خانه / مقالات / گنجه و اران در دوره ایلخانیان

گنجه و اران در دوره ایلخانیان

همان‌طور که در صفحات قبل اشاره شد، شهر گنجه که از زمان بازسازی آن «توسط محمد بن خالد بن یزید بن مزید شیبانی در سال ۲۴۵ قمری» (مینورسکی، ۱۳۷۵: صفحه ۴۸) تا حدود سال ۶۱۹ و هنگام حمله مغول‌ها به آذربایجان و اران به مدت ۳۷۴ سال «کرسی و مرکز اران محسوب می‌شد.» (رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۴۷۸) و به عنوان «بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شهر اسلامی اران شناخته شده بود.» (همان: صفحه ۴۷۴) «در جریان حمله مغولان به آذربایجان و اران به کلی سوخت و نابود شد.» (صفرپور، ۱۳۷۷: صفحه ۱۴۷) بنابراین در آغاز حکومت ایلخانیان در ایران دیگر شهر گنجه وجود نداشت و در بیان اتفاقات و وقایع تاریخی فقط از اران که زمانی گنجه کرسی آن بود، نام برده شده است. اما سلسله ایلخانیان ایران با حکومت هلاکوخان مغول فرزند کولی‌خان پسر چنگیزخان مغول آغاز گردید. بدین‌ترتیب که پس از «جلوس منگوقاآن (۶۵۵-۶۴۸) فرزند تولی‌خان پسر چنگیزخان مغول او چنین تصمیم گرفت که یکی از شاهزادگان را به ضبط ممالک غربی امپراتوری مغول[۱] (مملکت ایران) اعزام نماید.» (میرخوند، ۱۳۷۵: صفحه ۸۸۹) و بر این اساس برادر خود هلاکوخان را در سال ۶۵۵ به ایران فرستاد و او حکومت ایلخانیان را در مملکت ایران برقرار ساخت. هلاکوخان مأموریت‌هایی را که منگوقاآن به او محول کرده بود به خوبی انجام داد که بزرگ‌ترین آنها نابودی قلاع اسماعیلیه و دیگر سرنگونی خلافت عباسی و تصرف بغداد بود. هلاکوخان مقر حکومت ایلخانی را در آذربایجان مستقر ساخت تا بدین‌وسیله از موقعیت استراتژیکی این منطقه، در جهت حفاظت ایران استفاده کند و در ضمن این منطقه پایگاهی داشته باشد، جهت دستیابی به دربند و استحکامات قفقاز و گرجستان و سواحل دریای سیاه و مدیترانه و همچنین بتواند بین‌النهرین و ممالک مرکزی را در کنترل داشته باشد. «در این دوران برکه، خان الوس جوجی که مسلمان شده بود، قصد آذربایجان و اران را داشت و در این راستا، ‌برکه در حدود سال ۶۶۱ هجری قمری به متصرفات هلاکو حمله کرد اما در این جنگ شکست خورد، البته این امر باعث نشد که خان‌های اولوس جوجی از حمله به مرزهای ایران خودداری کنند، بلکه برکه همواره با امرای مصر و شام بر علیه هلاکوخان همکاری می‌کرد.» (ابن خلدون، ۱۳۴۳: صفحه ۷۴۱، ۷۴۰)

