خانه / مقالات / هویت ایران و ایرانی در اشعار استاد شهریار

هویت ایران و ایرانی در اشعار استاد شهریار

                                                                                                                       محمد تقی سبک دل

                                                                                                                 عضو دایره المعارف ایران شناسی

مقدمه :

استاد شهریار یکی از شاعران بسیار ارزنده ایران همواره با کمک گرفتن از مخزن اندوخته ها ی اجتماعی ، ادبی و فرهنگی خود منشأ تاریخی ، شخصیت و هویت ملی خویش را آشکار نموده و به معرفی پایگاه و حافظه تاریخی مردم ایران زمین پرداخته است . از این رو زبان فارسی ، عامل هویت بخش تفکر ملی و فرهنگی استاد شهریار بوده است . شعر نیز بازتاب فرهنگ ، تاریخ ، آداب و رسوم یک ملت است و هویت آنرا تشکیل می دهد . بنابراین بررسی شعر شهریار ضمن اینکه تصویری از تحولات فرهنگی و فکری مردم ایران را نشان می دهد آیینه ای است که می توان رویکرد شاعران این سرزمین را نیز به خوبی در آن مشاهده نمود .

شهریار در اکثر اشعارش از ایران یاد می کند و هویت ایرانی را گرامی می دارد و هویت ایران و ایرانی در اشعار استاد شهریار از جایگاه بسیار والایی برخوردار است علاقه و شیفتگی شهریار به ایران پس از اسلام بسیار ارادتمندانه است و بعبارت دیگر گذشته های بسیار دور توجه شاعر را جلب می نماید و او را مفتون عظمت و شکوه دوران باستان می سازد .

اما بالاترین سطح هویت ، در شعر شهریار هویت ملی و ایرانی است که رابطه شاعر با کشورش را تجلی می نماید در شعر شهریار هویت ایرانی ثابت است و ساختارش از دیگر هویت ها محکم تر است .

اما در بحث هویت ایران و ایرانی چند نکته ضروری است :

۱ ـ اسطوره های ایرانی : در تاریخ ایران ، چه بخش اسطوره ای و چه تاریخی واقعی آن ، اسطوره های ایرانی در یک دوره هایی شکل گرفته و عامل تداوم هویت ما بوده است . اگر با دقت به مطالعه تاریخی بپردازیم خواهیم دید که مسئله ذهنیت و هویتی که ایرانی ها برای خودشان قایل می شدند در قالب همان داستان های اسطوره ای دوره قبل از اسلام وجود داشت .

۲ ـ جغرافیایی ایران : این پدیده عامل بسیار مهمی است و از عناصر مهم هویت ایران و ایرانی است .

۳ ـ دولت ایرانی : همیشه تداوم داشتند و نقش مهمی در هویت ملی ایرانی داشته است . یک زمان این دولت ، اسطوره ای می شود و یک زمان بروکراسی ، به خصوص از زمان هخامنشی به بعد که چند صدسال تداوم دارد . این پدیده دولت مورد تقلید دیگران قرار می گیرد . مفهوم دولت ایرانی عامل مهمی در تداوم خود ایران و هویت ملی ایرانی بوده است . ایرانیان خود را با این پدیده دولت شناسانده اند .

۴ ـ میراث فرهنگی : ایران یک میراث قوی فرهنگی دارد که به صورت کتاب در زمینه تاریخ و آثار ادبی ( شعر و نثر ) تبلور پیدا کرده است . در این میراث ادبی به نظر من مسئله زبان مطرح می شود و زبان فارسی یکی از عناصر مهم هویت ملی است .

شرح حال استاد شهریار :

سیدمحمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار در سال ۱۲۸۵ ه . ش درشهر تبریز و در خاندانی از سلاله سادات پای به عرصه گیتی گذارد ، پدرش حاجی میر آقا خشکنابی از سادات تبریز بود و مردی متدین و وارسته بود که با علم و دانش آشنایی دیرینه داشت .

شهریار در طول تمام دوران طفولیت و نوجوانی و جوانی از مهر و محبت پدر برخوردار بود . او تحصیلات ابتدایی خود را در شهر تبریز گذراند و در آغاز نوجوانی برای کسب معلومات بیشتر به تهران رهسپار ودر مدرسه دارالفنون ادامه تحصیل داد ، ضمن اینکه در این مدت به شعر و شاعری نیز علاقه مند بود و مورد توجه محافل ادبی نیز قرار داشت . در سال ۱۳۰۸ در ۲۳ سالگی اولین مجموعه شعر خود را به چاپ رسانید که اشعار نغز و آبداری چون « بوی پیراهن » ،               « سوزوساز » ، « مسافرت شاعرانه » و … در آن از جذابیت بیشتری برخوردار بود و این مجموعه چندین بار تجدید چاپ شد .

در این سالها شهریار مشغول تحصیل در مدرسه طب بود و علاوه بر تحصیل از سرودن شعر نیز غافل نبود ، بطوریکه استاد ملک الشعرای بهار او را افتخار عالم شرق می داند و آینده ای تابناک درعالم شعری رابرایش پیش بینی می کرد ، شهریار شاعر جوان ، خوش قریحه ، با ذوق و طالب موضوعات نو در حال پرواز است ، پرواز به سوی قله شهرت و خوشنامی و در سال آخر مدرسه طب گیسوان دختری آشوبگر او را به دام می اندازد آری شهریار عاشق می شود و در عشق شکست می خورد و درس را رها می کند و در خط شاعری می افتد و اشعارش شورانگیز می شود و در این میان نه تنها به عشق خود نمی رسد که این امر باعث تغییر مسیر زندگی او نیز می گردد .

شهریار در سال ۱۳۱۵ به خدمت اداره ثبت اسناد در می آید و در نیشابور و مشهد چند سالی را در این حرفه می گذراند سپس به تهران آمده و به استخدام بانک در می آید .

شهریار ضمن اشتغال به کار دولتی به سرودن شعر نیز ادامه می دهد و حاصل عشق ناکامش اشعار به یادماندنی چون               « ماه سفر کرده » ، « غروب نیشابور » ، « ناله نومیدی » است .

دیوان شهریار شامل غزلیات ، قطعات ، رباعیات ، قصیده ، مثنوی ، اشعار فارسی ، ترکی که در این میان حیدربابای شهریار واقعاً اعجاز است و از جمله شاهکارهای شعر معاصر به شمار می رود .

شهریار اصولاً آدم عاشق پیشه ای بود و هرچیز را که انتخاب می کرد و یا هر مرام و عقیده ای را که می پذیرفت تا سر حد نهایت و عاشقانه پیش می رفت و یک بار که عشق دنیوی او را به کام کشید شوری دیگر در او ایجاد کرد و بهجت را شهریار کرد ، آخر تخلص اولیه شهریار بهجت بود و او با تفألی که با دیوان سر سلسله عاشقان جهان حضرت حافظ زد تخلص شهریار را برگزید .

شهریار به غالب شعرای بزرگ دوران گذشته احترام می گذارد و به برخی ارادت خاص دارد و شعرایی چون سنائی ، فردوسی ، مولوی ، نظامی ، سعدی و حافظ را عاشقانه دوست دارد و در اشعارش غالباً تأثیرپذیری او از این بزرگ مردان مشهود است اما حافظ را به گونه ای دیگر نگاه می کند و تقریباً در سرودن اشعارش مرشدش حافظ است .

شهریار شعر نو نمی سراید اما آن را رد هم نمی کند و به نیما پدر شعر نو احترام می گذارد . شهریار در موسیقی نیز دستی توانا دارد و به هنر خوشنویسی نیز علاقه مند است و خودش خط بسیار نیکویی دارد ، شهریار پس از شکست در عشق اول خود و ناکامی از آن ، با دختری از بستگان ازدواج نمود ، که حاصلش سه فرزند بود و سرانجام در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ خزان عمر استاد به پایان رسید پیکر مطهرش در مقبره الشعرای تبریز در کنار دیگر بزرگان علم ادب و شعرای نامدار خطه آذربایجان به خاک سپرده شد که از آن پس میعادگاه دوستدارانش گردیده است .

 

 

۱ ـ تعریف مفاهیم

۱-۱ ـ هویت

هویت از مفاهیم بنیادین در علوم اجتماعی است و در جامعه شناسی آنرا به معنی « چیستی » می دانند و تعبیر پاسخ به ماهیت را برای آن بازگو کرده اند .

هویت افراد طی فرآیند رشد شکل می گیرد و در این مسیر مراحل چندی نیز قابل تفکیک است . در بعضی از نظریه ها شکل گیری هویت افراد به صورت خودکار فرض شده است و از رشد به عنوان یک اصل ذاتی نام برده می شود که در هر موجود زنده ای وجود دارد . بدین ترتیب هویت یک محصول ماهوی و ذاتی است اما دیدگاه بیشتر جامعه شناسان و روانشناسان بر تأثیر محیط فرهنگی ـ اجتماعی فرد بر هویت دلالت دارد[۱] .

اولین معنایی که از هویت بر می آید این است که هویت ، شیوه شناسایی خود توسط عوامل و متغیرهای دیگر است تا فرد خودش را بشناسد یا خود را به دیگری بشناساند . بنابراین انسان در برابر متغیرهای متعددی قرار دارد که هویت او را می سازند . هویت در رابطه با سرزمین ، قوم ، قبیله ، ملت یا در مورد خانواده در سطوح مختلف مطرح است .

بحث هویت نه به عنوان بخشی از گفتمان مدرنیزاسیون بلکه به عنوان بخشی از گفتمان پسامدرن و انتقادی قرار دارد ، یعنی در جنبشهای اجتماعی از دیدگاه انتقادی مسئله هویت بررسی شود ، همچنین در نظریه های انتقادی بخصوص در نظریه پست مدرنیسم ، مسئله هویت بطور جدی مورد بحث قرار می گیرد[۲] .

۲-۱ ـ هویت ملی

بالاترین سطح هویت را هویت ملی توصیف کرده اند که در حقیقت وابستگی و تعلق یک فرد به یک « جامعه ملی » را نشان می دهد . این تعلق را می توان در احساس وفاداری به میهن ، عشق به هموطنان و حراست از هویت ملی دانست که مانع از سلطه دیگران بر سرزمین خود می شود و به پیشرفت علمی ، ادبی صنعتی و تقویت مبانی فرهنگی می انجامد .

وجود هویت ملی به عنوان میراث مشترک انسانی ، عاملی است برای همبستگی افراد یک سرزمین و آنرا در برابر بیگانگان تسلیم ناپذیر می سازد . هویت ملی یک جامعه زمانی شکل می گیرد که تصور اجتماعی و ملی از خود در تک تک افراد آن جامعه به صورت شخصیت پایه متجلی شود ، به نحوی که در همه افراد جامعه قابل رؤیت باشد ، بنابراین هویت ملی امری ارادی است که از متن جامعه بیرون آمده و بر سر آن وفاق ملی وجود دارد . هر ملتی که از دیرباز در سرزمین مشخص استقرار یافته باشد طی تاریخ خود دارای مجموعه ای از علایق و ویژگی های منحصر به فرد شده که موجب تشخص یافتن و تمایز آن از ملت های دیگر شده است . و در تعریف خود و شناساندن خود  به دیگران به چنین ویژگی هایی توسل می جوید . این ملت را می توان دارای هویت ملی دانست که از ترکیب تدریجی ارزشها و هنجارهای پذیرفته شده آن طی نسلهای متوالی ایجاد شده است .

بنابراین هویت ملی ، دریافت باورها و اعتقادات جمعی مردم یک کشور است که برگرفته از ویژگی هایی مانند گذشته تاریخی و فرهنگی آن مردم می باشد و مردم آن کشور را دارای نوعی شخصیت و منش تاریخی ساخته است که جهانیان ، مردم آن کشور را با آن ویژگی ها می شناسند[۳] .

۳-۱ـ زبان فارسی

زبان فارسی یکی از زبانهای ایرانی محسوب می شود که آن نیز از خانواده زبانهای « هند و اروپایی » است هند و اروپایی به اقوامی اطلاق می شده که در روزگاران کهن در نواحی واقع در جنوب سیبری و شمال دریای خزر زندگی می کردند آنها در اواخر هزاره سوم پیش از میلاد از سرزمین اصلی خود مهاجرت کردند و هر دسته از آنها به منطقه ای جداگانه رفتند و در سرزمین هایی از جنوب آسیا تا شمال اروپا ساکن شدند . بدین جهت بنام « هند و اروپایی » شهرت یافتند .

زبان فارسی مهمترین عامل هویت ملی و ایرانی محسوب می شود و در بررسی هویت ایرانی نقش اساسی دارد و یکی از عوامل پایداری هویت ایرانی ، زبان فارسی است .

کاربرد زبان فارسی در ایران یکی از ارکان اصلی اتحاد ملی و حفظ هویت فرهنگی تاریخی کشور کهنسال ایران محسوب می شود . و هرگونه خلل وصدمه ای به زبان ملی ایران که جدایی طلبان از آن به عنوان پان فارسیسم یاد             می کنند بی تردید یکپارچگی و وفاق ملی ایران را در معرض تهدید جدی قرار خواهد داد .

در ایران گویش های متعدد محلی وجود دارد که اکثریت قریب به اتفاق این گویش ها به عنوان بخشی از زبان کهن آریایی ( هند و اروپایی ) در گوشه گوشه ایران به کار گرفته می شود . علاوه بر زبان فارسی که در پهنه وسیعی از ایران با لهجه های مختلف از جمله خراسانی ، اصفهانی ، آذری ، کرمانی ، یزدی ، شیرازی و … بدان سخن گفته می شود ، گویش های هم خانواده مازندرانی ، کردی ، گیلکی ، بلوچی و لری نیز در بخشهایی از ایران متداول است .

هویت ملی هر کشوری را زبان ملی آن تشکیل می دهد و زبان فارسی هم به عنوان یکی از کهن ترین و پایدارترین زبانهای زنده دنیا ، عامل اصلی پیوند دهنده ارتباطات اجتماعی قومیّت های مختلف ملت واحد ایران است .

اهمیت تاریخی زبان فارسی برای تمامی ایرانیان از هر قوم و گویشی تا بدان حد بود که پس از استقرار قدرتمندترین حکومت ایرانی پس از اسلام حکومت صفویه که خاستگاه آن آذربایجان بود ، تنها فارسی را در کنار مذهب شیعه اثنی عشری به عنوان زبان و مذاهب رسمی ایران رسمیت بخشید .

۲ ـ هویت بخشی زبان

زبان به عنوان محور فرهنگ و بُعد مهمی از میراث هر ملت است که نه تنها به عنوان یک محصول اجتماعی ، ابزار و وسیله ارتباط به شمار می رود بلکه خود به عنوان یکی از ابعاد مهم هویت هر جامعه نقش مهم و اساسی دارد .

زبان یک ملت در دنیای هویت و هویت شناسی ، نظام معنایی یک ملت را تشکیل می دهد و هویت افراد در سطح جامعه را معرفی می کند که فرد با استفاده از آن تمایز خود را با اقوام و ملل دیگر مطرح می سازد ، بنابراین از آنجا که فرهنگ ، هستی ملتها را تشکیل می دهد و زبان آیینه تمام نمای فرهنگ هر جامعه است ، می توان ابعاد مختلف زندگی اجتماعی مردم جامعه را در آن تماشا کرد . زبان هر کشور ، یک عنصر فرهنگی پویاست که همراه با تحولات و تغییرات اجتماعی هر کشور متحول می شود و تغییر و تکوین می پذیرد تا بتواند همپای تغییر و تکمیل اندوخته های دانش اجتماعی جامعه ، از نسلی به نسل دیگر منتقل شودو این اندوخته های دانش اجتماعی را ـ که برآمده از حافظه تاریخی مردم آن سرزمین است ـ در دسترس افراد قرار دهد[۴] .

در یک عبارت کلی می توان گفت : زبان مجموعه ای از نمادها و نشانه هایی است که مهمترین دستگاه نشانه ای بشر محسوب می شود و از طریق انتقال اندوخته های اجتماعی و فرهنگی بشر ، عامل پیوند انسانها با هم شده و از وسایل عمده تعبیر و تفسیر واقعیتها بشمار می رود که در شکل دادن هویت اقوام و ملل بسیار مؤثر است ؛ بنابراین افراد در طول تاریخ ، با استفاده از زبان مشترک به بازیابی و بازخوانی هویت ملی خود می پردازند .

۳ ـ نسبت زبان فارسی و هویت ملی ایرانیان

ایرانیان نسبت به هویت ملی خود کاملاً حساس بوده و آنرا بخشی از موجودیت و بقای ملی خود تلقی می کنند ؛ زیرا در ادوار گذشته تاریخ ، جایگاه ویژه ای در نظام سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی جهان داشته اند . بنابراین خود را وارث دوران باشکوه گذشته می دانند و قادر به نادیده انگاشتن تجربه و هویت تاریخی خود نیستند . به همین سبب در ضرورتهای حفظ بنیانهای فرهنگی و هویتی خود تأکید دارند .

گذشته از مؤلفه های دیگر ، زبان فارسی مهمترین عامل حفظ و بقای هویت ایرانی در طول تاریخ بوده است ایرانیان با تکیه اصولی بر زبان فارسی از آغاز قرن چهارم هجری ، سبب استحکام پایه های هویت ایرانی شدند . زیرا با توجه به وسعت سرزمین ایران پراکندگی جغرافیایی و سیاسی ، تشتت و بحرانهای فرهنگی ـ اجتماعی و فرمانروایی اقوام عرب و ترک ، هویت ملی ایرانیان با بحران مواجه شده بود و زبان فارسی تنها عاملی بود که آنها توانستند در پناهش هویت خود را حفظ کرده و به قرنهای بعد منتقل کنند . بنابراین زبان فارسی برای ما ایرانیان از دو جنبه اهمیت دارد :

نخست اینکه زبان فارسی با تاریخ فرهنگ و تمدن ما پیوندی دیرینه و ناگسستنی دارد و میراث مشترک ، زبان ملی و سراسری ایران است ؛ به صورتی که امروزه یکی از مهمترین ارکان هویت ملی ما محسوب می شود .

زیرا ایرانیان که بعد از حمله اعراب از شیوه های معمول بیان محروم شده بودند ، به زبان به عنوان تنها عامل وحدت بخش که برای آنان باقی مانده بود نگریسته و با تکیه بر آن ، به بیان تفکر خود می پرداختند . از این دوران به بعد زبان فارسی در تحکیم پیوندها و هویت ایرانیان بین نسلهای قدیم و جدید نقش اساسی بر عهده داشت ، به عنوان نماد هویت ایرانی در مقابل خلافت بغداد قرار گرفت و نقش تعیین کننده در فرآیند شکل گیری هویت ملی ایفا کرد تا ارتباط ایرانیان را با محیط فرهنگی گذشته و آینده فراهم سازد ، این زبان ، با تاریخ ، فرهنگ و هویت ما ایرانیان پیوندی عمیق و تام عیار داشته و ما بخشی از آینده فرهنگی خویش را در گرو سرنوشت آن می دانیم . دوم اینکه ، زبان فارسی ، زبان رسمی کشور ما و زبان ارتباطات فکری و علمی ما می باشد و بخش مهمی از چارچوب تفکر ما در حوزه این زبان شکل می گیرد ؛ بنابراین کیفیت ارتباطهای فکری و رشد و شکوفایی علمی و فن آوری ما کاملاً به کیفیت زبان فارسی وابسته است . به همین دلیل پاسداشت و تقویت آن ، ارج نهادن به میراث مشترک فرهنگی و استحکام بخشیدن به بنیان هویت ملی است[۵] .

۴ ـ هویت ایرانی در اشعار استاد شهریار

سخن از بزرگ مردی است که با یک نیمخند ، صدف سینه اش دّر یتیم شعرش ناسوده وناسفته ، آویزه گوش جانهای مدهوش عشق می گردید . چه خوش می فرماید :

تو شهریار ، سخن را به آه می بندی                                 که برنیامده از سینه آسمان پیداست

و این خلوص بندگی او بود که وعده انأ نحن نزلنا و انأ له لحافظون درباره شعرش معمول گردید ؛ چه بندگی را تا جایی رسانده بود که به قول خواجه آن مایه قبول خاطر و لطف سخن می یافت ؛ چرا که می فرمود :

من اگر چه بندگی را به خدا رسانده باشم                    همه بنده ام ، خدایا به تو می رسد خدایی

دیده با قرآن گشود و عزلت عاشقی را با کتاب کریم گذراند که به قول حکیم گنجه : عشقبازی می کنم با نام وی و شعر را با ترجمه آیات قرآنی صرفه بست و دل به قرآن ناطق ، بزرگ عاشق ، اسد ا… غالب ، علی بن ابی طالب خوش و شیفته داشت . فتنه عشق مولایش آنچنان در جان شیفته و مفتونش شراره کشید که تا جان داشت ، در حیرانی آن غرقه و غوطه ور بود[۶] .

حالاتی سکرانگیز و سحرآمیز پیدا کرده بود که ندیمان همدمانش چشمها و پرده های ناگفتنی از آن عشقبازی ها و مکاشفات او به یاد دارند .

مگر نه این است که بی مجال نظاره نور جمال علوی نمی توان سرود که :

نه خدا توانمش خواند ، نه بشر توانمش گفت                 متحیرم چه نامم ، شه ملک لافتی را

دل اگر خدا شناسی ، همه در رخ علی بین                   به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

واین چنین بود که این شعر به مثابه بی مثال ترین مدیحه حجت ا… ، علی ولی ا… ، بر زبانها افتاد وبه صورت مفاخره های پهلوانی مرز و بوممان از گودال زورخانه ها به گنبد نیلگون سرزد . تادر مویه های سحرگاهی درویشان جاری شد . آنچنان که گویی کلماتش با بوته های اختران بر سینه آسمان ترانه و تغزل ، جاودانی دوخته شد .

این کلمات از سینه سینایی عارفی عاشق وشوریده ای صادق در می آمد که عشق را از حضیض فرش به ذروه عرش کشانید که در وهم نگنجد ودر فهم نیاید ؛ چه ، این راه رفتنی است نه گفتنی و عشق آمدنی بود نه آموختنی[۷].

با این مایه وپایه بود که در رگهای شعر و اندیشه او آتش وحسرت بزرگان چهار گوشه ایران قدیم به هم آمیخته وچون روح سیالی در جانش می گردید . واین سرزمین پاره پاره شده را هم به توصیت جدا مجدش می شود که کانون تشیع است و بایست آتشش جاویدان سر به ثریا بساید :

آری ، در آن زمان عربستان یکی کویر

اما از آن کویر

حق جلوه داد نور جمال محمد (ص )

ختم الرسل که ناسخ ادیان عالم است

حضرت توجهش همه با کشور عجم

فرمود : علم را علمای عجم رسد

یعنی همین تشیع و آیین جعفری

قلم و جغرافیایی ایران شهریار با رنگهای گونه گونی که در نقشه های نوین به دورش کشیده و خارهایی بر یال وبالش تنیده شده است ، محدود نمی آید . هرگز فکرت بلند او در مرزهای امروزین جا نمی گرفت و هماره ایران را آن چنان می دید که تو گویی هیچ زخمه به جای ایران فرود نیامده است[۸].

اقلیم من ز قاف و دانوب رفته تاجش                             وز مرز سیتها شده تا بوم هندوان

و این چنین بود که صحبت و صلایش نیز در مرزهای معاصر نگنجید و شاعر مُلک تاریخی خود گردید :

دل وجانی که در بردم من از ترکان قفقازی                             به شوخی می برند از من سیه چشمان شیرازی

او تا زندگی کرد ، همچنان عشق ایران را به سر داشت و از ذکر سرافرازیهای ایران و تاریخ پرشکوه آن همیشه در شعف وشور بود . در سخت ترین وضعیت و سیه روزترین دوران مرزو بوم خود ، دل به مرور شکوه دوران زرین گذشته های دور ایران مرور می داشت و به مفاخره می پرداخت :

مسلم باشد ایران را در آفاق                                                              به فرهنگ و تمدن پیشوایی

همه مهر ومحبت بود وتاریخ                                                            نکو دارند بدین دعوی گوایی

هنوز از خاک نادر سرمه سایند                                                        سیه چشمان هندو و ختایی

ولی در پاس میهن هم سرو جان                                                       به کف دارد نژاد آریایی

مروری اندک وگذرا بر سلوک ادبی استاد شهریار به وضوح نشان می دهد که وی هیچ گاه خود را بدون ایران و ایران را بدون اجزای ارجمند آن تصور نمی کرد .

شاعری بود که جوی کینه و بغض در ضمیر منیر خود نداشت ، آنچنان که دشمنی بومان شوم ایران ستیز را با خود داشت که در هر چکامه ای که نام ایران به خاطر عاطرش ساطع می شد ، آذربایجان را به تولای ایران عزیز هشدار می داد . روزی که ایران پایکوب وچکمه مال روس و پروس بود ، روی سوی آذربایجان آورده ، آن دیار را به بلاگردانی ایران فراخوانده است . اگر چه به همین ایرانیش از یاوه گویان اجیر اجنبی تهمت ها می پذیرفت ، ولی بیم جدایی آن خاک پاک او را همچون پدری به پند ودلداری در می آورد .

چنان که در شهریور ۱۳۲۰ که کاخ ایران را در زیر باران بلا می بیند ، به گوش جان آذربایجان آذربایجانی می سراید :

روز جانبازی است ای بیچاره آذربایجان                               سرتو باشی در میان ، هرجا که آمد پای جان

ای بلا گردان ایران سینه زخمی به پیش                               تیرباران بلا باز از تو می جوید نشان

کاخ استقلال ایران را بلا بارد به سر                                     پای دارای ای روز باران حوادث ، ناردان

درد دل را با زبان دل بیان کردی ، ولی                                کیست که اهل دل که باشد آشنا با آن زبان ؟

لیکن اینهادشمنان کردند ، از ایران مرنج                              دوست را قربانی دشمن نشاید کرد ، هان !

تو همایون مهد زرتشتی وفرزندان تو                                    پور ایران اند وپاک آیین نژاد آریان

اختلاف لهجه ، ملیّت نزاید بهر کس                                    ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان

گر بدین منطق تو را گفتند : ایرانی نه ای                              صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان

بی کس است ایران ، به حرف ناکسان از ره مرو                    جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان

هر زیانی کو قضا باشد به ایران عزیز                                    چون تو ایران را سری ، بیشت رسد سهم زمان

مادر ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر                                  روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان

شهریارا تا بود از آب ، آتش را گزند                                   باد خاک پاک ایران جوان مهدامان[۹]

۵ ـ ایران دوستی استاد شهریار

جوش ایران دوستی در شعر شهریار از چندات تموجّی برخوردار است که ذکر وشرح وجه تمام و اتّم آن از حوصله مقال خارج است . میهن دوستی آذربایجان بیش از هر چیز مورد تشویق و تحسین استاد می بوده ، چرا که درست هدف ونشانه دشمن را به منطقه ناامن وی تبدیل می کرد . او نیک می دانست که آذربایجان بدون ایران وایران بدون آذبایجان معنی ندارد . ما وحدت ملی خود را در چارچوب نواحی مختلف ایران بیش از همه مدیون مردم آذربایجان هستیم . به اعتراف کسانی که آشنایی حتی اندکی با تاریخ ایران دارند ، آذربایجان در احیای یک کشور یکپارچه بیشترین نقش را ایفا کرده است . از اوایل ۹۰۰ هجری قمری ، آغاز وحدت ملی این کشور با مساعی بزرگان شعرا ، ادبا ، علما وفضلای آذربایجان تحقق یافته است . ذکر نام این بزرگان و همین شمردن اقدامات آنان در این باره خود تذکره ای حجیم و نامه ای عظیم خواهد شد[۱۰].

یک نمونه از آن رشادتهای آذربجانان آذربایجان را استاد شهریار در اشعار خود مطمح نظر دقیق خویش قرار داده وآن شخص موسیقیدان مرحوم ابوالحسن اقبال آذر ( اقبال السلطان ) بود که مرحوم شهریار او را هم به خاطر تهورش می ستود .

پس از آنکه فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری در آن منطقه اعلام خودمختاری کرد ، در جریان جشن های رسمی خود که بیشتر مایل به استفاده از مشاهیر آذربایجان در آن جشنها بود ، استاد مشهور موسیقی آواز ایران مرحوم اقبال السلطان را دعوت کرده و وی را به خواندن آواز به زبان ترکی مجبور کرده بودند . اقبال السلطان گرچه پیش از آن و بعدها به زبان ترکی آوازها خوانده بود ولی در آنجا این کار را مطابق میل تجزیه گران دانسته و غیرتمندانه در آن مجلس مخوف در برابر غدارانی چون « غلام یحیی دانشیان » مقاومت نمود وهمان شعر معروف عارف قزوینی را خواند ودر آن شرایط توسط هنر خود آن چنان دفاعی را از مرزهای ایران عزیز کرده بود که شهریار از این موضوع در تهران پس از سقوط پیشه وری آگاه شد و بر اعجاب وتحسینش نسبت به استاد اقبال آذر افزوده بود[۱۱] .

استاد شهریار طی قصیده ای بلند که به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد اقبال سروده و در حضور خود اقبال السلطان خوانده است . ذکر جمیلی از پایبندی اقبال به کشور و مقاومت او در مقابل متجاوزان کرده است . چند بیت از آن چکامه را محض نمونه به جا می آوریم :

جشن تجلیل شده است از مرد قرنی قهرمان                           داستان موسیقی را پهلوان داستان

بوالحسن ، اقبال آذر ، افتخار شرق وغرب                            شهرتی دارد جهانگیر و جمالی جاودان

آن سوی رود ارس هم عاشقان دارد ، بلی                            خون ایران است در شریان آنها روان

یاد آن شب کن که او از بهر ایران عزیز                               صیحه زد با نفس کاینجا سربده ترکی مخوان

شعر عارف خواند و گفت ای مجلس شورا بگو                     خانه از غیر است ، یا زین ملت بی خانمان ؟

وآنکه آتش زد به جان خلق وبا شیون گریست                      ثبت شد آن گریه در تاریخ آذربایجان

غیرت قفقازیان با خداهم کار کرد                                      تا حریف شیردلی جانی به در بُرد از میان

گرچه ترکی ، بس عزیز است وزبان مادری                          لیک اگر ایران نگوید ، لال باد از وی زبان

مرد آن باشد که حق گوید ، چوباطل رخنه کرد                    هم بایستد برسرپیمان حق تا پای جان

این حدیث از شاه مظلومان حسین بن علی است :                   زندگانی خود عقیده است وجهاد ای عاشقان[۱۲]

 

 

۶ ـ هویّت سیاسی ایران در اشعار شهریار

یکی از مهم ترین جوانب عارفی نامی شهریار ملک سخن ، دقت تفکر بی عدیل و ظرافت بی بدیل ایشان در دقائق وظرائف سیاسی است که شاید در کمتر کسی از شعرای ادبیات کلاسیک پارسی از آن شعورقوی و ادراک والا برخوردار بوده باشد . شاید یکی از مهم ترین دلایل موفقیت شهریارو کسب قبول خاطر در جامعه علاوه بر توجهات حضرت ذات و دلشکستگی شاعر ، همانا شناخت صحیح دوره خود و جامعه ای که درآن می زیسته بوده باشد . او روزگار خود ومحیط سیاسی وجریانات متعدد اجتماعی را نیک می شناسد وبا قدرت زیادی قادر به تحلیل رویدادها وبرنامه هاست ؛ یا رندانه ویا داهیانه به دقت وقوت در پیش بینی های سیاسی و اجتماعی خود موفق می شود .

آیا می توان پیش بینی های او را همان مکاشفات عارفانه ای از قبیل اشعار پیشگویانه متصوفه دانست ؟ یا دلیل این پیش بینی های سیاسی او ذکاوت ویژه اوست ؟ بدون اینکه جهت اثبات این نکته لزوم استفاده از منشأت و مترسلات استاد حس شود ، طرقه العینی به اشعار استاد می تواند درجه ظرافت سیاسی شهریار را نمایان کند ، او در اواخر دهه چهل طی شعری ترکی خطاب به فرستاده فرهنگی شوروی سابق می گوید :

روزی فرا خواهد رسید که فاتحه این چپ وراست را بخوانم ، دیگر جهان به شکل ملت واحد در آمده دست در دست هم دیگر آن روز حسرت دیدار روی برادر نخواهیم داشت و آهی نخواهم کشید .

وبالاخره آن روزی که شهریار در خلال اشعار عدیده ای که دایر بر پیش بینی آینده های سیاسی داشت ، فرا رسید[۱۳] .

استاد در سالهای سیاه دوره استیلای ستمگران متوجه توطئه ظریفی که ممکن است سیاسیون حرفه ای آن دوره ملتفت آن لطایف الحیل نبودند ، گردیده ، آلات حربی شیطان را گرفته بر سر خود دشمن کوبیده است . درآن دوره اجانب به منظور آنکه شهریار را به قطب ادبی خود در ایران و خصوصاً آذربایجان در آورند ، خطاب به استاد شهریار نویساندند ، ولی مروری کوتاه وگذرا به جوابهای شهریار میزان هوش و ذکای بی مثال او را می نمایاند . زنده یاد شهریار در زمانی حرکتی را در حوزه خودش شروع کرد که از قبل آن سودی بسیار ارزنده به ایران و اسلام رسید . او در شرایط بسیار حساسی که در کشورمان می گذشت ، نقش بسیار مهمی را ایفا کرد و مانند بسیاری دیگر هدف بیگانگان قرار گرفت ؛ اما هیچگاه از مسیر حق خود منحرف نشد شواهد متعددی است که بعضی از سفارتخانه ها بارها در صدد ایجاد تماس با ایشان برآمده و در القائاتی سعی ورزیده اند ؛ و یا کسانی که در کسوت شاعری و متأثر و مأجور بعضی سفارتخانه ها بودند روح نازک او را آزردند . جمعی از آن چپ زنان و چپه های آن روزگار که                 تعزیه گردان مدیحه سرایی ها در محافل شعر و نخبه های ادبی بودند ، به نوعی شهریار مُلک سخن را به دلیل آنکه شاعر بزرگ زیر بار اغوائات و وساوس خناس نمی رفت ، منزوی کرده و آن سید جلیل القدر را که دارای رقت و روح ریحانی بود ، مورد تفیقات شیطانی خود قرار می دادند .

همین که شاعری به آن نادری را در جمعی مطرح عنوان نکنند ، خود فشاری گران بود ، ولی آن یوسف مصری به رغم برادران غیور و حسود و یهودایی اش ز قعر چاه برآمد ، به اوج ماه رسید ؛ چراکه راه مستقیم خود را مردانه و مومنانه پیمود آن دهه های سیه و سنگین گرچه چون اژدهایی بر کف سنگی کوچه ساران زمانمان آرام می خزید ، ولی سپری شد و گذشت آنچه گذشت و آنچه برجای ماند ، شهریار بود و شهریار ؛ و آنکه نماند و در چاه محاق ابدی فرو مرد وابستگان بیگانگان و کمربستگان سیه مست اولاد قابیل بود . گرچه آنها پول می گرفتند و مجینر می خواندند و به کام ذائقه ارباب سخن می راندند و بدین طیق پیشه وران شعر و ادب بودند و اینک در مجموعه های ما اسناد سیاه آنان در پیشانیشان باقی است ، ولی چونان اسلاف خویش نماندند و شاید همین اسمشان را تذکر نویسان در گوشه ای بنویسند و ذیلاً بیتی از آنان به عنوان ( و ایضاً له ) بیاورند ؛ چنان که در دربار محمود غزنوی چهارصد شاعر قافیه می پرداخت ولی فقط فردوسی ماند و در روزگار ما استاد شهریار است که بر تارک فرهنگ و ادب روزگار ما در خاطر عاطر مردم ماندگار شد . و هرچند زمان می گذرد ، بیشتر معلوم می شود که او چه بود و چه کرد . به حکم آنکه شکوه کوه از نزدیک معلوم نیست و باید از آن مسافتی دورتر شد تا هیمنه اش در دیدگاه بگنجد و خوش بنشیند[۱۴] .

او را می توان در ردیف نادره مردانی گذاشت که با سیف و قلم کشور ما را محافظت کرده اند ، یکی در میدان شعر و فرهنگ و ادب ، دیگری در عرصه سیاست و آن دیگری در معرکه مصاف اگر مرحوم میرزاتقی خان امیر نظام مدت ۳ سال در سرزمین روم با عثمانی مذاکره کرد و ۱۲ سال جنگید و زحمت کشید برای عقد قرار دادی بود که ایران به معضلی نیفتد و گردن به امضای قراردادی ننگین ننهد یا مرحوم سید محمد مجاهد که قطار فشنگ به کمر خود بسته و به جهاد با کفار رفت . شعرا و ادبای ما نیز در حوزه فرهنگ ، قلم را چنان زدند که گویا مجاهدی شمشیر .

در روزی تیره ، دستی از ایران جدا شد و ایران عزیز دست خوش آفات و بلایایی در مرزهای خود گردید . قراردادهای « گلستان » ، « ترکمنچای » ، « آخال » و « پاریس » همچون مهمیزی به گرد ایران شهر فرود آمد . زخم ترکمنچای آنچنان عمیق و عفن و پرچرکاب بود که سیاه ترین زخم و در عرف سیاسی بدترین قرارداد بشمار می آید . گرچه از دوره فتحعلی شاه ، در این دو صده اخیر حدود یک میلیون متر مربع از حدود ایران کاسته شد و تجزیه گردید ؛ ولی غم انگیزتر از بلیه گلستانی و ترکمنچایی بلایی نبود . از هرات ، خوارزم و خیوه و بلخ و بخارا ، از بلوچستان و بصره رفت ، ولی هیچ کدام گویی دردآورتر و ملال انگیزتر از ۱۸ ایالتمان نبود که به جایش ۱۸ گلوله توپ گرفتیم . بنابر تحقیق و تفحص ما این مایه اندوه را خود مردم آذربایجان برشانه های زخمی خود کشیده تا به فرهنگ همه ایران آمیختند . بیش از هر جای دیگر آذربایجان جوش و جلای این جدا شدن از پیکره عظیم ایرانی را که با چنگ و دندان ساخته و در محافظتش قرنها شمشیر آخته بود ، می خورد[۱۵] .

شهریار ایران را به چشم اسلاف خود نگریسته ، ایران را آنچنان که در دوره ساسانی شکوه وسعت اقلیمی داشت می خواست با چنین دیدگاهی پیداست که جواب بیگانه ای که فرزند را از آغوش مادر در ربوده است و حالیا آن فرزند ، مادر را نیز به کام می خواهد ، چگونه خواهد داد . در یکی از اشعار آزادخود می گوید که :

ما اتحاد واقعی خود نداشتیم

ما را دچار تجزیه کردند و تفرقه

تا دیگران

ابرقوه ها شوند

ایران باستان

توران زمین و بحر خزر داشت با خودش

قفقاز از آن او که کنون چهار کشور است

دشت فلات ارمن و رومیه الصغیر

ایران خود به دیده ساسانیان نگر

مرزی به چین و مرز دگر رومیا و مصر

یعنی عراق و شام و فلسطین از آن اوست

زان کشور ملکان عربستان یکی کویر

تنها سواحل یمن و حیره و عدن

استان مرزی است و مقر ولی عهد

بهرام گور را که به تاریخ خوانده اید

در دوره ولایت عهدش به حیره بود

هم با سپاه حیرت به میراث خود رسید

۷ ـ هویت اسلامی ایران در اشعار شهریار

استاد شهریار محبت ایران را در پناه اسلام می پسندید ، ایران دوستی شهریار آمیخته با ملی گرایی نیست . از دید او ایران هم اینکه مهد تشیع و کانون آیین جعفری است ، قابل ستایش و دوستی است . او درجای جای اشعارش ملی گرایی را خطری دهشت انگیز نمایانده و معتقد بود که : دگر ملیت ، انسانیت توست . او ایران را با اسلام و تجلیل تمدن بعد از اسلامش می خواند .

ایران به معنویت جاوید زنده بود                             این زنده مرده است که آن مرده زنده باد

در قصیده ای به نام « شرافت نسب » دیدگاه خود را به روشنی بیان می کند :

شد که آتش و خاکی عجین به آب و هواست                                  همه به یک نسب از نسل آدم و حواست

پیمبران خلف خاکسار یزدانند                                                        تو جفت آتش اهریمن ، اینکه و او بلاست

سلاله نبوی و غرور شیطانی ؟                                                         ببین تفاوت ره از کجا و تا به کجاست

مرو به دعوت شیطان ، پی نژاد و نسب                                             که قصه شجرالخلد و جنته المأواست

تو را بدین شجر انداخت ار بهشت برون                                           که بازگشت به کفر و ضلالت آباست

اگر به چیز دگر ناز می کند نادان                                                    نیاز مردم دانا به دانش و تقواست

شرف ز دانش و تقوای بجوی ، کاین گوهر                                      فروغ چشم و دل است و چراغ راه هدایت

اعتقاد سترگ استاد شهریار به برتری ایران از نظر سوابق و دارایی های علمی و فرهنگی در دوره ای که غربزدگی جامعه روشنفکری ایران را فراگرفته بود سالها پیش از آغاز جریان طرح مسأله غربزدگی جلال آل احمد عنوان شده و به شعر او ارباب قلم جرأتی را در بیان تفضّل ایران به غرب بخشید .

استاد در جواب یکی از همین عناصر غربزده که شهریار را به اروپا و ادامه زندگی در فرنگ دعوت کرده بود ، طی قصیده ای می نویسد :

جان من باز آب جای خود که جانان پیش ماست                  مدعی آرایش تن می کند ، جان پیش ماست علم

اگر ماه فلک باشد ، چراغی بیش نیست                               گو چراغی هم نباشد ، چشم و وجدان پیش ماست

با چراغ علم راه بت پرستان می روند                                   کعبه چشم انداز ما و راه ایمان پیش ماست

در سواد شب توان خواندن کتاب آسمان                             شمع بزم صبحدم با ما و قران پیش ماست

باچراغ مولوی آفاق و انفس را بگرد                                    چون فرو ماندی ، به خود باز آ که انسان پیش ماست

از برون پرده کس محرم در این درگاه نیست                        پرده بر گیر ، اندرونی شو که سلطان پیش ماست

استاد شهریار در طول حیات اجتماعی و ادبی خود اعتلای ایران را گره بند حکومتی صحیح و منطقی متکی بر دین و اخلاق و سیاست صحیح می دانست و از این رو همواره با طبقات حاکم دوره حیات خود در ستیزه فکری و قلمی بود .

در اینکه شهریار مانند شعرای کاملاً سیاسی خود مانند بهار و عشقی و عارف نبود ، شبهه ای نیست ولی می توان او را در ردیف شاعران نیمه سیاسی دوران خود که به مسائل اجتماعی دوران خود بی تفاوت نیستند حساب کرد . اما طرز تفکر سیاسی شهریار تصورات گوناگونی داشت . از سال ۱۳۰۰ شمسی از ابتدای ورود به تهران ، مقارن آغاز جریانات جمهوری خواهی و مسائل اقلیت و اکثریت مجلس بود که تحت تشکیل « حزب مردان کار » و سپس به عنوان عنصری آزاد و آزادی خواه خود را مطابق با تحرکات سیاسی و اجتماعی پیش برده و دارای نظرهای ویژه ای بود و این هم شاید از طریق معاشرت با ملک الشعرای بهار در شکل گیری و جهت گیری فکری و سیاسی شهریار بی تأثیر نبوده است

 

 

 

فهرست منابع و مأخذ

۱-  شمع صد ساله ـ مجموعه مقالات یکصدمین سال تولد استاد شهریار ـ به کوشش دکتر علی اصغر شعردوست و محمدتقی سبکدل ـ ناشر دبیرخانه همایش استاد شهریار ـ سال ۱۳۸۶ تهران

۲-  دیوان ۲ جلدی شهریار ـ به کوشش دکتر علی اصغر شعردوست ـ ناشر دبیرخانه همایش استاد شهریار ـ سال ۱۳۸۶ تهران

۳-  گفتارهایی درباره زبان و هویت ـ به احتمام حسن گودرزی ـ انتشارات تمدن ایرانی ـ سال ۱۳۸۴ تهران

۴-  گفتارهایی درباره هویت ملی در ایران ـ گردآوری و تدوین داوود میر محمدی ـ انتشارات تمدن ایرانی ـ سال ۱۳۸۳ تهران

۵-  به خون دانی چه بندم نقش ؟ ایران ـ دکتر علی اکبر ولایتی ـ روزنامه اطلاعات ـ ۲۹ شهریور ۱۳۸۵

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بسمه تعالی

 

 

هوّیت ایران و ایرانی در اشعار

استاد شهریار

 

 

تحقیق و نگارش :

محمّدتقی سبک دل

 

 

پاییز ۱۳۸۷ شمسی

۱- گفتارهایی درباره زبان و هویت ص ۱۱۹

۲ – هویت ملی در ایران ص ۱۹۰

۱- گفتارهایی درباره زبان و هویت ص ۱۲۰

۱ – گفتارهایی درباره زبان و هویت ص ۱۲۷

۱- گفتارهایی درباره زبان و هویت ص ۱۲۹الی ۱۳۰

۲ – روزنامه اطلاعات ۲۹ شهریور ۸۵

۱- روزنامه اطلاعات ۲۹ شهریور ۱۳۸۵

۲- همان مآخذ

۱- دیوان شهریار ـ جلد اول ص ۴۵۸ الی ۴۶۲

۲- روزنامه اطلاعات ـ مقاله دکتر ولایتی ۲۹ مهرماه ۱۳۸۵

۱-  روزنامه اطلاعات ـ مقاله دکتر ولایتی ـ ۲۹ مهرماه ۱۳۸۵

۲- دیوان شهریار ـ جلد اول ص ۴۶۳

۱ – روزنامه اطلاعات ـ مقاله دکتر ولایتی ـ ۲۹ مهر ماه ۱۳۸۵

۱ – روزنامه اطلاعات مقاله دکتر ولایتی ۲۹شهریور ۱۳۸۵

۱ – روزنامه اطلاعات مقاله دکتر ولایتی ۲۹ شهریور ۱۳۸۵

درباره‌ی abbasi

همچنین ببینید

جنبش خونین هجدهم اردیبهشت ۵۷ دانشگاه تبریز

  رحیم نیکبخت پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی     تبریز درحمایت از قیام مردم قم در …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *