مرثیه
abbasi
اکتبر 11, 2018
مقالات
920 بازدید
قرهباغ کانون شعر عاشورایی فارسی و آذری در آران
رحیم میرکوهی
چکیده
قرهباغ در تاریخ و فرهنگ ایران زمین تا قبل از جدایی دردناک آن جایگاه ممتازی داشته است. گرچه امروز شاهد بحرانی عظیم میباشد که ثمرهی سیاستهای ایرانزدایی و اسلامستیزی که روسیهی تزاری در قفقاز و پس از آن کمونیستهای اتحاد جماهیر شوروی با شدت و کینه شدیدتری ادامه دادند در این بحران هویت فعلی و مشکلات عدیده متجلی شده است در نتیجه این سیاستها بود که در این کانون، ادب و فرهنگ ایرانی کمتر کسی قادر به خواندن متون و اشعار شعرای کهن این خطه به زبان و خط اصیل چه فارسی و چه آذری نیست. متأسفانه بایستی گفت با برنامههای فرهنگی بلندمدت هویت اصلی و واقعی مردمان این خطهی جدا شده از ایران در هویت جعلی تزاری و کمونیستی از حیز انتفاع فرهنگی افتاده است که وضعیت شعر و ادب آن نیز بازتاب این انقطاع سیاسی و تحمیلی میباشد.
درآمد
قرهباغ[۱] در تاریخ و فرهنگ ایرانزمین تا قبل از جدایی دردناک آن از ایران جایگاه ممتازی داشت. گرچه امروز شاهد بحرانی در قفقاز میباشد و اکثریت آن را ارامنه تشکیل میدهند. ثمره سیاستهای ایرانزدایی و اسلامیستیزی که روسیه تزاری در قفقاز داشت- قلمرو غصب کرده ایران- و پس از آن کمونیستهای اتحاد جماهیر شوروی با شدت و کینه شدیدتری ادامه دادند در این بحران هویت فعلی و مشکلات عدیده متجلی شده است در نتیجه این سیاستها بود که در این کانون ادب و فرهنگ ایرانی- ارانِ ایران- کمتر کسی قادر به خواندن متون و اشعار شعرای کهن این خطه به زبان و خط اصیل چه فارسی و چه ترکی نیست. مردم نه تنها امکان استفاده از متون اصلی اصیل را ندارند بدتر از آن هم این است که فرضاً اشعار نظامی گنجوی توسط اُدبای کمونیسم به طور ناقص و مغروضانه به ترکی آذری ترجمه و با الفبای بیگانه (کریل- لاتین) انتشار یافته است متأسفانه بایستی گفت با برنامههای فرهنگی بلندمدت هویت اصلی و واقعی مردمان این خطه ایرانی منقطع گردیده و این کانون فرهنگی- جنوب قفقاز- در هویت جعلی تزاری و کمونیستی از حیّر انتفاع فرهنگی افتاده است که وضعیت شعر و ادب آن بازتاب این انقطاع است.
در سال ۱۳۷۰ کتاب ارزشمندی را استاد فقیه عزیز دولتآبادی[۲] به نام «سرایندگان شعر پارسی در قفقاز» منتشر کرد که در آن طی چهار فصل به شرححال پارسیسرایان قفقاز پرداخته است. این چهار فصل عبارتند از:
فصل اول: پارسیسرایان آران: در این فصل ۱۷۷ شاعر فارسیگو بدین شرح معرفی شدهاند:
پارسیسرایان اردوباد ۱۶ نفر؛ پارسیسرایان باکو ۶ نفر؛ پارسیسرایان بردع ۱ نفر؛ پارسیسرایان بیلقان ۶ نفر؛ پارسیسرایان خلاط ۲ نفر؛ پارسیسرایان شروان ۴۷ نفر؛ پارسیسرایان قراباغ ۵۹ نفر؛ پارسیسرایان گنجه ۳۶ نفر؛ پارسیسرایان نخجوان ۴ نفر
فصل دوم: پارسیسرایان ارمنستان فعلی ۱۲ نفر
فصل سوم: پارسیسرایان داغستان ۱۳ نفر
فصل چهارم: پارسیسرایان گرجستان ۲۵ نفر (۱)
مجموع شعرای پارسیسرایی که استاد دولتآبادی شرح احوال ایشان را گرد آورده است دویست و بیست و هفت نفر هستند که بیست شاعر دیگر را هم نگارندهی این سطور احصا نموده است که شرح ایشان در این کتای نیامده است.[۳] خوشبختانه در پائیز سال ۱۳۷۳ کتاب ارزشمند دیگری به نام «تذکره ریاض العاشقین» اثر میرزا صدرای مجتهدزاده قرهباغی به کوشش جناب آقای یحیی خانمحمد آذری منتشر شد[۴] که منبع اصلی این نوشتار است.
«ریاض العاشقین» حاوی شرححال و نمونه آثار ۷۹ تن از شعرای قرهباغ در قرن سیزدهم و اوایل قرن چهارم هجری است. این تذکره از آن جهت اهمیت دارد که نشان میدهد تا زمان تألیف کتاب در سال ۱۳۲۵ هجری قمری/ ۱۹۰۵ میلادی فرهنگ و ادب ایرانی در قرهباغ تا چه میزان و پایهای بوده است.[۵] براساس این تذکر، دستآورد فرهنگی این کانون ایرانی را در زبان همگانی مردم ایران یعنی پارسی اینگونه مرور میکنیم: قبل از این مرور لازم به ذکر است به دلایل متعدد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی از قرن هشتم هجری به بعد شاهد شیوع و رواج زبان ترکی آذری در آذربایجان و آران هستیم که دو عامل مهم یعنی دیوانسالاری ایرانی و عرفان و تصوف در این رواج نقش داشته است. از قرن نهم نخستین نمونههای مکتوب شعر ترکی آذری در دامان فرهنگ و تمدن ایران در آذربایجان متولد گردید. بدون آنکه فرهنگ ایرانی اسلامی مردم آذربایجان تغییر نماید در کنار زبان همگانی ایرانیان- فارسی- زبان ترکی آذری هم در همین بستر فکری و فرهنگی وارد اجتماع فرهنگی و ادبی گردید به ویژه آنکه صفویان در امتزاج نیروهای قزلباش و تشیع توانستند وحدت ملی را در ایران احیا نمایند به عبارت دیگر رواج زبان ترکی در آذربایجان بدون تغییر بسترهای ایرانی و اسلامی با رواج مذهب شیعه در ایران همزمان شد و از این امتزاج سد محکمی ایجاد گردید که توانست آذربایجان را در حفظ وحدت ملی ایران در مقابل تهاجمات پیدرپی و سهمگین عثمانی یاری کند. از این روست که آئینهای سوگواری ایام محرم در آذربایجان به ویژه اردبیل زادگاه صفویان در مقایسه با سایر نواحی ایران چه به لحاظ کمی و چه کیفی گستردگی بیشتری دارد. پس از استقرار صفویان بر سریر حکومت ایران، در آذربایجان و اران مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی و خمیرمایه هویت شکل گرفت زبان ترکی آذری به عنوان زبان محلی در پیوند با تشیع ادبیات بینظیر مرثیه را شکل داد فارسی نیز به عنوان زبان همگانی حلقه اتصالی نیرومند فرهیختگان ایرانی حضور مؤثری داشت که متأسفانه پس از جنگهای ایران و روس و تسلط روسیه تزاری و بعد کمونیستها هر سه ویژگی فوقالذکر مورد تحقیر و تحریف قرار گرفت. برای آشنایی با این پیوندهای مشترک ایران و اران، «تذکره ریاض العاشقین» ارزش مرور بیشتری دارد زیرا مشخص میکند زبان فارسی زبان قوم بینام و نشان فارس نیست بلکه زبان فرهنگی و ادبی شکوفایی همه ایرانیان است که آذربایجانیها و ارانیها در بسط و شکوفایی آن نقش مهمی داشتهاند.[۶]
فارسیسرایان قرهباغ
۱- آغابیگم آغا خواهر ابوالفتحخان جوانشیر یکی از همسران فتحعلیشاه که ملولی تخلص میکرد، دیوان شعری از خود بهجا گذاشته است. (ص۳۵)
۲- آقاحسن یوزباشیزاده متوفی به سال ۱۳۲۳ هجری دیوانی به ترکی و فارسی دارد که در تذکره ریاض العاشقین از اشعار فارسی و ترکی او نمونههای جالبی انتخاب شده است. (صص ۳۷-۴۹)
۳- آقامیر مهدی خزانی از شعرای قرهباغ، رسالهای در احکام دینی برای اطفال به ترکی آذری به نام شرایط الاسلام سروده است. (ص۵۷)
۴- ابراهیمبیک حلاجزاده متوفی به سال ۱۳۰۲ قمری که مجتهدزاده دو غزل فارسی و سه دوبیتی او را نقل کرده است:
خداوندا هر آن کو سینه دارد
|
|
فلک پیوسته با او کینه دارد
|
خدایا با فلک کارم مینداز
|
|
که با من کینه دیرینه دارد
|
(ص۶۱)
۵- ابوالفتح خان جوانشیر (طوطی) از شعرای معروف و ممتاز قرهباغ فرزند ابراهیم خلیلخان جوانشیر متوفی به سال ۱۲۵۵ قمری هم در فارسی طبعی موزون داشت و هم در ترکی آذری. (ص۶۲)
۶- جعفرقلیخان جوانشیر از نوادگان ابراهیمخلیلخان جوانشیر متوفی به سال ۱۲۸۴ هجری قمری که در شعر «صفا» تخلص میکرد، شعرهایی دارد از این جمله:
ماه محرم آمد و پر شد دلم ز آه
|
|
|
دود دلم گرفت رخ چرخ و مهر و ماه
|
چون ابر نوبهار فلک را احاطه کرد
|
|
|
چندان که در فلک به ملک مینداد راه
|
… آمد ندا زِ هاتف غیبی که یا امین
|
|
|
بنگر به دشت کرب و بلا روی قتلگاه
|
امروز روز قتل حسین ابن مرتضی است
|
|
|
امروز روز ماتم مجموع انبیاء است
|
|
|
|
(ص۷۴)
۷- حاجی میرزا عبدالعلیمتخلص به ترابی که در شهر شوشا به تدریس معارف اسلامی میپرداخت و در سال ۱۳۰۹ هجری درگذشت، از شعرای مرثیهسرای قرهباغ میباشد. (ص۷۸)
۸- خداداد بیک حلاجزاده فرزند علیبیک قرهباغی که مؤلف ریاض العاشقین در مرگ او مرثیهای به فارسی سروده است، غزلی از این شاعر نقل کرده که مطلع آن چنین است:
به چنین زلف تو صد کاروان است
|
|
|
جرس آسا دلم اندر میان است…
|
|
|
|
(ص۸۷)
۹- زینالعابدین ساغری از علمای دینی شهر شوشا متوفی به سال ۱۲۷۱ هجری قمری در سرودن فارسی و ترکی ید طولایی داشت، او روضهخوانی ماهر نیز بود:
عنان دل از کفم در ربود گل رویی
|
|
|
فرشته خوی، پری روی، عنبرین مویی
|
قرار نیست به دل، روز و شب پریشانم
|
|
|
ز تاب زلف سیاسی و تار گیسویی…
|
|
|
|
(ص۱۰۷)
۱۰- سعدی فرزند اجاق قلی متوفی به سال ۱۲۹۴ هجری (ص۱۱۴)
۱۱- آخوند ملاعباس جوانشیر متوفی به سال ۱۲۸۶ در سقز (ص۱۲۳)
۱۲- عبدالرحیم (علیل) از علمای بنام و معروف قرهباغ متوفا به سال ۱۲۷۴ هجری قمری که مؤلف تذکره قسمتی از قصیده فارسی او را در مدح حضرت علی نقل کرده است:
ز نور ذات خداوند قادر معبود
|
|
|
محمد عربی و علی وصی موجود
|
به حمد شکر اللهی و نعمت آن محمود
|
|
|
ملایک رسل انبیاء زبان بگشود
|
|
علی ولی خدا و خدا ولی علی است…
|
|
|
|
|
|
|
(ص۱۲۸)
۱۳- عبدالله بیک حلاجزاده از شعرای معروف متوفی به سال ۱۲۹۱ هجری قمری که در ترکی و فارسی دست توانایی داشت. او مرثیهسرا نیز بود و مرثیههای فراوانی هم دارد:
«آباد اُولاد ائوون غمخانه کربلا
|
|
|
چون حرمت ائیلدون مهمانه کربلا…»
|
|
|
|
(ص۱۵۵)
۱۴- عبدالله جانیزاده متوفی به سال ۱۲۶۷ هجری قمری که در بدیههسرایی به ترکی و فارسی سرآمد اقران خود بود. (ص۱۶۳)