خان‌های اولوس جوجی به هیچ وجه استقرار هلاکوخان را در مناطق آذربایجان و اران به رسمیت نمی‌شناختند و آن را نوعی تجاوز از طرف حکومت ایلخانی به اولوس خود، می‌دانستند. هلاکو پس از شکست برکه برای جلوگیری از حملات مجدد او دستور داد، در ناحیه دربند خندق کندند و محافظینی در آنجا گمارد و به علت اهمیت خاص منطقه میان رود ارس تا دربند یکی از شاهزادگان ایلخانی به نام منگوتیمور را به همراه یکی از خاتون‌ها در این منطقه مستقر کرد.» (همدانی، ۱۳۳۸: صفحه ۷۴۵) اقدامات هلاکوخان در توجه ویژه به منطقه اران و قفقاز می‌توانست به چند دلیل اصلی بوده باشد: نخست آنکه تسلط بر این مناطق به منزله تسلط بر گرجستان و آسیای صغیر بود و دیگر آنکه در کنترل داشتن این مناطق که تنها راه ارتباطی میان اولوس جوجی و ممالیک بود، سبب می‌گردید تا از اتحاد دو دشمن ممانعت به عمل آید. همچنین با در دست داشتن منطقه اران و قفقاز منطقه‌ای حایل در تصرف ایلخانیان بود که تبریز و مراغه پایتخت ایلخانیان را در امنیت قرار می‌داد و اهمیت این مناطق به حدی بود که هلاکوخان فرزند خود یشموت را به حکومت آن نواحی منصوب کرد.

           هلاکوخان در نوزدهم ربیع‌الاول سال ۶۶۳ پس از ۸ سال سلطنت و در سن ۴۸ سالگی درگذشت.» (میرخوند، ۱۳۷۵: صفحه ۹۰۵) «هلاکوخان به عمارت و ساختمان میل عظیم داشت و در حوالی اران و آذربایجان بتخانه‌های بزرگ ساخت. هلاکوخان زمام حکومت خراسان، مازندران و عراق را در کف کفایت پسرش اباقاخان نهاد و اران و آذربایجان را به فرزند دیگرش یشموت سپرد.» (همان: صفحه ۹۰۴)

پس از مرگ هلاکوخان مغول، پسر بزرگ و ولیعهد او اباقا‌خان به حکومت رسید. اباقاخان در رمضان سال ۶۶۳ به وقتی که خواجه نصیرالدین طوسی[۲] اختیار کرده بود، بر تخت نشست و تبریز را مقرّ سلطنت خود قرار داد و همچنان حکومت یشموت برادر خود را بر اران، شروان و دربند تأیید کرد.»[۳] (همان: صفحه ۹۰۷، ۹۰۶)  «در زمان اباقان خان، نوقای[۴] بار دیگر رو به سوی تبریز نهاد، اباقا‌خان یشموت برادر خود حاکم اران را به جنگ او فرستاد و در حین جنگ تیری بر چشم نوقا خورد و او روی به هزیمت نهاد و در این میان اباقاخان از آذربایجان حرکت کرده و پس ازعبور از کُر به تعقیب نوقای پرداخت، اما در این زمان به او خبر رسید که برکه (برکا)[۵] با ۳۰۰ هزار از سوار روی به جانب او نهاده است، اباقا خان روی به این سوی پل نهاد و فرمود تا پلها را بریدند، برکاخان خواست تا به تفلیس برود و در آنجا از آب بگذرد ولی در راه از بیماری قولنج درگذشت، برکاخان چون مسلمان بود و به صحبت علما مایل بود. پس از فوت برکاخان، اباآقا خان فرمود تا در این سوی کُر دیورای کشیدند، و خندقی ژرف در طول آن کندند و دروزاه‌ها بر آن دیوار نشاندند و جمعی از لشگر مغول و مسلمان را به محافظت آن معین کردند و تجار از طرفین در تردد بودند. اباقاآن[۶] در بیستم ذی الحجه سال ۶۸۰ از دنیا رفت، (همان: صفحه ۹۰۸) مدت سلطنت او ۱۷ سال بود.» (همان: صفحه ۹۱۹)

«پس از مرگ اباقا‌خان در سال ۶۸۰، دیگر پادشاهان ایلخانی عبارت بودند از:

ـ تگودار اغول پسر هلاکوخان (برادر اباقان‌خان) (۶۸۳ ـ ۶۸۱)

ـ ارغون‌خان پسر اباقان‌خان (۶۹۰ ـ ۶۸۳)

ـ گیخاتوخان پسر اباقان‌خان (۶۹۴ ـ ۶۹۰)

ـ بایدوخان پسر طراغای پسر هولاکوخان (۶۹۴)

ـ غازان‌خان پسر ارغون‌خان، پسر اباقان‌خان (۷۰۳ ـ ۶۹۴)»

در زمان همه این پادشاهان سرزمین اران که گنجه کرسی و مرکز آن در هنگام یورش مغولان نابود شده بود، در تحت امر پادشاهان مذکور اداره می‌شد. «در زمان حکومت غازان‌خان (۷۰۳ ـ ۶۹۴)، یعنی در سال ۷۰۲ هجری قمری در دشت قبچاق میان توقتای و نوقای در حدود سقسین و بلغار جنگ مهیبی روی داده بود که به شکست نوقای منتهی شده بود، توقتای از این پیروزی سرمست شده ایلچیانی پیش غازان‌خان فرستاد و آذربایجان و اران را ادعا کرد، زیرا به قول او در تقسیم ممالک چنگیزخانی (اران و آذربایجان) به اولاد (باتو) پسر (جوجی) تعلق داشته است. غازان‌خان از پیغام توقتای در غصب شد و گفت (چرا این همه همراه ایلچیان فرستاده‌اند، زیرا اگر برای گرفتن اران و آذربایجان آمده‌اند، این عده کم است و اگر برای گذاردن پیغام است با هر ایلچی ۵ نفر نوکر کافی بود، او رسولان توقتای را اجازه بازگشت داد.» (همان: صفحه ۹۴۶، ۹۴۵)

اولجایتو ـ غازان‌خان «برادرش سلطان اولجایتو (۷۱۷ ـ ۷۰۳) معروف به خدابنده را که حدود سه چهار سال ولیعهد او بود به جانشینی انتخاب کرد. اولجایتو پس از دفع و برانداختن مخالفان با نوئین و امیران خود از خراسان روی به عراق و آذربایجان نهاد و در پانزدهم ذوالحجه سال ۷۰۳ در اوجان[۷] نزدیک تبریز به تخت سلطنت جلوس کرد.» ( همان: صفحه ۹۵۸) در زمان او اران همچنان در حوزه قلمروش قرار داشت. اما بازماندگان جوجی همچنان مدعی اران بودند و در زمان اولجایتو نیز ادعای خود را در مورد اران مطرح کردند، اما با مخالفت اولجایتو روبه‌رو شدند. درهنگامی که اوزبک‌خان، خان اولوس جوجی شد هیئتی نزد اولجایتو فرستاد که مضمون آن چنین بود: «تو «الجایتو» از بلاد ایران زمین هرچه به حکم یرلیغ منگوقاآن حق ماست به کسان ما ارزانی دار تا راه‌های بسته گشاده شود.» (کاشانی، ۱۳۴۸: صفحه ۱۴۶) اما اولوس جوجی در زمان این پادشاه نیز نتوانست به اران دست یابد «اولجاتیو در شب عید فطر ۷۱۶ از دنیا رفت و او را در زیر گنبدی که در سلطانیه ساخته بود دفن کردند.» (میرخوند، ۱۳۷۵: صفحه ۹۵۸)

