گرچه همانطور که اشاره شد، پس از فوت سلطان سنجر و زوال دولت سلجوقی تدریجاً اتابکان به قدرت رسیدند، اما حتی قبل از فوت سنجر نیز بعضی از پادشاهان سلجوقی عدهای از امرا را با لقب اتابک طرف مشورت خود قرار داده و آنها را به حکمرانی ایالات و ولایات مهم منصوب میکردند. «از جمله این پادشاهان، طغرل ابن محمد ابن ملکشاه سلجوقی بود که پس از فوت سلطان محمود پسر محمد پسر ملکشاه در سال ۵۲۵ به حکومت رسید و در سال ۵۲۹ درگذشت. در زمان پادشاهی او اتابک او قرهسنقر بود.» (میرخوند، ۱۳۷۵: صفحه ۶۹۰، ۶۸۹)
«قرهسنقر[۱] اتابک آذربایجان و اران بود و از اتفاقات مهم حکومت او در اران زلزله شهر گنجه در زمان او بود، که قرهسنقر بار دیگر این شهر را احیا کرد.» (پورصفر، ۱۳۷۷: صفحه ۱۴۶) «این زلزله در سال ۵۳۳ اتفاق افتاد و بر اثر آن گنجه ویران گردید. عده تلفات را عمادالدین محمد اصفهانی ۳۰۰ هزار نفر و ابن اثیر ۱۳۰ هزار تن نوشتهاند، قرهسنقر اتابک آذربایجان و اران در این زمان در شهر نبود، گویند قرهسنقر شهر گنجه را از نو بنا نهاد و شکوه و جلال آن را بازگردانید.» (دولت آبادی در وبلاگ شهر براز، صفحه ۱)
قرهسنقر اتابک داود پسر سلطان محمود پسر محمد پسر ملکشاه که از مخالفان سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه برادر طغرل بود، پس از به سلطنت رسیدن سلطان مسعود، شروع به اقدام علیه او نمود.
«قرهسنقر به اتفاق برادرزاده سلطان مسعود یعنی داود، رسولی نزد المسترشد بالله خلیفه عباسی فرستادند و پیغام دادند که اگر خلیفه به قصد تسخیر خراسان و عراق آهنگ حرکت کند، او را یاری خواهد کرد (مسترشد) هوس جهانگیری در سر افتاد و به تجهیز سپاه اقدام کرد و روی به همدان نهاد، چون از اسدآباد گذشت و به محلی به نام پنج انگشت رسید، مسعود خود را به او رسانید جنگ درگرفت و مسترشد گرفتار گردید و پس از چندی به زخم فدائیان اسماعیلی درگذشت. چون این خبر به الراشد بالله پسر مسترشد رسید، قصد عراق عجم کرد و مسعود از راهی دیگر روی به بغداد نهاد و چون الراشد به حوالی اصفهان رسید. او نیز به زخم فدائیان اسماعیله کشته شد و مسعود پس از قتل الراشد، المقتفی را بر سریر خلافت نشانید و به همدان رفت، قرهسنقر در آخر کار در آذربایجان درگذشت.» (میرخونده، ۱۳۷۵: صفحه ۶۹۰، ۶۸۹)
«عدهای از مورخین مانند ابناثیر[۲] اتابک آذربایجان و اران را پس از قرهسنقر (طغایرک) نوشتهاند.» (رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۵۰) اما در روضـﺔالصفا میرخوند اشاره به حکومت اتابک ایلدگز دارد که اولین اتابک از خاندان ایلدگز، شمسالدین اتابک ایلدگز بوده است.
۱ ـ اتابک شمسالدین ایلدگز:[۳] «سلطان مسعود سلجوقی (۵۴۷ ـ ۵۲۹) هجری پس از درگذشت قرهسنقر، زن برادر خود (طغرل) را که مادر ارسلان سلجوقی بود به اتابک ایلدگز داد، اتابک از او دو پسر داشت به نام قزلارسلان و محمد. سلطان مسعود سلجوقی همچنین مملکت آذربایجان و مملکت اران را به اتابک ایلدگز داد.» (میرخونده، ۱۳۷۵: صفحه ۶۹۰)
«اتابک ایلدگز در سال ۵۴۱ هجری در گنجه حکومت خود را اعلام کرد و مدت ۸۰ سال خاندان او تحت عنوان اتابکان آذربایجان و اران حکمرانی کردند.» (رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۶۰۶)
و آخرین آنها اتابک اوزبک بن محمد جهانپهلوان بود که در سال ۶۲۲ درگذشت.
«اتابک ایلدگز در تربیت ارسلان فرزند طغرل کوشید و در رسیدن او به سلطنت سلجوقی کمک کرد. در زمان حکومت اتابک ایلدگز او دو مرتبه با پادشاه ابخاز که قصد آذربایجان کرده بود، جنگیده او را شکست داد. او پس از دفع حمله پادشاه ابخاز در سال ۵۷۱ هجری درگذشت و پسرش نصرتالدین جهانپهلوان به مقام اتابکی رسید. سلطان ارسلان نیز در جمادیالاخری سال ۵۷۱ هجری وفات یافت. او ۱۵ سال سلطنت کرد.»
۲ ـ جهان پهلوان محمد بن ایلدگز. پس از درگذشت اتابک شمسالدین، نصرتالدین جهانپهلوان، محمد بن ایلدگز در سال (۵۷۱ هجری) به حکومت آذربایجان و اران( گنجه) و مقام اتابکی سلطان طغرل سلجوقی پسر سلطان ارسلان بن طغرل رسید. در زمان سلطان طغرل سلجوقی پسر سلطان ارسلان، زمام امور مملکت در کف اتابک محمد بن اتابک ایلدگز قرار داشت.» (میرخونده، ۱۳۷۵: صفحه ۶۹۵، ۶۹۴)
«اتابک محمد بن ایلدگز، حکومت اران (گنجه) را به برادر کوچکتر خود قزلارسلان داد. مدت حکومت جهانپهلوان محمد بن ایلدگز را تا سال ۵۸۱ هجری نوشتهاند.» (رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۵۲۹)
۳ ـ اتابک قزلارسلان «پس از مرگ اتابک محمد بن اتابک ایلدگز، قزلارسلان برادر او متکفل امور سلطنت گردید. در تاریخ آل سلجوق مسطور است که پس از فوت جهانپهلوان اتابک محمد بن ایلدگز ضبط و ربط امور به برادرش قزلارسلان حاکم اران (گنجه) قرار گرفت و بعد بین قزلارسلان و طغرل بن ارسلان بن طغرل پادشاه سلجوقی که (مادرشان یکی بود) اختلاف افتاد و قزلارسلان از تبریز روی به همدان که تختگاه طغرل پادشاه سلجوقی بود آورد. طغرل، تختگاه را خالی گذارد و فرار کرد ولی پس از بازگشت قزلارسلان به آذربایجان، مجدداً طغرل به همدان بازگشت و قرار شد که امرا با او بیعت کنند، اما بر او تاختند و او را گرفته و زندان کردند. چون خبر به قزلارسلان در آذربایجان رسید، او از تبریز به همدان آمد و قرار شد سنجر بن سلیمان شاهزاده سلجوقی را بر تخت بنشاند، اما در این موقع از بغداد خبر آوردند که او خود بر سریر سلطنت نشیند و اتابک قزلارسلان این اشاره را مغتنم شمرد و دم از استقلال زد و سکه و خطبه به نام خود کرد ولی امرا که خود را در مرتبه اتابک میدیدند از بدعهدی با طغرل پادشاه سلجوقی پشیمان شدند و روی به طغرل آوردند و پس از جنگهایی چند که بین قزلارسلان و طغرل روی داد عاقبت قزلارسلان در شعبان ۵۸۷ کشته شد.[۴] بعضی قتل او را به اسماعیلیه نسبت دادند، قزلارسلان به پسران اتابک محمد بن ایلدگز (برادر بزرگ خود) بیاعتنا بود و آنها را جزء غلامان خود به حساب میآورد.» (میرخونده، ۱۳۷۵: صفحه ۶۹۶)
«او از سال ۵۸۱ تا ۵۸۷ هجری ضمن تکفل سلطنت طغرل بن ارسلان بن طغرل سلجوقی حکومت اران و گنجه را برعهده داشت. «او در هنگام حکومت خود با گرجیان که قصد حمله به اران و آذربایجان را داشتند، به نبرد پرداخت.» در فصل مربوط به زبان و ادب فارسی در گنجه به ملاقات قزل ارسلان با حکیم نظامی گنجوی در سال ۵۸۲ قمری اشاره شده است.
۴ ـ اتابک نصرتالدین ابوبکر پسر اتابک محمد
«پس از فوت اتابک قزلارسلان برادرزادهاش نصرتالدین ابوبکر پسر اتابک محمد در تبریز بر مسند حکومت نشست و برادرش (قتلغ اینانج) در یک ماه چهار بار با ابوبکر جنگید که در جمع آنها غلبه با ابوبکر بود.» (همان: صفحه ۷۷۳)
«اتابک نصرتالدین ابوبکر پسر اتابک محمد از سال ۵۸۷ تا ۶۰۶ بر اران (گنجه) و آذربایجان حکومت کرد. از وقایع مهم دوره اتابکی ابوبکر جنگ او برعلیه ملکه گرجستان بود. در این جنگ میرمیران برادر اتابک ابوبکر و نیز اخستان اول پادشاه شروان (شروانشاه) جانب گرجیان را گرفتند و در پیکاری که در سال ۵۹۹ هجری در اطراف شمخور روی داد ابوبکر شکست یافت و میرمیران برادر او حاکم گنجه شد.» (رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۵۲۹) اتابک ابوبکر بن محمد جهانپهلوان در سال ۶۰۶ فوت کرد.
«در این میان قتیبه خاتون زن اتابک محمد و مادر (قتلغ اینانج) با پسرش اتفاق کردند که سلطان طغرل را بکشند و خواستند زهر در طعام سلطان طغرل بریزند، چون طعام حاضر شد، سلطان فرمود تا قتیبه خاتون آن طعام مسموم تناول کرده و او از آن زهر هلاک شد. سلطان طغرل پس از این واقعه (قتلغ اینانج) را در حبس کرد ولی پس از چندی به شفاعت بعضی از ارکان دولت او را آزاد ساخت.»
طغرل پس از غلبه بر (قتلغ اینانج) با سلطان تکش خوارزمشاه صلح کرد و ری را به او واگذاشت. پس از مدتی (قتلغ اینانج) خوارزمشاه را به جنگ با طغرل برانگیخت و هر دو عازم جنگ با طغرل شدند. در حوالی ری، هر دو سپاه به هم رسیدند و طغرل که مست بود درحالیکه اشعاری از شاهنامه[۵] را میخواند اسب پیش راند، اما چون طغرل مست بود با گرز یک زخمه به جای آنکه بر سر دشمن بکوبد بر سر دست اسب خود کوبید و اسب بر روی افتاده و سلطان بر زمین افتاد و قتلغ اینانج به او رسید و حربهای بر سینهاش زد و او را بکشت، سرش را جدا کردند و برای خلیفه فرستادند و مدتی در بغداد سر او را برای دید مردم نصب کردند. این واقعه در ۲۴ ربیعالاول سال ۵۹۰ بود.»
و به این ترتیب باقیمانده سلجوقیان نیز که پس از فوت سلطان سنجر حکومتشان تحت عنوان دولت سلجوقیان عراق ادامه داشت، در سال ۵۹۰ هجری به پایان رسید.
«کفران نعمت شامل احوال خود قتلغ اینانج فرزند جهانپهلوان اتابک محمد پسر اتابک ایلدگز نیز شد و خود قتلغ اینانج نیز به دست یکی از امرای خوارزمشاه کشته شد.» (میرخونده، ۱۳۷۵: صفحه ۷۷۳، ۶۹۷، ۶۹۶)
۵ ـ اتابک ازوبک: پس از فوت اتابک ابوبکر بن محمد در سال ۶۰۶ هجری، برادر او اوزبک بن محمد جهانپهلوان به مقام اتابکی رسید. او آخرین فرمانروای دودمان ایلدگز بود. «در هنگام حمله مغولان به تبریز و گنجه در سال ۶۱۹ هجری «اتابک اوزبک اسباب و متعلقان خود را به موضعی دور فرستاده بود و خود پیوسته مست و لایعقل روز به شب میآورد. مردم تبریز با دادن کالا و قماش با مغول صلح و از در اطاعت درآمدند و مردم گنجه به ایلی و اطاعت مغولها درآمده و به قدر امکان پیشکش فرستادند.» (همان: صفحه ۸۹۴)
گرچه مردم گنجه نسبت به مغولها اظهار اطاعت کردند «اما این شهر در حملات مغولان به کلی سوخت و نابود گردید، تا اینکه در قرون هشتم و نهم شهر گنجه که بار دیگر احیا شده بود، در اختیار سلاطین تیموری و پادشاهان ترکمان قرار گرفت.» (پورصفر، ۱۳۷۷: صفحه ۱۴۶)
«در هنگامی که قوای مغول به دنبال سلطان جلالالدین خوارزمشاه بودند و او جهت جمعآوری سپاه بود به اران و آذربایجان آمد. اتابک اوزبک از پیش سلطان جلالالدین خوارزمشاه بگریخت و زنش به وسیله قاضی عزالدین قزوینی شهر تبریز را تسلیم کرد و خود جانب خوی رفت. جلالالدین خوارزمشاه در سال ۶۲۲ وارد شهر تبریز شد و از آنجا روی به نخجوان نهاد و زن اتابک اوزبک را به زنی گرفت. اتابک اوزبک در قلعه النجه این اخبار را شنید و از فرط غصه درگذشت (میرخونده ۱۳۷۵: صفحه ۷۲۳) و با مرگ او حکومت اتابکان ایلدگز در آذربایجان و اران (گنجه) در سال ۶۲۲ هجری به پایان رسید.
۱ ـ سنقر واژهای مغولی است به معنای (باز) و قره سنقر یعنی (باز سیاه و یا باز بزرگ)
۱ ـ عزالدین علی بن اثیر (۶۳۰ ـ ۵۵۵) مؤلف کتاب الکامل از مورخان برجسته اسلامی در سدههای ششم و هفتم هجری است. وی نگارنده چند اثر است که مهمترین آنها کتاب الکامل فی التاریخ است. بخشهای نخستین این کتاب به تاریخ طبری متکی است ولی مطالبی از دیگران نیز بدانها افزوده شده است. (ن.ک به: عنایتالله رضا، پیشین، ص۴۹).
۱ ـ اتابک شمسالدین ایلدگز در آغاز غلام کمال سمیرمی وزیر سلطان محمود سلجوقی بود. چندی بعد در زمرهی ممالیک سلطان مسعود درآمد و سلطان او را به حکومت اران (گنجه) منصوب کرد.» (ن.ک به: عنایتالله رضا، ص۵۲۶). «گویند در ولایت قبچاق رسم چنان بود که هر کس در یک معامله چهل غلام میخرید، بهای یک غلام را کسر میکردند و از مشتری نمیگرفتند. در زمان دولت مسعود سلجوقی بازرگانی به آن ولایت رفت و چهل غلام بخرید که از آن جمله یکی ایلدگز بود، فروشنده بهای ایلدگز را در حساب مشتری نیاورد و از او نگرفت. بازرگان با طایفهای از تجار غلامان را در ارابهها نشانده از دشت قبچاق بازگشتند. چون هوا گرم بود، کاروان شبها طی مسافت میکرد، اتفاقاً شبی ایلدگز که غلامی خردسال بود به جهت غلبه خواب دو بار از ارابه بیفتاد و بازرگان او را باز بر ارابه نشاند، نوبت سوم باز ایلدگز از ارابه بیفتاد و بازرگان چون در برابر او بهائی نپرداخته بود و ایلدگز از جمال بیبهره بود، او را به حال خود گذاشت و به راه افتاد. ایلدگز از خواب بیدار شد و خود را تنها یافت، اما پی کاروان را گرفت و خود را به بازرگان رسانید و بازرگان در شگفت شد که چگونه با همه خردسالی آن همه راه را طی کرده است، چون بازرگان به عراق رسید، غلامان را به خدمت وزیر سلطان مسعود برد و نایب وزیر همه غلامان را به جز ایلدگز بپسندید و خرید، ایلدگز در گریه شد و گفت: اگر آن غلامان را برای هوای دل بخریدی مرا نیز برای رضا خداوند بخر. وزیر چون این سخن بشنید فرمود تا او را نیز بخریدند. ایلدگز توانست اعتماد وزیر را به خود جلب کند، پس از آنکه فدائیان وزیر را بکشتند، همه دارائی او به سلطان مسعود منتقل شد و سلطان فرمود تا ایلدگز را تربیت کنند و به او آداب اسبسواری یاد دهند. ایلدگز در اندک مدتی آثار شهامت از خود ظاهر کرد، پس از آن در سلک غلامان مطبخ درآمد… و چون خوانسالار چند روزی از درگاه سلطان غایب شد و ایلدگز به ترتیب طعام و پختن آن مأمور گردید و غذاهای لذیذ درست کرد، نام ایلدگز بلند شد و خاتون سلطان مادر طغرل به او نظر عنایت افکند و کارهای او را در نظر سلطان جلوه داد و پیوسته به او میگفت که به ایلدگز مأموریت جنگی بدهد. سلطان مسعود ایلدگز را با سپاهی به اران فرستاد و او در اندک مدتی بر همه اران، گنجه، شروان و باکو استیلا یافت. (ن.ک به: خاوند شاه بلخی، پیشین، صص ۷۷۱ و۷۷۰).
۱ ـ به گفته ابناثیر، قاتل او معلوم نشد و ظن به دربان او بردند. مؤلف «اخبارالدوله سلجوقیه» در صفحه ۱۸۱ گوید که چون قزلارسلان را میل به غلامان بود، خاتون او، بعضی از غلامان را برانگیخت تا او را در حال مستی کشتند. (ن.ک به: صفحه ۷۷۳ روضـﺔالصفا).
چون زان لشگر، گشن برخاست گرد | رخ نامداران به ما گشت زرد | |
من آن گرز یک زخمه برداشتم | سپه را همان جای بگذاشتم | |
خروشی خروشیدم از پشت زین | که چون آسیا شد بر ایشان زمین |
(ن.ک به: میرخواند، روضـﺔالصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، انتشارات علمی، بهار ۱۳۷۵، ص۶۹۷).