ماده تاریخ بنای مسجد گوهر آغا صبیه ابراهیمخان جوانشیر را چنین سروده است:
بانی مملکت شیشه که در حشمت و جاه
|
|
|
طعنه زد قبه تختاش به سراپرده ماه
|
یعنی سردار فلک شوکت، ابراهیمخان
|
|
|
که درش بر همه خانان جهان بود پناه
|
گوهری داشت درخشنده و فیروزکده بود
|
|
|
پرتو ماه رخش بر سر خورشید کلاه
|
بانی مسجد و محراب شد آن گوهر پاک
|
|
|
اهل فردوس برین، جمله برین گشت گواه
|
قلم اهل دعا زد رقم تاریخاش
|
|
|
باد پیوسته گهر در صدف لطف الاه (۱۲۴۹ هجری قمری)
|
|
|
|
۱۵- فاطمه خانم کمینه که در مرثیهسرایی طبعآزمایی کرده است. (ص۱۷۸)
۱۶- فرخ که در جوانی درگذشته بیتی فارسی از وی نقل شده است:
دل به دردش آشنایی میکند
|
|
|
راحتی از جان جدایی میکند
|
|
|
|
۱۷- قاسم بیک ذاکر از شعرای معروف آن سامان که در سال ۱۲۷۱ هجری درگذشت. وی غزلیات شیرین ترکی بسیاری دارد. مرثیههای سوزناکی نیز از ذاکر بر جای مانده است:
«بو نه ماه دورکی حدّن کئچیپ اضطراب زینب
|
|
|
فلک او زره ماه و مهری ائلدی کباب زینب…»
|
|
|
|
(ص۲۰۲)
۱۸- کربلایی قلی یوسفی خراطی میکرد و در ماه محرم به امر تعزیهخوانی و شبیهگردانی اشتغال میورزید در فارسی و ترکی آذری سرودههایی دارد. (ص۲۱۷)
۱۹- کربلایی قهرمان که در بدیههسرایی توانا بود. (ص ۲۲۱)
۲۰- محمد بیک جوانشیر که روسها پس از تصرف زنگنده زور او را به اردوباد تبعید کردند صاحب طبع موزون بود. (ص ۲۲۴)
۲۱- محمدعلی بیک مخفی از شعرای معروف قراباغ که در فارسی و ترکی طبع روانی داشت.
پریشان طُره طرار نگاهی راست گاهی کج
|
|
|
توکولموش قامته اوینار گاهی راست گاهی کج
|
دوشر گه راست زلفنون قامته گه کج بو عاتدور
|
|
|
چیخار سرو اوستونه شهمار گاهی راست گاهی کچ…
|
|
|
|
(ص۲۳۴)
جلوهگر بگذرد آن مهر لقا از چپ و راست
|
|
|
میکند واله و حیران همه را از چپ و راست
|
حجرالاسود خالش به رخ کعبه دوست
|
|
|
هر طرف سعیکنان اهل صفا از چپ و راست…
|
|
|
|
(ص۲۴۲)
«ترا تا زلف مشک آساست گاهی راست گاهی کج
|
|
|
دلم را رشتهای بر پاست گاهی راست گاهی کج
|
نو بدار طاقت ابرویت غرض از سجدهی زاهد
|
|
|
به محراب از چه رو شبهاست گاهی راست گاهی کج…»
|
|
|
|
(ص۲۴۴)
۲۲- محمود بیک وزیراف متوفی به سال ۱۳۱۸ قمری در مشهد مقدس که در سرودن شعر به فارسی طبع موزونی داشت. (ص۲۴۷)
۲۳- شهدی ایوب باکی متوفی به سال ۱۳۲۶ هجری قمری (ص ۲۵۲)
۲۴- مشهدی حسین سائل از موزون طبعان این دیار بود که ثروت خود را وقف حضرت امام حسین(ع) کرد. او در مرثیهسرایی دستی قوی داشت متوفی به سال ۱۳۱۶ هجری.
«عمه میداندا بو گون شورش فردا گورونور
|
|
|
باش آچیخ میدان آرا زهره زهرا گورونور…»
|
|
|
|
(ص ۲۵۶)
۲۵- مشهدی عبدل قرهباغی (شاهین) متوفی به سال ۱۳۱۴ هجری قمری که در فارسی و ترکی آذری به ویژه مرثیه سرودههای ارزشمندی دارد.
«گل اوغول شانه چکیم زلف عبیر افشانه
|
|
|
ائتمهمیش لیلینی زنجیر عدو دیوانه…»
|
|
|
|
(ص ۲۶۷)
۲۶- ملااسماعیل (محزون) مرد دینداری که در شوش تا پایان عمر ۱۳۱۰ هجری مکتبداری میکرد. (ص ۲۷۶)
۲۷- ملاپناه واق ف که حکایت او با آقا محمدخان قاجار مشهور است در ترکی و فارسی سرودههایی دارد شعر زیر از جمله آثار فارسی اوست:
شنیدستم که مجنون دل آزار
|
|
|
چو شد از مردن لیلی خبردار
|
گریبان چاک زد با آه و افغان
|
|
|
به سوی تربت لیلی شتابان
|
در آنجا کودکی دید ایستاده
|
|
|
به هر سو دیده حسرت گشاده
|
نشان قبر لیلی را از او جست
|
|
|
چون آن کودک بخندید و بدو گفت
|
که ای مجنون ترا گر عقل بودی
|
|
|
ز من کی این تمنا مینمودی
|
میان قبرها را جستجو کن
|
|
|
ز هر مرقد کفی از خاک بو کن
|
ز هر خاکی که بوی عشق برخاست
|
|
|
یقین کن تربت لیلی همان جاست
|
تو هم واقف در این دیر جگرسوز
|
|
|
رموز عشق از آن کودک بیاموز
|
|
|
|
(ص ۳۰۴)
۲۸- ملاخبیل شاکی ابدالی متوفی به سال ۱۳۱۲ هجری قمری که طبع خود را در مرثیهسرایی آزموده است:
«ائیله مشتاق وصالم بیلمیرم دنیا نه دور
|
|
|
غم نه دور محنت نه دور باشیدا بو غوغا ندور…»
|
|
|
|
(ص۳۰۵)
۲۹- ملاعلی خلیفه در تدریس مهارت نام داشت در سال ۱۳۱۰ هجری قمری درگذشت. او صاحب طبع سرشار بود.
آن سرو که سربلندی عالم از اوست
|
|
|
فخریه مجموع بنی آدم از اوست
|
پشت فلک پیر همی قد هلال
|
|
|
پیوسته مثال ابروانش هم از اوست
|
|
|
|
(ص ۳۱۰)
۳۰- ملامحمد قاضی در شهر شوشا تدریس میکرد بعداً در جبرئیل و زنگنه زور به امر قضاوت مشغول شد. وی که طبع روانی داشت در سال ۱۳۲۴ قمری درگذشت. (ص۳۱۱)
۳۱- مهدی قلیخان داغستانی (وفا) از شعرای معروف فارسیگوی قفقاز در عصر خود بود.
«… کی باشد آنکه بخت سیه باز من شود
|
|
|
تا توتیای دیده کنم خاک کربلا
|
یارب مباد آنکه جدا گردد عاقبت
|
|
|
دست وفا ز دامن اولاد مرتضی…»
|
|
|
|
(ص۳۲۱)
تذکره ریاض العاشقین دو قصیده و بیست و هشت غزل فارسی و سه غزل ترکی آذری از وی نقل شده است.
۳۲- میرحسین بیک سالار از مرثیهسرایان معروف آن سامان که علاوه بر ترکی آذری و فارسی به عربی و روسی نیز تسلط داشت. بیشتر آثار او مرثیه حضرت امام حسین(ع) است:
«یار ترک مهربانی کرد یاری را ببین
|
|
|
میانجنگش هست با ما دوستداری را ببین…»
|
|
|
|
(ص۳۴۵)
ای نوگل گلزار علی، شبه پیمبر
|
|
|
قارداش علیاکبر
|
گلزار جهان ایچره چهره نه بنذر
|
|
|
بیر برگ گل تر…»
|
|
|
|
(ص۳۵۳)
۳۳- میرزا ابراهیم صبا متوفی به سال ۱۲۸۶ قمری در ترکی آذری و فارسی طبع روان داشت. (ص۳۵۷)
۳۴- میرزا ابوالحسن قاصی (شهید) تا پایان عمر در سال ۱۳۰۱ هجری قمری بر مسند قضاوت نشسته بود. او در فارسی و ترکی آذری سرودههای جالبی دارد قسمتی از یک ساقینامهاش چنین است:
الهی دلی ده پر از آتشم
|
|
|
که رخت از جهان برکناری کشم
|
رخی هر دم از لطف بنما به من
|
|
|
دری هر دم از غیب بگشا به من
|
ز جام فنایم چنان مست کن
|
|
|
که در همتم ماسوا پست کن
|
چنان مست کن زان میبیغشم
|
|
|
که اندر وجود اوفتد آتشم
|
مرا آشنا کن بر آن راه راست
|
|
|
که ترک وجودست در عین فناست
|
رضای تو باشد مراد دلم
|
|
|
اگر رحمت است از بلا حاصلم…
|
|
|
|
(ص ۳۶۲)
بیست و پنج صفحه از این تذکره به اشعار این شاعر توانا اختصاص یافته است.
۳۵- میرزا ابوالقاسم قاضی (ملک) از علما و فقیهای آن سامان که در اصفهان به کسب علم پرداخت و از محضر حاج ملااحمد فراقی بهره گرفت و پس از آن راهی نجف اشرف شد طبع غرامی[۷] و کلامی مبرا از عیوب داشت. مجتهدزاده قرهباغی دو شعر عربی او در مدح ائمه(ع) را نقل کرده است:
«رَبَنا صَلِ عَلی شمسِ الازل
|
|
|
مَن بِهِ نَوّرَتَ عین کائنات…»
|
|
|
|
(ص ۳۸۵)
«اَسئَلُ الله بمَنْ کان شفیعاً للبشر
|
|
|
الَذی تاب بِهِ آدَمُ فازَ وافتَخَر…»
|
|
|
|
(ص ۳۸۶)
۳۶- میرزا بگ بابا (فنا) از جمله عرفا و شعرای ممتاز آن سامان و اصلاً از قصبهگر مرود سراب بود متوفی به سال ۱۲۸۳ هجری قمری. (ص۳۸۹)
۳۷- میرزا جعفر متوفی به سال ۱۳۲۱ هجری:
«بده ساقی به من پیمانهای چند
|
|
|
به یاد مطرب دردانهای چند
|
ز طفلان طریقت یاد گیرم
|
|
|
ز پیران کهن فرزانهای چند…»
|
|
|
|
(ص ۳۹۳)
۳۸- میرزا حسن متوفی به سال ۱۲۴۹ هجری قمری:
«الا ای شوح شیرینکار بیمروت خداحافظ
|
|
|
غم عشقونده بسدور چکیدیگیم ذلت خداحافظ
|
نگارا دورِ رویوندار قیبیم شادکام اولدی
|
|
|
منم آنجاق اولان آواره غربت خداحافظ…»
|
|
|
|
(ص۳۹۵)
«شدم دیوانه عشقت بزن ای زلف زنجیری
|
|
|
برای عاشق مسکین بجز این نیست تدبیری…»
|
|
|
|
(ص۳۹۶)
۳۹- میرزا حسن بیگ سالک متوفی به سال ۱۳۱۳ قمری.
۴۰- میرزا حقوردی صفا محب آل عبا و کلب آستان علی الاعلی از علمای تحصیل کرده نجف اشرف متوفی به سال ۱۲۹۴ هجری قمری که در شعر و ادب پارسی سرودههای بسیاری دارد. (ص۴۰۱)
۴۱- میرزا صادق، شاهنامه فردوسی را از حفظ در مجالس و محافل با صوتی شورانگیز و لحنی دلنشین میخواند و طبع شریفی داشت. سرودههایش رنگ و روی شاهنامه فردوسی را دارد:
سحر پیش از طلوع مهر انور
|
|
|
که خواب آلوده باشد چشم اختر
|
ز هر سو ماهرویان همچو خورشید
|
|
|
برون آیند در کف جام خورشید…»
|
|
|
|
(ص۴۰۲)
۴۲- میرزا عباس ترابی خاکی از علمای دینی شهر شوشا در ۶۳ سالگی درگذشت. او به فارسی، عربی و ترکی آذری اشعاری دارد. قصیدهای از وی به فارسی در تذکره با مطلع زیر در مدح حضرت علی(ع) درج شده است:
«سحرگاهی شدم بیدار چون از خواب غفلت
|
|
|
چو دیدم صبح روشنتر ز مهر خاوری نسبت…»
|
|
|
|
(ص ۴۲۱)
۴۳- میرزا علی قاضی متوفی به سال ۱۲۵۵ هجری قمری (ص۴۱۵)
۴۴- میرزا عقیلی از علمای متقی و پرهیزگار، این عالم عالی مقدار در پیشبرد احکام دین مبین اسلامی سیّدالمرسلین صلی الله علیه و آله و کشف فضایل و مناقب چهارده معصوم خادم شریعت عزا بود. و در وصف مناقب و فضایل آل محمد(ص) به تصنیف چندین جلد کتاب به زبانهای فارسی و عربی پرداخت درباره فروعات متجاوز بر ده رساله علمی و چندین خطبه عربی در زمینه توحید انشاء کرد.
«صَلِّ یا ربِ عَلی شمسِ الظُحی
|
|
|
نورِ حقِّ و سراجِ العالمین
|
و عَلی البدر المنیرِ بَعدَهُ
|
|
|
حُجَّت الله امیرالمؤمنین…»
|
|
|
|
(ص۴۱۷)
۴۵- میرزا کریمخان متوفی به سال ۱۳۰۸ هجری قمری. (ص۴۱۹)
۴۶- میرزا محمدقلی حکیم از دبیران دربار نادرشاه بود که در سال ۱۲۹۶ درگذشت. (ص۴۲۴)
۴۷- میرزا محرم مریض متوفی به سال ۱۲۶۴ قمری «الحق اشعار شیرین و ابیاتی نمکین دارد» چهارده غزل از وی در تذکره ریاض العاشقین درج شده است از آن جمله:
«می زهری چشیدم در قرهباغ
|
|
|
که بر جان میرسیدم در قرهباغ
|
نصیبم کن الهی شهر دیگر
|
|
|
که روز خوش ندیدم در قرهباغ
|
تو در شهر دگر آسودهای من
|
|
|
چهها بیتو کشیدم در قرهباغ
|
فغان از حسرت درد جوانی
|
|
|
قد خود را خمیدم در قرهباغ…»
|
|
|
|
(ص ۴۳۰)
۴۸- یوسف کوسه از شعرای قرهباغ که این فرد او درج شده است.
«خون شد دل من در طلبت خون شدنی بود
|
|
|
آن به که زبیداد تو شد چون شدنی بود»
|
|
|
|
(ص۴۳۵)
نتیجهگیری
با سیر سریعی که در نمونههای ارایه شده صورت گرفت مشخص میشود بیش از سه چهارم شعرایی که شرححال آنها در این تذکره در مورد یک منطقه- قرهباغ- آمده است، علاوه بر ترکی آذری در شعر و ادب پارسی هم دست توانایی داشتند و به سرودن شعر میپرداختند که شعر تعدادی از آنها آثار شعرای قدیمی چون نظامی و خاقانی را تداعی میکند علاوه بر این بیش از یک دوم شعرای این منطقه به استناد این تذکره در مرثیهسرایی سالار شهیدان امام حسین(ع) هم طبع خود را آزمودهاند.
زبان فارسی به عنوان زبان ادبی و دینی مردم و زبان همگانی ایرانیان نه زبان قوم بینام و نشان فارس؟ نهتنها تا این مقطع بلکه تا سالیان بعد مورد توجه ادبا، منشیان، مکتبداران، فقها و علمای دینی و قضات بوده است جالب آنکه اغلب علمای دینی قضات و مکتبداران قرهباغ که به مرثیهسرایی پرداختهاند در شعر ادب فارسی هم دستی توانا داشتهاند. تا پیش از تسلط کمونیسم بر جنوب قفقازیه که در زمان محمدامین رسولزاده نام آذربایجان به خود گرفت تمامی ادبا، شعرا و فرهیختگان این سامان به راحتی میتوانستند به متون اصیل و اصلی ادب و فرهنگ اسلامی دسترسی داشته باشند چنانکه یک گنجهای برای مطالعه آثار نظامی گنجوی نیازمند ترجمههای ناقص و مغرضانه اُدبای مارکسیست اتحاد جماهیر شوروی نبود، بلکه برعکس برای نمونه شاعری به نام «میرزا حقوردی صفا» در کنار سرودن اشعار ترکی آذری میتوانست به فارسی غزل بسراید و از حافظ شیرازی هم در شعر خود تضمین نماید:
یاران، که میبرد بر دلبر سلام ما
|
|
|
وانگه، ز روی شوق بگوید پیام ما
|
دائم به دور لطف تو ای شهسوار عقل
|
|
|
افتد کو رنگ وحشی دولت به دام ما
|
بر تهنیت سرود، سروشم ز ملک غیب
|
|
|
یک مطلعی ز حافظ عالی مقام ما
|
«ساقی به نور باده برافروز جام ما
|
|
|
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما»
|
|
|
|
(همان، ص۴۰۱)
یا چنان که دیدیم میرزا صادق شاهنامهخوان بود و آن را از حفظ داشت و در محافل و مجالس آن را با صدای رسا از حفظ میخواند.
موضوع دیگری که در این سیر اجمالی گذشت این است که اغلب و بلکه تمامی علما، ادبا، قضات و منشیان و مکتبداران که تحصیلات علوم دینی و اسلامی داشتهاند در کنار زبان محلی به زبان فارسی، زبان همگانی ایرانیان نیز تسلط داشتند و فارسی زبان دوم ایشان بود. زبان عربی نیز که زبان دینی همه مسلمانان است، جایگاه خود را داشت و تعدادی از این افراد، در هر سه زبان طبع خود را آزمودهاند تا پیش از تسلط تفکر الحادی کمونیستی بر این منطقه هیچ تعارض و تخاصمی بین این زبانها وجود نداشت و هیچ موردی هم وجود ندارد که بتوان یافت قوم فارس! زبان خود را به مردم این منطقه تحمیل کرده باشند. اساساً طرح این بحث، کودکانه است و باید از آن دوری جست. این تذکره نمونه کوچکی برای پوچ بودن این ادعای واهی است ولی طی دوران بعدی بود که با مبارزه شدید و خونین که با اسلامی و مذهب در این نواحی روی داد مظاهری اسلامی و ایرانی زدوده و به بدترین نحو تحریف شد تعلیمات دینی و اسلامی مدارس اسلامی، مساجد و اماکن مقدس تعطیل و کتابهای اسلامی سوزانده و علمای بسیاری اعدام شدند و با این اقدامات وحشیانه حلقه اتصال این مردم با گذشته اصیلشان قطع شد. بنابراین نباید تعجب کرد که با از میان رفتن علما، روحانیون، وعاظ، قضات، مکتبداران تعزیهخوانها و نوحهخوانها در قفقاز شعر و ادب فارسی و ترکی آذری اسلامی نیز اندک اندک از میان رفت. جالب آنکه اغلب شعرای بزرگ این سامان در دوران حاکمیت ایران بر جنوب قفقاز و ادامه فرهنگ اسلامی ایران در آنجا به منصه ظهور رسیدند. ادبا و شعرایی هم که در آذربایجان شوروی ظهور کردند یا رگ و ریشه ایرانی داشتند یا آنکه در مقاطع خاصی از تاریخ چون بحران آذربایجان از ایران به شوروی متواری شدند و با پشتوانه شعر و ادب فارسی آثاری خلق کردهاند- البته بدون توجه به ایدئولوژی آنها- اگر استاد شهریار هم توانست در سطح جهان چهرهای شاخص و شناخته شود، به سبب در تسلط او بر این سه زبان در بستر فرهنگی آذربایجان بود یا غزلسرای نامی جمهوری آذربایجان علیآقا واحد تعلقات شیعی داشت و فارسی را خوب میدانست و در مرثیهسرایی نیز طبع خود را آزموده بود.
[۱]. در مورد تاریخ قرهباغ سه تألیف به نام قرهباغنامه وجود دارد ر. ک به: مقاله «تاریخ قرهباغ و ترجمه انگلیسی آن» از حسین احمدی، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال ششم، شماره ۷ -۶، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۲، ص۴۱٫
[۲]. از فرهنگیان پیشکسوت آذربایجانی که تألیفات متعددی دارد از آن جمله سخنسرایان آذربایجان در دو جلد و کتابخانههای آذربایجان. تهران، ۱۳۷۰، صص ۲۲-۲۱
[۳]. از آن جمله شاهحسین اردوبادی، خواجه عقیق اردوبادی، عبدالرشید باکوئی جلال شیروانی و شعاعی دربندی تعزیهنویس معروف.
[۴]. بایستی از ایشان به خاطر انتشار این کتاب ممنون و متشکر بود و از ایشان استدعا نمود تا سایر تذکرههای موجود در مورد تاریخ ادبیات اران را به همین شیوه مستند و علمی تصحیح و منتشر نماید از آن جمله تذکره نواب تألیف میرمحسن بن حاجی میراحمد قرهباغی، ریاضالشعرا اثر واله داغستانی.
[۵]. این ادبیات غنی که هفتاد درصد ادبیات مکتوب ترکی آذری را تشکیل میدهد به دلیل ماهیت اسلامی و ایرانی آن از سوی محققان سابق کمونیست شوروی نادیده گرفته شده تعمداً از تواریخ ادبیات حذف گردیده است. اکنون هم اگر برخی را مطرح میکنند صرفاً از منظر ترکزبان بودن آنها میباشد نه از منظر ماهیت و محتوای سرودهها است.
[۶]. برای اطلاع بیشتر ر. ک به:
– جمالالدین فقیه، آتورپاتکان و نهضت ادبی، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۴۶٫
– جمال خلیل شیردانی، نزهه المجالس، به تصحیح محمدامین ریاحی، تهران، زوار، ۱۳۶۶٫
[۷]. غرام: شیفتگی، عاشقی، آزمندی