سلطان ابوسعید (۷۳۶ ـ ۷۱۷)، پس از مرگ پدرش اولجایتو در اوایل صفر سال ۷۱۷ هجری در چمن سلطانیه بر تخت جلوس کرد. «در سال ۷۱۸، پادشاه قبچاق اوزبک از جانب دربند روی به آذربایجان نهاد، ابوسعید متوجه قشلاق قراباغ گردید و امیر چوبان از راه گرجستان روان شد و امیر ایسن قتلغ عزم اران کرد و در میان راه وفات یافت. امرای سلطان ابوسعید که به دربند رفته بودند، پیش از رویارویی با دشمن گریخته باز آمدند، سلطان ابوسعید ناچار با عده‌ای کم به کنار رود کُر رفت، امیر چوپان که عازم خراسان بود فسخ عزیمت کرده به یاری سلطان ابوسعید شتافت و سپاه اوزبک پادشاه قبچاق چون از آمدن امیر چوپان خبردار شدند، روی به هزیمت نهاد و امیر چوپان از آب کُر گذشته ایشان را دنبال کرد و جمعی از ایشان را مقتول و عده‌ای را اسیر کرد، با این عمل مرتبه امیر چوپان در نظر سلطان بالا رفت. سلطان بعضی از امرا را که تقصیر کرده بودند معزول ساخت و چوب زد، امرای معزول کینه امیر چوپان را به دل گرفتند و به هنگام فرصت در تهیج فتنه کوشیدند.» ابوسعید و امیر چوپان به مقابله امرای عاصی شتافتند و آنها را شکست دادند و چون سلطان ابوسعید شجاعت زیاد در این جنگ‌ها از خود نشان داد به او لقب السلطان العادل ابوسعید بهادرخان دادند.» (همان: صفحه ۹۶۳، ۹۶۱، ۹۵۹)و اران و آذربایجان از گزند پادشاه قبچاق ایمن ماند.

در آخرین سال حکومت سلطان ابوسعید بار دیگر پادشاه اوزبک از نسل جوجی از دشت خزر قصد اران و آذربایجان کرد و پادشاه با امرا و لشگریان روی به اران نهاد و چون هوا گرم بود، به سبب عفونت هوا جمعی از لشگریان هلاک شدند و سلطان ابوسعید نیز بیمار شد و عاقبت در ۱۳ ربیع الاول سال ۷۳۶ درگذشت.» (میرخوند، ۱۳۷۵: صفحه ۹۵۸)

شبانکاره‌ای نیز به این امر اشاره داشته و نوشته که «در سال ۷۳۶ که ابوسعید عازم قشلاق بغداد بود ناگهان منهیان خبر دادند که اوزبک خان، دعوی در سر دارد، که زمین اران و آذرآبادگان قدیماً ممالک (باتو) بوده و باید که به پادشاه ما ارزانی دارد و چون بارها این استدعا رفته و سلطان ابوسعید قبول نکرده، عزیمت دارد که لشگر را از دربند بگذرانند، ابوسعید به قره‌باغ لشگر کشید و لشگری را به فرماندهی وزیرش، غیاث‌الدین محمد به مقابله اوزبک فرستاد (شبانکاره‌ای، ۱۳۷۶: صفحه ۲۹۰، ۲۸۹)

پس از درگذشت سلطان ابوسعید در سال ۷۳۶ آرپاخان به حکومت رسید. «سلطان ابوسعید روزی گفته بود که چون از اولاد هلاکوخان کسی سزاوار سلطنت نیست، این شغل پس از من به آرپاخان (ارپاگاون) می‌رسد و به همین منظور، غیاث‌الدین وزیر سلطان ابوسعید، آرپاخان را به اردو طلبیده و نوید سلطنت را به او داد و چون سلطان ابوسعید درگذشت، آرپاخان را بر تخت نشاندند.» (میرخوند، ۱۳۷۵: صفحه ۹۷۵، ۹۷۴)

پس از آنکه آرپاخان، جانشین سلطان ابوسعید شد، دستور داد تا بغداد خاتون را به جرم همکاری با اوزبک پادشاه اولوس جوجی و زهر دادن به سلطان ابوسعید به قتل برسانند و خواجه لؤلؤ او را در حمام به قتل رساند. پس از این امر آرپا خان به سوی پادشاه اوزبک لشگر کشید و طرفین آماده کارزار شدند، اما به پادشاه اوزبک خبر رسید که امیر قتلغ تیمور در خوارزم وفات یافته و اوزبک ناچار به بازگشت شد. (همان، صفحه ۹۷۴)

۱ ـ امپراتوری مغول با قدرت گرفتن چنگیزخان در سال ۵۹۹ آغاز شد.» و در «سال ۶۹۹ و یا ۷۰۵ هجری با مرگ تیمورقاآن، نوه قوبیلای‌خان به پایان رسید.» (ن.ک به: میرخوند، پیشین، صص ۸۲۵ و ۸۸۳).

