عزیز دولتآبادی
(۱۳۸۸ ـ ۱۳۰۱)
استاد عزیز دولتآبادی در نهم شهریور ۱۳۰۱ شمسی در شهر تبریز متولّد شد. او پس از تکمیل تحصیلات دانشگاهی و اخذ درجه لیسانس در رشته ادبیات فارسی و علوم تربیتی در سال ۱۳۲۲ شمسی وارد خدمت آموزش و پرورش شد و شغل معلّمی را انتخاب کرد. ایشان در سال ۱۳۳۰ شمسی از دوره دکتری ادبیات فارسی قبول شد، ولی به علّت نبود امکانات مالی قادر به ادامه تحصیل نگردید، این ادیب بزرگوار از همکلاسیهای دکتر منوچهر مرتضوی از حافظشناسان بنام و مشهور بود. دولتآبادی از محضر اساتید بزرگواری همچون دکتر عبدالرسول خیامپور، استاد محمدامین ادیب طوسی، استاد بدیعالزمان فروزانفر، استاد سیدحسن قاضی و… بهرههای فراوان برده بود.
استاد دولتآبادی در سال ۱۳۳۴ به عنوان نخستین رئیس کتابخانه ملّی و تربیت تبریز عهدهدار خدمات فرهنگی قابل تحسین شد و ضمناً مدیریت برخی مدارس آموزشی را نیز عهدهدار بود. از مهمّترین اقدامات استاد میتوان به کشف مقبرهالشعرا و مقبره دو کمال اشاره کرد.
آثار و تألیفات استاد دولتآبادی عبارتند از: تاریخ تحول نثر فارسی معاصر، تذکره سخنوران آذربایجان در دو جلد با مقدمه دکتر منوچهر مرتضوی، سرایندگان شعر پارسی در قفقاز، کتابخانههای آذربایجانشرقی، دیوان اشعار بهنام «تحفه درویش»، فرهنگ واژههای مغولی و ترکی در متون فارسی، تصحیح دیوان کمال خجندی، تصحیح دیوان خیال بخارایی، تصحیح روضه اطهار تألیف ملاّحشری تبریزی. علاوه بر تألیفات و تصحیحات از استاد دولتآبادی بیش از چهل مقاله در نشریه دانشکده ادبیات تبریز، مجله آینده، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی و… منتشر شده که اغلب آنها در فهرست مجموعه مقالات زندهاد ایرج افشار ذکر شده است.
استاد دولتآبادی در اردیبهشت سال ۱۳۸۸ به علّت کهولت سنّ دار فانی را وداع گفت و در مقبرهالشعرا تبریز در کنار استاد شهریار و دیگر بزرگان علم و ادب آرام گرفت. (طرح نو، ۱۳۸۸: ۱۱)
آذربایجان
جلوهگاه عشق و ایمان، مسکن آزادگان افسر مُلک کیان، ای خاک آذربایجان چیرهدستی کرده در طرح تو نقاش ازل روضه رضوان ز رشکت کرده آذرها به جان آبهای چشمهسارانت همه زمزمصفت دامن کوه سهندت دلگشاتر از جنان پهلوانان در حریم دوستانت، ناتوان ناتوانان در مصاف دشمنانت، پهلوان نوجوانان در وقار و فکرت و تدبیر، پیر پیرمردان در دلیری و شجاعت، نوجوان چون کتابی جمله خاموش اندر یک دنیا سخن چون صدف گوشاند و چون دریا عمیق و بیکران شعر «قطران» در سلامت شهره آفاق شد |
«مولوی» را «شمس تبریزی» نمودی جاودان
ساحل دریاچهات، گهواره زرتشت بود
زان سبب آبش رباید درد را از جسم و جان
وین عجب با این همه لطف خدایی هر زمان
بر سرت باریده باران بلا از آسمان
چون سمندر در میان شعلهها افروختی
سوختی ای تیر جانسوزِ حوادث را نشان
شیر مردانت فدای نهضت مشروطه شد
تا فراهم ساختی آزادیِ نطق و بیان
در حوادث نیک دادی امتحان خویش را
تا شدی در سبقت میهنپرستی، قهرمان
(طرح نو، ۱۳۸۸: ۱۱)