زندهنام ثقـهالاسلام، عالمی اسلامشناس و متفکری آزادیخواه بود که نهتنها آرزوی استقلال و آزادی ایران را در سر داشت بلکه آرمان عظمت و پیشرفت مسلمانان را در تمام جوامع اسلامی در افکار سیاسی و اجتماعی و دینی خود میپروراند. در واقع اندیشهها و مشی کلی او با تعالیم اسلامی گره میخورد و با شیوه صددرصد اسلامی طالب اصلاح جامعه بود.
با آغاز جنبش عدالتخواهی و سپس مشروطهطلبی، شهید ثقهالاسلام در زمره حامیان جدی آن قرار گرفت و مردم را به آثار حیاتبخش حکومت ملی آشنا نمود و اساس حکومت مشروطه را با فلسفه و مفهوم حرکت در اسلام تطبیق داد. نظریات و افکار عالمانه وی در میان صاحبنظران عرصه مشروطه نمونه و قرینی ندارد و از مجموع نوشتههای او، اعتقاد راسخ ثقهالاسلام به جنبش مشروطه، هواداری او از تودههای مردم، پرهیز از اختلاف میان گروههای گوناگون و تشویق آن به اتحاد در برابر محمدعلیشاه و مستبدان آشکار است.
در اوایل جنبش مشروطه اوضاع کشور بسیار نابسامان بود. در این میان اوضاع آذربایجان به دلیل تصرف روسها بسیار آشفته بود و کشت و کشتار و فشار و اختناق و قتل و غارت در آذربایجان بیداد میکرد. آذربایجانیها سه دسته بودند: عدهای طرفدار محمدعلیشاه و حکومت مطلقه او بودند و مشروطه را خلاف شرع میدانستند ولی نمیدانستند مشروطه چیست؟! و عده کثیری از مردم نیز بیطرفانه تنها ناظر جنگ بودند و منتظر میماندند تا ببینند سرانجام چه میشود و چه پیش میآید؟!در این میان عدهای نیز جان بر کف، از حیات، ملیت، ناموس و استقلال کشور دفاع میکردند؛ افرادی مثل ستارخان، باقرخان و حتی امیر حشمت نیساری و بسیاری دیگر، که رهبر آنها هم ثقهالاسلام بود. (مجموعه مقالات همایش علمی انقلاب مشروطه، ملک قاسمی، صص ۴۶ ـ ۱۳۸۲)
کسروی مینویسد: «در اوایل مشروطه یعنی قبل از آنکه مظفرالدینشاه بمیرد و مشروطه را بدهد، در تبریز با وجود ولیعهد محمدعلیمیرزا، کانونهای همفکری و روشنفکری وجود داشت و عدهای از اشخاص منورالفکر انجمنهای مخفی داشته و مردم را روشن میکردند، از علمای بزرگ شادروان ثقهالاسلام با اینان همداستان بوده، این مرد با جایگاهی که داشت و پیشوای شیعیان میبود از خواندن مهنامهها و کتابهای مصری و دیگر کتابها بیدار گردیده و از پاکدلی و غیرتمندی، دلسوزیها به توده مینمود و با اینان[از] همدستی دریغ نمیگفته». (تاریخ مشروطه، ج ۱، ص ۵۸)
ثقـهالاسلام در آن مقطع از تاریکترین روزهای آذربایجان، که تمام شهرها از هر طرف توسط جاسوسها و گماشتههای محمدعلیمیرزا احاطه شده بود و مردم حتی در خانههای خود هم از گفتگو خودداری میکردند، با عدالتخواهان آگاهی که اسامی آنها در تاریخ ذکر شده و یا در حافظه تاریخ نام آنها از یاد رفته است، زمینه را برای بیداری و آگاهی مردم فراهم میکرد.
در واقع اگر نگاهی به تاریخ جنبشهای آزادیخواهانه در دنیا بیندازیم متوجه میشویم که همیشه در روزهای حساس و سرنوشتساز، دشمنان برای به ثمر نرسیدن انقلابهای مردمی با اختلاف افکندن و گسستن پیمانهای اتحاد و دوستی سعی میکنند با ایجاد آشوب داخلی و بدبین ساختن مردم به یکدیگر جریان انقلاب را به نفع خود مصادره یا در نطفه خاموش سازند.
این حیله قدیمی در آستانه پیروزی انقلاب مشروطیت با تکیه بر تفرقهافکنی بین علما، علناً آشکار شد اما با هوشیاری و درایت شهید ثقهالاسلام که مراقب اوضاع و ترفندهای دشمنان بود، آن چنان که باید تأثیری اساسی نگذاشت. این ادعا نهتنها از مطالعه پژوهشهای تاریخنویسان مشروطه روشن میشود بلکه یادداشتهای به جا مانده از وی، خود بهترین سند آشکار بر این مدعاست که ثقهالاسلام به راستی قلب تپنده و عقل بیدار انقلاب و مهندس مشروطه بود.
ثقـهالاسلام در نامهای در ۱۳ رمضان ۱۳۲۴ از تفرقهاندازی و تهمتزنی به افراد، دلنگران است و مینویسد: «مردم بیدین اسباب چنین مینمایند و میخواهند بین علما تفرقه اندازند، دیروز کاغذ جعلی منتشر کرده بودند، حاجمیرزا اسداللـه هم در منبر گفته است اشخاصی که در انجمنها جمع میشوند تماماً «بابی» هستند امروز من داد مردی دادم و آنچه توانستم گفتم، محشر شد. کار مشروطه در ایران عجالتاً قیامت میکند مرا هم مردم ازجمله هواخواهان پرزور مشروطه میدانند و…».
یکی دیگر از بهانههای دشمنان برای تفرقه افکندن دعوای دو گروه شیخی و متشرعی بود که ثقهالاسلام دوش به دوش سایر علما و سران انقلاب، تلاش میکرد تا اختلاف و دوگانگی را به وحدت و اتحاد و یگانگی تبدیل کند و در نامهای به برادرش مینویسد: «در مجلس کنسولخانه کرات و مرات گفتند: افتراقی که سابق در میان بود و اسمی گذاشته بودند، برطرف شد. این اسم و تفرقه برای تقسیم بود (مقصودش شیخی و متشرعی است) در مجالس کنسولخانه در وقت رسیدیم، قرآن مهر کردیم، آری قرآن مهر کردیم به خون خودمان سجل نوشتیم، کار خیلی سخت شده برای آقایان، از تجار اعانه گرفتیم، علما هم دادند، من هم دادم».
در نامهای دیگر مینویسد: «در این ایام میان واعظین اختلاف شدید بود از همدیگر شکایت داشتند و آقامیرزا علیاکبر معتقد بود که شیخسلیم و میرزاجواد از امام جمعه پول گرفتهاند که تقویت از جانب او نمایند، ۲۴ ماه شوال (۱۳۲۴) اعضای انجمن در مجلس بودند این خبر را محقق کردند، قرار دادند، روز شیخسلیم و میرزاجواد را طرد نمایند صبح شد، علما را به انجمن احضار کردند، من دیر رفتم وقتی رسیدم که جناب مجتهد به شیخسلیم پرخاش کرد و یک سیلی به او زده بود. بعد حکم نفی او را خواستند من ایستادگی کردم، بعد از مکالمه زیاد مرا اقناع کردند، یعنی اکثریت از جانب دیگر شد درثانی اصناف توسط کردند موقوف شد میرزاجواد هم نرفت.
وقت عصر حامیان شیخسلیم در انجمن، جمعیت کرده قیل و قال کردند، مرتضوی و غیره با تلفن میرزاجواد را نصیحت کردند… مردم در خیال هجوم به خانه مجتهد بودند بالاخره مانع شدند. نصفشب میرزاجواد به خانه من آمد نصیحتش کردم و ممانعت نمودم، فردا بازار بست و جماعتی از اهل سرخاب در سیدحمزه و قزللو مسجد جمع شدند، مجتهد به مسجد حاجی صفرعلی رفت، میرزاعلیاکبر به حمایت از او برخاست و مردم را وعظ کرد، اسکات فتنه شد و بازار که بسته بود حوالی ظهر باز شد…». (مجموعه آثار قلمی، صص ۳۹ ـ ۴۰؛ شهید نامدار عاشورا ثقـهالاسلام، آیتاللـه خسروشاهی، صص ۱۰۴ و ۱۰۵)
با توجه به گزیدهای از این دستنوشتههای به جا مانده از ثقـهالاسلام، متوجه میشویم که به راستی انقلاب معجزهگر است و میتواند شدیدترین و ریشهدارترین اختلافات مذهبی و مشربی را در سایه وحدت و همدلی میان مردم از بین ببرد. اگرچه یکی دیگر از صفات انقلاب اختلاف و عداوت و دشمنی خواسته و یا نخواسته همسنگران و دوستان با یکدیگر است اما در چنین شرایطی سنگینی بار انقلاب بر دوش عده معدودی از سران جنبش همانند شهید ثقهالاسلام میافتد که باید بیشترین وقت خود را در ایجاد حسن تفاهم و رفع اختلاف بنمایند و از هیجان و آشوب توده و آشکار شدن تفرقهها جلوگیری کنند.