۱ ـ «اباقاآن‌خان قریب ۱۰۰ تن از دانشمندان را که از شاگردان خواجه نصیرالدین طوسی بودند به انعام و احسان بهره‌مند گردانید.» (ن.ک به: همان، ص۹۰۷).

۲ ـ «فرمان حکومت اباقاآن‌خان در سال ۶۶۹ از جانب قوبیلای‌قاآن (عموی او) از مغولستان رسید و پس از رسیدن فرمان به رسم معهود مغول (قوریلتای) کرده بر تخت ایلخانی جلوس کرد.» (ن.ک به: همان، ص۹۱۳).

۳ ـ نوقای از لشگریان برکاخان بود و برکاخان پسر جوجی خان پسر چنگیزخان پادشاه الوس جوجی و دشت قبچاق بود… نوقای به کرات با لشگریان ایلخانی درزمان هلاکوخان و غازان خان جنگیده و در شوال سال ۶۳۰ جنگی بین لشگریان هلاکوخان و قوای برکاخان به فرماندهی نوقای رخ داد که به پیروزی نوقای انجامید.» (ن. ک به میرخوند،پیشن: صفحه ۹۰۳)

۱ ـ «برکاخان (برکه خان) سرجوجی خان پسر ارشد چنگیرخان مغول، پادشاه الوس جوجی و دشت قبچاق بود و به اشارت باتو منگوقا آن پسر گولی خان را بر سرىر سلطنت نشانده بود و به همین جهت بر هولاکو خان (برادر منگوقاآن) تفوق می‌جست و خود را از او برتر می‌دانست، (توتار اغول) که از خویشان برکا بود، ملازم هولاکو بود، اما او را متهم به  سیجر داشتند و گفتند که سر خلاف دارد، هولاکو او را پس از پرسش و  و ثبوت گناه نزد برکا فرستاد و برکا او را به ایران بازپس فرستاد تا هرچه رأی ایلخان است درباره او عمل شود، اما چشمداشت  او آن بود که ایلخان از سر گناه توتار بگذرد، اما هلاکوخان در هفدهم صفر سال ۶۵۸ فرمان داد تا توتار اوغول را به یاسا رسانند و این معنی موجب کدورت خاطر برکاخان گردید و این موجب جنگ و جدل اولوس جوجی با هلاکوخان شد.» (ن. ک به همان، صفحه ۹۰۳).

۲ ـ اباقاآن‌خان به عمارت و آبادانی اهمیت فراوان می‌داد. یکی از مهم‌ترین کارهای عمرانی او ساخت و احیای مجدد بنا در محل آتشکده آذرگشسب بود. حمدالله مستوفی در این مورد می‌گوید: «در ولایت انجرود قصبه‌ای است، مغول آن را ستوریق خواند، بر سر پشته کیخسرو کیانی ساخته است و در آن قصبه سرای ‌است بزرگ و در صحن سرای چشمه‌ای است به شکل حوض بزرگ بلکه دریاچه ملاحان به قعرش نمی‌توانند، رسید. دو جوی آب هر یک به مقدار آسیاگردانی دایم از آنجا بیرون می‌آید و چون در می‌بندند، آب حوض زیادت نمی‌شود، و چون می‌گشایند برقرار و جاری است و در هیچ موسم کم و بیش نمی‌باشد و این از نوادر است، اباقاآن‌خان مغول آن سودای را با حال عمارت آورد و در آن حوالی علف‌زاری خوب است. (ن.ک به: حمدالله مستوفی، نزهت‌القلوب، مقاله ثالثه، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۲، ص۶۴).

۱ ـ نام فعلی اوجان (بستان‌آباد) است.

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …