عملکرد شوروی در ایران در زمان جنگ، آشکارا چنین بود که نفوذی دیرپا و دائمی در کشور برقرار سازد تا در موازنه نیروهایی که از سال ۱۳۰۰ شمسی به بعد برخلاف منافع شوروی بودند تغییراتی ایجاد کند. با هجوم متفقین به ایران در سال ۱۳۲۰ اتحاد شوروی فرصتی یافت تا موقعیت خویش را در قبال همسایه مهم خویش بهبود بخشد. مدتی پیش از هجوم متفقین به ایران، در ایام ائتلاف کوتاهمدت شوروی با آلمان هیتلری، مسکو علائق خود را به این خطه خاطرنشان ساخته بود. یکی از شرایط مولوتف برای پیوستن به میثاق چهار قدرت آن بود که «مسئله جنوب باکو و باطوم و در جهت کلی خلیجفارس را بهعنوان مرکز خواستههای اتحاد شوروی به رسمیت شناسد. ۵۹)-(Beddie and Sontag, 1948, pp. 258 آلمانها نیز به نوبه خود، مدتی بود که اتحاد شوروی را به اتخاذ خطمشی تجاوزکارانهتری در قبال ایران و افغانستان تشویق میکردند تا نفوذ انگلیس در آن حدود تضعیف شود (Frus, 1940, pp. 621-62).
با هجوم آلمان به خاک شوروی، مسکو مجبور شد موقتاً از خواستههای منطقهای خود چشم پوشد. ولی با توجه به حضور تعداد کثیری از نیروهای شوروی در قلمرو ایران، موضوع ایران به هیچوجه از یاد نرفت. در اینکه شوروی قصد داشت در نخستین فرصت مناسب از حضور فیزیکی خود در ایران برای تحت نفوذ درآوردن حکومت تهران استفاده کند، جای کوچکترین شکی نیست. در تبیین چگونگی تحول سیاست شوروی در قبال ایران دو مرحله میتوان قائل شد:
مرحله نخست با دورانی مقارن است که شوروی چنان درگیر جنگ بود که نمیتوانست به نحو جدی در پی احیای علائق دیرینه خود در ایران برآید. در این سالها فعالیت روسها به نوعی ارزیابی و سنجش آرام وضعیت یا به توصیف کنسول انگلیس «کارشکنی انفعالی» بود (FO371/27154 تبریز، ۷ سپتامبر ۱۹۴۱/ ۱۶ شهریور ۱۳۲۰).
مرحله دوم پس از نبرد استالینگراد، و بهبود وضعیت شوروی آغاز شد. با فرارسیدن ۱۹۴۴/۱۳۲۳ سیاست شوروی همانگونه که عملکردش در قبال امتیاز نفت شمال نشان داد، جنبه تجاوزکارانه مشخصی به خود گرفته بود. نارضایی عمومی موجود نیز مورد بهرهبرداری روسها قرار گرفت و جالب آن است که احساسات آلمانخواهانه مردم نیز از دیگر عواملی شد که در بسط نفوذ شوروی مؤثر واقع شد. اگر همانگونه که کنسول انگلیس مدعی است ایرانیها آرزوی پیروزی آلمان را داشتند و از پیشروی آلمانها به سوی قفقاز شادمانی میکردند، پس دولت شوروی نیز چارهای جز آن نداشت که با قدرت تمام عمل کند.
