توضیحات
موقعیت ژئوپلتیک ایران و بهویژه آذربایجان موجب توجه و طمع قدرتهای خارجی به ایران بوده است. بهرغم پایان جنگ جهانی دوم و تفاهم قدرتهای خارجی برای تخلیه ایران ارتش سرخ شوروی از تخلیه مناطق شمال غرب ایران خودداری کرد و اندکی بعد حکومت خودمختار فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان سر برآورد. پیدایش و سقوط فرقه دمکرات آذربایجان از جمله پیامدهای جنگ جهانی دوم است که خود این واقعه هم پیامدهایی دیگر در پی داشت. گرچه خود جنگ و اشغال کشور تبعات اقتصادی و انسانی ناگواری داشت با این حال یکی از تبعات مهم ظهور و سقوط فرقه دمکرات ابعاد انسانی این واقعه بود. این فرقه با الگوبرداری از حکومت شوروی در تبلیغات خود با سرمایهداری و سرمایهداران و اربابان به ستیز برخاسته بود، از این رو نخستین آسیبدیدگان فرقه ثروتمندان، تجار و اربابان و مالکین روستاها بودند که اغلب مقتول شدند و بسیاری هم مخفی شده و از ترس جان از آذربایجان متواری شده و اموال و ثروت آنها یا به مصادره فرقه درآمد یا توسط فدائیان به غارت رفت. مآموران دولتی هم اغلب از کار برکنار شده مجبور به مهاجرت به تهران شدند. از سوی دیگر فرقه برای تأمین نیروی نظامی خود از روستائیان استفاده میکرد و این عامل در کنار سرکوب اربابان موجب میشد کشت و زرع در روستاها دچار خلل شده سال ۱۳۲۶ قحطی در آذربایجان شیوع یافت. در این قحطی که ابعاد آن به درستی مورد بررسی قرار نگرفته است تعداد زیادی از مردم خصوصاً روستایی و شهری فرودست از گرسنگی مردند. با سقوط فرقه دمکرات ابعاد بحران انسانی این واقعه گستردهتر شد. از سویی بسیاری از سران و اعضای فرقه دمکرات به شوروی متواری شدند که تعداد این عده را بین بیست تا هفتاد هزار نفر شمردهاند. از سوی دیگر با اعاده حاکمیت ملی با توجه به همکاری نزدیک مهاجران (ایرانیانی که در دوره قاجاریه برای کار به قفقاز رفته بودند که زمان رضا شاه از شوروی به ایران بازگردانده شده بودند) با فرقه دمکرات موجب بدبینی مردم و حکومت نسبت به ایشان شده بود. از این رو مهاجرانی که با فرقه همکاری کرده بودند به مناطق دیگر منتقل شدند. وضعیت این عده موجب شد با اصرار رجالی چون تقیزاده موجبات رفع تبعید این عده فراهم شد.
با توجه به شرایط موجود، سرانجام محمدرضا شاه تازه به قدرترسیده در سال ۱۳۲۶ عفو عمومی صادر کرد و این بحران انسانی به محاق رفت. با این حال بقایای فرقه دمکرات و حزب توده که وابستگی عاطفی به اتحاد جماهیر شوروی داشتند، از نگرانیهای حکومت پهلوی تا پیروزی انقلاب بودند. علاوه بر پیامدهای داخلی انسانی سقوط فرقه، وضعیت ایرانیان مهاجر در شوروی هم موضوعی مهم و حساس بود. اغلب این مهاجرین همسر، والدین و فرزندان آنها در ایران مانده بود و یا بسیاری به زور به آن سوی مرزها برده شده بودند. این افراد از طبقات محروم جامعه و بسیاری روستایی بودند، برعکس این عده سران فرقه و مسئولین امنیتی وابسته، علاوه بر خانواده خود اموال بسیاری هم با خود به یغما بردند. در مناطق مختلف آذربایجان هم والدین و همسرانی بودند که نگران سرنوشت فرزندان و همسران خود بودند که به شوروی رفته یا برده شده بودند. روابط سیاسی ایران و شوروی هم تیره و راههای رفت و آمد هم بسته شده بود.
مهاجران ایرانی که از بد ایام، روزگار آنها را به سرزمین شوراها پرتاب کرد در چند مقطع به شوروی رفتهاند. دسته اول: کمونیستهای اولیه بودند که بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به آنجا رفتند. اغلب این عده سرنوشت شومی داشتند و در تسویههای خونین استالین از میان رفتند. دسته دوم: مهاجران بعد از سقوط فرقه بودند که راهی شوروی شدند. دسته سوم: در دوره نهصت ملی نفت هم برخی از اعضای قدیمی فرقه دمکرات آذربایجان موفق شدند، از مرز ترکمنستان به شوروی بروند. به لحاظ گستردگی و تعداد مهاجران دسته دوم در رتبه اول بوده است که تعداد مهاجران را تا هفتاد هزار نفر ذکر کردهاند. بهرغم افسانهسرایی که در مورد شوروی صورت گرفته، به غیر از سران و عناصر امنیتی اغلب ایرانیان هر سه دوره سرنوشت دردآوری داشتند. اولین گروههای معترض به اقامت اجباری در شوروی جوانان عضو فرقه و یا دانشجویانی بودند که برای تحصیل از سوی فرقه به شوروی اعزام شده بودند. زیرا به آنها گفته شده بود به زودی به ایران بازخواهند گشت اما طولانیشدن اقامت آن هم نه در شرایط مناسب و مساعد و اقتضای سنی آنها در این اوضاع مؤثر بود. البته در سطح سران هم تمایل برای بازگشت به ایران بروز کرد نمونه بارز آن تلاشهای ناموفق محمد بیریا وزیر فرهنگ فرقه بود که به جای ایران سر از سیبری درآورد. اغلب معترضان سرنوشتی مشابه با محمد بیریا داشتند و بسیاری در سیبری مردند و در تاریخ محو شدند. کسانی هم بودند که درد غربت را تحمل کردند و با سختی ادامه تحصیل دادند و با تشکیل خانواده مشغول زندگی روزمره شدند. این مهاجران بهرغم همه مسائل خود را ایرانی میدانستند و در آرزوی بازگشت به وطن از جوانی به پیری رسیدند و از پیری هم سر به تیره تراب گذاشته از دنیا رفتند. در جمهوری آذربایجان نسل دوم و سوم بازماندگان این مهاجران در قید حیاتاند. از آنجایی که تلاش برای اسطورهسازی از تجربه فرقه دمکرات یکی از مباحث عمده و مورد توجه گروههای قومگرای تجزیهطلب برای یارگیری و فریب جوانان است که تعمداً از پرداختن به سرنوشت مهاجران فرقه در شوروی سرباز میزنند. با توجه به سوابق و فعالیتهای علمی خود، این موضوع مهم و همچنین رسالت فرهنگی خود برای تبین مباحث مغفول مانده تاریخ معاصر آذربایجان، تحقیق پیرامون سرنوشت مهاجران فرقه دمکرات آذربایجان را در دستور برنامههای علمی خود در سال ۱۳۹۹ قرار داده و اثر حاضر با عنوان:
سرنوشت مهاجران فرقه دمکرات آذربایجان» به این موضوع اختصاص یافته است. این اثر علمی به تحقیق و قلم محقق محترم جناب آقای دکتر علی درازی از پژوهشگران تاریخ معاصر آذربایجان نگارش یافته است. این کتاب ضمن بررسی اجمالی هویت تاریخی سرزمین آذربایجان و ساکنانش، جریان فرقه دمکرات آذربایجان را از پیدایش تا فروپاشی، به خصوص در موضوع فراریان به شوروی مورد بررسی قرار میدهد. این مؤسسه امیدوار است این تحقیق علمی توانسته باشد در آگاهیبخشی و افزایش بصیرت اجتماعی موثر بوده و زمینه را برای انجام تحقیقات علمی و مستند در وقایع مغفول مانده تاریخ معاصر ایران و بهویژه آذربایجان بیش از پیش فراهم کند.
مدیر مؤسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن
مرحوم دکتر رحیم نیکبخت
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.