری شهرضایی، ۱۳۸۶، ۱۳۰) این جمعیت برای مقاومت ملی در برابر فرقه دموکرات به ثبتنام داوطلبان پرداخت و تصمیم گرفته شد، پس از رهایی از فرقه دموکرات به «جمعیت آذربایجانیان مقیم مرکز» تغییر نام دهد. (آذری شهرضایی، ۱۳۸۶، ۱۳۰)
در نواحی داخلی آذربایجان به دلیل کنترل فرقهایها مقاومت با مشکلاتی مواجه بود، اما با شکست فرقه دموکرات در بسیاری از نقاط مانند میانه، مردم برای یافتن دموکراتهای پنهانشده با ارتش همکاری کردند. در اردبیل نیز بسیاری از افراد فرقه که به خارج از شهر میانه رفته بودند با همکاری مردم پیداشده و خلع سلاح گردیده و در مشکینشهر نیز مردم اعضای فرقه را تحویل ارتش دادند. (آذری شهرضایی، ۱۳۸۶ ۱۳۱) بالاخره هشدارهای مطبوعات و احزاب خطاب به مردم این منطقه در واکنش عمومی به فرقه تأثیر داشت که گفتند و نوشتند: «هموطنان خود را که در فارس و دیگر نقاط کشور هنوز زیر سرنیزه به سر میبرند به دست فراموشی نسپارید و برخی لغزشها را که مشکلات بزرگ و جدی برای آنان به بار میآورد را مرتکب نشوید.» (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۴۹) از طرفی در روزهای آخر حکومت دموکرات «بر طبلهای تهی کوبیده شد غیرنظامیان در میدان شهر تعلیم دیدند» و حتی به گفته کنسول امریکا در تبریز بهصورت خندهدار «زنان با یکدست اسلحه داشتند و با دست دیگر چادر خود را نگه میداشتند و تحت تعلیم بودند بهخصوص تسلیحات کوچک و مهمات به میزان زیادی نقلوانتقال مییافتند و غله به سیلوی تبریز حمل میشد» که خبر از محاصره طولانی میداد، اما آنچه غایب بود، «روحیه و اطمینان به نفس بود که رهبران با سخنان التماسآمیز خود القاء کرده بودند تا آخرین قطره خون مقاومت خواهند کرد». (اتابکی، ۱۳۷۶، ۱۸۳-۱۸۲)
دلایل بسیاری بر فقدان پشتوانههای مردمی فرقه ذکرشده است، بهطوریکه با خروج ارتش سرخ استالین به پیشهوری تأکید کرد «اگر نیروهای شوروی میماندند شما میتوانستید پیروز شوید» (روزنامه همشهری، ۱۳۹۰، ش ۸۱، گفتگو با حسین احمدی). خود پیشهوری سبب اصلی شکست فرقه دموکرات را اینگونه ذکر کرده است که «زودتر با سازمانهای مترقی و ملی ایران ائتلاف نکرده است.[چون در واپسین ماهها فرقه دموکرات آذربایجان ائتلافهایی با حزب ایران انجام داده بود]». (جهانشاهلو، ۱۳۸۰، ۲۷۷) زمانیکه خروج ارتش سرخ به وی ابلاغ شد گفت:
«بستگان افرادی که فدائیان ما کشتهاند چنان ما را مکافات خواهند کرد که تاریخ فراموش نکند. در زمانیکه ارتش سرخ بود شاهد کشتار یاران ما توسط عناصر ارتجاعی بودیم وای به حال ما که ارتش سرخ از ایران خارج شود. ما به پشتگرمی ارتش سرخ قانون اساسی ایران را زیر پا گذاشتیم و بعد از رفتن شما [ارتش سرخ] نامه ما در تاریخ میماند. » (همشهری، ۱۳۹۰، ش ۸۱، گفتگو با حسین احمدی)
در ۲۰ آذر ۱۳۲۵ با دریافت دستور رهبر شوروی، استالین مبنی بر اینکه «قوام در مقام نخستوزیر از حق فرستادن نیرو به هر نقطه ایران و آذربایجان برخوردار است، ازاینرو ادامه مقاومت مسلحانه نه صلاح است و نه ضروری و مفید» (نیکبخت و حیدری، ۱۳۸۸، ۱۶۶)، کنسولگری شوروی در تبریز رهبران فرقه دموکرات را تحتفشار قرار داد تا از مقاومت دست بردارند و بدین ترتیب پیشهوری با چند تن از رهبران فرقه به شوروی پناه بردند (نیکبخت و حیدری، ۱۳۸۸، ۱۶۷) و با ورود ارتش شاهنشاهی به آذربایجان، ۲۱ آذر ۱۳۲۵ روز ارتش نام گرفت و کار فرقه دموکرات به پایان رسید.