برای شوروی نتیجه حاصل از انتخابات مجلس چهاردهم یادآور آن شد که سیاستهای پیشینش نتوانسته در کسب یک جای پای دائمی در امور ایران موفق گردد. هنگامی که بنابه ترتیب مقرر نیروهای شوروی خاک ایران را ترک میکردند، وضعیت سابق به آذربایجان بازگشته بود و شوروی نیز از اشغال طولانیمدت خود نتیجهای نمیبرد، بنابراین با نزدیک شدن مراحل پایانی جنگ، ضرورت یک ابتکار عمل جدید بیش از پیش مطرح گردید. با افشای خبر مذاکرات محرمانه دولت ایران با شرکتهای آمریکایی و انگلیسی برای اعطای امتیازهای جدید نفتی، اتحاد جماهیر شوروی فرصت یافت بر میزان فشار خود بر ایران بیفزاید. همّ و غم سیاست شوروی بر کسب امتیاز نفت قرار گرفت. طرح امتیاز نفت شوروی در ۱۹۴۴/۱۳۲۳ چندان بیسابقه نبود هنگامی که نیروهای شوروی در ۱۹۴۱/۱۳۲۰ وارد ایران شدند، استالین موضوع احیای حقوق شوروی را در بهرهبرداری از نفت سمنان که پیشینه آن به تشکیل یک شرکت مختلط و شوروی در ۱۹۲۵/۱۳۰۴ بازمیگشت، از نو مطرح کرد. ولی شرکت نفت کویرخوریان به علت کمبود سرمایه هیچگاه پا نگرفت و در فعالیتهای آن وقفه افتاد. تمایل استالین بر احیای این امر در ۱۹۴۱/۱۳۲۰ بیشتر جنبهای راهبردی داشت، زیرا به نظر نمیآید که شوروی در آن ایام محتاج منابع نفتی خارجی بوده باشد. در این مورد علی سهیلی، نخستوزیر وقت، توانست با تأکید بر آنکه طرح نفت کویرخوریان در هیچیک از معاهدات متقابل منظور نشده و دولت ایران آن را متروکه تلقی کرده است، موضوع را معلق از سر بگذراند؛ با این حال وعده داد که حاضر است بعدها ـ بدون آن که تاریخی معین شده باشد ـ بر سر این موضوع با اتحاد جماهیر شوروی «مذاکرات دوستانهای» آغاز کند. از اینرو با توجه به سابقهای که در پی مذاکرات شرکتهای آمریکایی و انگلیسی گذاشته شده بود، طرح مجدد این موضوع در ۱۹۴۴/۱۳۲۳ از سوی شوروی چندان هم نامعقول نبود.
سرگئی کافتارادزه، یکی از معاونان کمیسریای امور خارجه شوروی، در رأس هیئتی در سپتامبر ۱۹۴۴/ شهریور ۱۳۲۳ وارد ایران شد. وی در دیداری که با شاه داشت گفت که دولت شوروی از وضعیت موجودِ روابط دو کشور راضی نیست و خواهان حقوق گستردهای است جهت انجام یک رشته اکتشافات در شمال ایران به مدت پنج سال. آشکار است که خبر احتمال اعطای امتیازات جدید به انگلیسیها و آمریکاییها بود که روسها را به اقدام واداشت و طبیعتاً کافتارادزه نیز وقتی با پاسخ منفی مقامات ایرانی مواجه شد، رنجیدهخاطر شد و دولت ساعد را به اتخاذ یک سیاست «یکطرفه» و تبعیض در حق شوروی متهم کرد (روزنامه رهبر، ۳ آبان ۱۳۲۳).
تبلیغات و فعالیتهای هواداران شوروی در ایران نیز برای بهبود موقعیت شوروی کفایت نمیکرد. دولت شوروی ناچار شد این واقعیت را بپذیرد که نه میتواند از طریق دیپلماتیک معمولی اراده خود را بر ایران تحمیل کند و نه از طریق فعالیتهای حزب توده، احتمالاً تنها راهی که در پیش میدید، بهرهبرداری از موقعیتی بود که در آذربایجان داشت. تا زمانی که نیروهای شوروی مناطق شمال ایران را در اشغال داشتند، دولت شوروی نیز همچنان کماکان تهران را تحت فشار داشته باشد. شکست مذاکرات نفت شمال در ۱۹۴۴/۱۳۲۳ زمینه شروع یک تعرض به مراتب متمرکزتر را در آذربایجان فراهم کرد. به همین جهت بود که از این مرحله به بعد دولت شوروی در هیچیک از کنفرانسهای بعدی متفقین برابر طرح مبحث ایران به طور کلی، و به ویژه مسئله فراخوانی نیروهایش تمایل نشان نداد. اتحاد جماهیر شوروی نه در یالتا در فوریه ۱۹۴۵/ بهمن ۱۳۲۳، نه در پوتسدام ۱۳۲۴ و نه در اجلاسهای شورای وزرای خارجه در مسکو و لندن که در سپتامبر/ شهریور و دسامبر/ آذر برگزار شد، حاضر نشد سوای اشاره به تبعیت از شرایط مندرج در پیمان سهجانبه، موضوع مشخصی در قبال مسئله ایران اتخاذ کند
(Clemens; New York, 1970, pp. 255-8).
در سومین کنفرانس سران متفقین که در اواخر تیر ۱۳۲۴ شمسی در پوتسدام تشکیل شد، ترومن، رئیسجمهور آمریکا و اتلی، نخستوزیر جدید انگلستان، بر لزوم تخلیه ایران از نیروهای متفقین تأکید کردند، ولی استالین حاضر به تعیین تاریخ معینی برای خروج نیروهای شوروی از ایران نشد. یکی از بهانههای روسها برای به تأخیرانداختن تخلیه ایران، این بود که میگفتند تاریخ تخلیه ایران شش ماه بعد از پایان جنگ تعیین شده و چون جنگ هنوز خاتمه نیافته، موعد تخلیه ایران نیز هنوز فرا نرسیده است! روسها میگفتند تا وقتی که جنگ در خاوردور ادامه دارد، جنگ جهانی دوم را نمیتوان خاتمهیافته تلقی کرد. البته کمتر از یک ماه پس از کنفرانس پوتسدام، ژاپن هم به دنبال پرتاب دو بمب اتمی بر روی شهرهای پرجمعیت آن کشور تسلیم شد و بهانه دیگری برای روسها نماند (طلوعی، ۱۳۷۶: ۵۵۲).
با این حال شورویها در ایران دارای دو سازمان بودند: ۱ـ سازمانی که به وسیله اتباع شوروی اداره میشد و به وسیله مأموران بنگاه تجارتی و بیمارستان شوروی مشغول فعالیت بود و ۲ـ جریانها و احزاب وابسته مانند حزب توده و فرقه دمکرات.
مهمترین پدیدهای که از درون این بحران سر برآورد، به تقاضای خودمختاری محلی یا تحرکات موجود در مورد امتیاز نفت شمال مربوط دانسته شد (FO371/40178 یاداشتهای تبریز، آذر ۱۳۲۳).
میرجعفر باقراوف، صدر حزب کمونیست آذربایجان شوروی از کسانی بود که در ارتباط بیش از پیش دو آذربایجان تلاش و الحاق آذربایجان ایران را به آذربایجان شوروی، اجتنابناپذیر تلقی میکرد. گزارش شده بود، که وی چند صباحی پس از اشغال ایران، اظهار داشت که دیگر میان آذربایجان شوروی و ایران مرزی به معنای «فرهنگی یا روانشناختی» وجود ندارد و روزی فراخواهد رسید که «تمامی آذربایجان یکی خواهد شد» (FO371/31426 تبریز، ۱۸ دسامبر ۱۹۴۱/ ۲۷ آذر ۱۳۲۰).
بعدها روشن شد که با پارهای از سران فرقه دمکرات نیز گفتگوهایی داشته و پس از سقوط حکومت فرقه نیز در یک میهمانی در باکو به پیشهوری اظهار داشته بود که بزرگترین اشتباه فرقه آن بود که بر اهمیت یگانگی دو آذربایجان، تأکید نکرده بود.
به طور کلی دولت شوروی برای اجرای مرحله اول طرح خود در خصوص آذربایجان که خودمختاری آذربایجان بود، تدابیر زیر را به کار بست:
- تقلیل عده نیروهای نظامی و انتظامی ایران در منطقه اشغالی؛
- تقویت عناصر فرقه دمکرات و گذاردن وجه و سلاح در اختیار آنان؛
- اعزام افسران ورزیده قفقازی و روسی مانند علیزاده و دیگران در لباس مبدل؛
- اعزام افسران متواری ارتش ایران پس از حادثه گنبد که به قفقاز انتقال داده شده بودند و از آنجا به آذربایجان ایران؛
- تقویت واحدهای روسی؛
- اعزام عده زیادی تروریست برای کشتن افراد مؤثر و ایجاد رعب و وحشت؛
- استفاده کامل از مطبوعات تودهای؛
- استفاده کامل از مطبوعات مجذوب شوروی مانند «ایران ما» که مسئولان آن ۱۸۰ درجه تغییر مشی سیاسی داده و به جای تعقیب رویه گذشته یعنی تبلیغ مرام نازی، اکنون به کمونیستها و سوسیالیستهای دوآتشه تبدیل شده بودند؛
- تقویت بنگاههای تجاری و بیمارستان شوروی و فعالیتهای مددکارانه؛
- تبلیغات همهجانبه رادیوهای شوروی و رادیوهای وابسته به آنها و نیز مطبوعات چپگرای جهان؛
- مذاکرات محرمانه با انگلستان و نوعی توافق ضمنی برای بازگذاردن دست شوروی در ایران به منظور کسب امتیاز نفت شمال؛
- استفاده از سادهلوحی و حمایت همیشگی آمریکاییها که در آن زمان سیاست عمومی دوران روزولت را دایر بر تحبیب و حفظ دوستی شوروی، به هر قیمت ادامه میدادند؛
- گسترش شاخکهای حزب توده در ارتش و جذب هرچه بیشتر افسران ایرانی که به دلایل مختلف از رژیم ناراضی بودند؛
- در منگنه گذاشتن دولت ضعیف تهران برای رسیدن به اهداف کوتاهمدت (امتیاز نفت شمال) و اهداف درازمدت (ایجاد حریم در محدوده جغرافیایی ایران مانند محدوده قرارداد ۱۹۰۷)؛
- تشکیل یک نیرویامنیتی محلی که بیشتر از ارامنیها و مهاجران بودند؛
- متحد کردن احزاب چپ وابسته به خود و انسجام آنان علیه دولت مرکزی ایران؛
- استفاده از عناصر وفادار و مفید مانند کمونیستهای قدیمی و جاسوسانی که در ورای حزب توده جای گرفته بودند و مردم آنها را نمیدیدند، مانند عبدالصمد کامبخش. این مأموران کارکشته حتی دارای اسامی روسی مانند تنبورگ و قنبراوف بودند و دوران تحصیل و جوانی خود را در روسیه گذرانده و از هر فرد روسی، وفادارتر و قابل اعتمادتر بودند.
در سراسر ماههای مهر و آبان و آذر اسلحه در ارابهها و کامیونهای ایران ـ سوترانس از مرز شوروی تا مرز عراق و ترکیه و تا قزوین درست مثل سهمیه قند و شکر به تعداد نفرهای هر ده، تحویل دهقانان میشد… رابطه آذربایجان با تهران عملاً قطع و از قزوین به بعد که وارد زنجان و آذربایجان میشدند، ماشینها و محصولات و حتی کیفدستی و لباسهای مسافران به وسیله افراد و مأموران نظامی فرقه به نام فدایی بازرسی میشد (معتضد، ۱۳۷۶: ۴۲۸-۴۲۹).
از اقدامات روسها در ایران در شهریور ۱۳۲۰ و آنچه از خطمشی آنها در دیگر مناطق دنیا مشاهده میشود، چنین استنباط میشود که روسها از بدو کار قصد داشتند از حضور نیروهای خود برای استقرار دائمی نفوذ خود در شمال ایران استفاده کنند. آنان از لحظه ورود با دخالت در امور اداری و با اتخاذ تدابیر امنیتی از هیچ وسیلهای برای کاهش نفوذ ایران در آذربایجان فروگذار نکردند. (North and Eudin, P.92)
به همین ترتیب، دولت شوروی با تبلیغ آنکه دولت ایران از عهده اجرای اصلاحات لازم برای اعاده سامان وضع برنمیآید، خود اعلام داشت که این مهم را برعهده خواهد گرفت. حتی در همان روزهای نخست اشغال نیز دولت شوروی موضوع اجرای یک رشته اصلاحات در آذربایجان را، از جمله «یک حداقل حکومت خودگردان» مورد بحث قرار داده بود (FO371/27219 تهران به وزارت خارجه، ۱۹ سپتامبر ۱۹۴۱، ۲۸ شهریور ۱۳۲۰) و به این ترتیب روزبهروز برای دولت مرکزی مشکلتر شد که به نحو مؤثری در آذربایجان اعمال قدرت کند. به ویژه آنکه دولت شوروی از هرگونه نقل و انتقال شهربانی یا ژاندارمری در محل جلوگیری میکرد. سرکنسول شوروی در توجیه این اقدام، مدعی بود که ژاندارمهای ایرانی «بیرحم» هستند و برای حفظ نظم کوچکترین اقدامی نمیکنند (FO371/31426 تبریز، ۱۴ دسامبر ۱۹۴۱/ ۲۳ آذر ۱۳۲۰ و اول اسفند ۱۳۲۰)!
طرح مجدد خواستههای «دمکراتیک» مبنی بر استقلال گستردهتر محلی که در انقلاب مشروطه ایران نیز سابقه داشت، میتوانست به راحتی مورد بهرهبرداری روسها قرار گیرد. اتحاد جماهیر شوروی توانست با طرح نارضایتیهای دیرینهای چون عدم تشکیل انجمن ایالتی و ولایتی یا استفاده از زبان آذری، حمایتی را در میان مردم برانگیزد. بسیاری از آذربایجانیهایی که درگیر موج اعتراضهای محلی، برضد تهران شدند، از اهداف خطمشی شوروی اطلاع چندانی نداشتند ولی شوروی و حزب توده را بهعنوان محملی مینگریستند جهت تحققامال اصلاحطلبانه خود. در تظاهرات و گردهماییهای عمومی، سخنرانان، لحظهای از تمجید و ستایش شوروی غفلت نداشتند (FO371/35109 خلاصه اطلاعاتی، تبریز، ۳۱ اوت ۱۹۴۳/ ۲۰ مرداد ۱۳۲۲).
ارتباطات به نسبتاً مناسبی که میان ایالات شمالی ایران و شوروی وجود داشت، حمایت شوروی را از گروههای مخالف آذربایجان تسهیل کرد. ارتباط مستقیم جاده و خط آهن از دیرباز میان تبریز و تفلیس و باکو و از طریق پل موجود بر رود ارس با دیگر شهرهای شوروی وجود داشت. در ۱۹۴۱/۱۳۲۰ هنوز ارتباط تهران ـ تبریز فقط به کندی و توسط جاده برقرار بود.
یکی از وجوه سبکتر فعالیتهای شوروی در زمینه تبلیغات فرهنگی، اعزام گروههای نمایشی و موسیقی جمهوریهای شوروی به آذربایجان بود.
دولت شوروی در عین حال که سعی داشت نظر مساعد اهالی محل را جلب کند، میکوشید آذربایجان را از دیگر نقاط کشور ایران و همچنین نفوذ خارجی دور و منزوی سازد. اقداماتی چون برکناری تدریجی مقامات حکومت مرکزی در استان، انتصاب چهرههای مورد نظر شوروی و تحدید حضور نیروهای ژاندارمری و ارتش ایران، و همچنین محدود ساختن حوزه فعالیتهای مقامات انگلیسی و آمریکایی در منطقه تحت اشغال شوروی هر یک تلاشی بود در این جهت.
یکی از نکاتی که مورد توجه خاص مقامات شوروی قرار داشت، مستشاران آمریکایی بودند: «روسها از وجود کنسولگری آمریکا در منطقه تحت اشغال شوروی، و این که یک آمریکایی رأساً بر توزیع مواد غذایی نظارت داشته باشد، ناراضی هستند … روسها آذربایجان را برای خودشان میخواهند» (SD891/00، تبریز، ۲۰ مارس ۱۹۴۳/ ۲۹ اسفند ۱۳۲۱).
یکی دیگر از نشانههایی که از تمایل شوروی مبنی بر تسلط کامل بر حوزه نفوذش حکایت میکرد، آن بود که تقاضا کرد تدارکات شوروی به جای آنکه طبق معمول به پایانههای شمالی بندرانزلی و تبریز ارسال گردد، فقط تا زنجان و قزوین حمل شود (FO371/27227 مسکو به وزارت خارجه، ۳۰ سپتامبر ۱۹۴۱/ ۸ مهر ۱۳۲۰).
طولی نکشید که تمایل شوروی مبنی بر کسب آزادی عمل کامل در آذربایجان، ناظران خارجی را متقاعد ساخت که نیروهای شوروی بر آن هستند که دگرگونی اساسی را در منطقه به وجود آورند.
علاوه بر این، انگلیس و نیز ایالات متحده آمریکا به هیچوجه میل نداشتند متحد مهمی چون شوروی را از خود برنجانند. همانگونه که چرچیل هشدار داد: «مسائلی حیاتی و مهم به حفظ روابطی حسنه با این ارتش فوقالعاده بستگی دارد» ۶۰)-(Churchill, 1951, pp. 450.