خانه / مقالات / در جستجوی وحدت دینی و ملی

در جستجوی وحدت دینی و ملی

اگرچه زنده‌‌نام ثق‍ه‌الاسلام بعد از مراجعت از سفر اعتراض‌آمیزش بر اثر افراط‌کاری و خودمحوری بعضی از آزادی‌خواهان مدتی از انجمن کناره‌ گرفت و در نامه مورخ ۲۵ جمادی‌الاخر ۱۳۲۵ علت کناره‌گیری خود را این چنین نوشت: «کار خیلی ضایع شده و مشروطیتی که در میان بود به کلی از میان رفته حالا هیچ اسمی نمی‌توان گذاشت، اجامر و اوباش هر کدام به خیالی و هر یک به هوایی آنچه می‌توانند می‌کنند… مجملاً مشروطه در میان نیست. حالا مشغول مرافعه و حرب داخلی هستیم». این نامه که بسیار مفصل است نشان از شکایت شهید بیداردل نسبت به ندانم‌کاری‌ها و اشتباهات کج‌اندیشان دارد اما پرواضح است که وی می‌ترسد که نکند این گونه تندروی‌ها راه انقلاب را کج کند و اختیار را از دست عقلای جامعه خارج نماید.

همان گونه که این عالم آگاه پیش‌بینی می‌کرد دشمنان و بدخواهان اتحاد و وحدت دینی و ملی که درصدد یافتن چنین فرصت‌هایی بودند با انداختن شایعه جدایی تبریز از تهران، اوضاع را از آنچه بود وخیم‌تر کردند.

در تاریخ مشروطه آمده است: «در این روزها در تهران یک دروغی درباره تبریز پراکنده شده بود و آن اینکه تبریزیان چون از محمدعلی‌میرزا نومید شده‌اند می‌خواهند از تهران جدا گردند و خود جمهوری بنیان نهند و امنیت نمایندگان خود را از پارلمان بازخواسته‌اند.

در تبریز سخنی از این گونه به میان نیامده بود و هیچ کس چنین اندیشه‌ای نمی‌داشت، این را در تهران ساخته و به زبان‌ها انداخته بودند و سرچشمه آن تلگرافی بود که گفتیم تبریزیان در میان نالش‌های خود از بیدادگری‌های اقبال‌السلطنه به نمایندگان آذربایجان فرستاده و در آن چنین گفته‌ بودند: اگر در آنجا کاری از پیش نمی‌رود، بیایید خود در اینجا دست به دست هم دهیم و به چاره درد کوشیم. از این یک جمله، آن دروغ‌ها را پدید آورده بودند و کم‌کم چندان پروبال به آن دادند که کسانی از پیشروان بیمناک گردیدند. دو «سید» تلگراف درازی به نام علمای تبریز فرستادند که در میان آن گله‌گزاری‌ها چنین گفته‌ می‌شد: آذربایجان رکن رکین ایران است هر نیک و بدی از آنجا طلوع نماید در تأمین و تخریبِ سعادت ایران اثر کلی دارد و به مناسبتِ اهمیتِ سرحدی مخصوصاً پاره مذاکره و در افواه آذربایجانی در حقیقت استقلال ایران را سمّ قاتل است و با فرط دوستی و غیرملیت که از خصایص اهل آذربایجان است، چنان تباین دارد که ابداً نمی‌توان باور کرد که هر کس مختصر اطلاعی از پولتیک دول و اوضاع ملل دارد با داشتن درد وطن راضی شود که از اسباب تضعیف ایران ذره‌[ای] به اذهان خطور کند». (کسروی، تاریخ مشروطه، ج ۱، ص ۳۹۰)

این تلگراف را شهید ثق‍ه‌الاسلام در انجمن خواند و نسخه‌هایی از آن را برای دیگر ملایان فرستاد و گفتگوهایی رفت و جواب‌هایی درباره این شایعه تهیه شد.

اما گویا با همه جواب‌هایی که به بدگمانی و دروغ‌پردازی دربارنشینان پاسخ منفی می‌داد باز از تهران طی یک تلگراف طولانی به صورت سؤال و جواب پرسیدند:

«اولاً جسارتاً می‌خواهیم بدانیم که آیا نفوذ و احترام این هیئت محترم کافی است که با اختلال نظام و هرج و مرج ولایت یک اصلاح وافی پیش برده و یک حرف صحیحی به این مردم حالی فرمایید یا خدای نخواسته کافی نیست و باید از این ولایت فلک‌زده مأیوس شد؟!

ثانیاً آیا در عقیده اهل این شهر در این پایتخت دولت اسلام و شاهنشاهی ایران که مرکز سلطنت و مجلس مقدس محترم محبوب شورای ملی ایران و مقام حجج‌الاسلام حامیان حریت و مشروطیت‌اند یک چیزی، یک کسی، نقطه یک اداره هست که به عقیده اسلامیت و ایرانیت واجب‌الاطاعه شمرده شود؟ یا نیست! اگر هست بفرمائید تا عرایض تقدیم گردد».

از تبریز نیز به این پرسش‌های شگفت که نشان از دامن‌زدن بیشتر به شایعات دروغ بود چنین پاسخ دادند: «اما جواب سئوال اول که فرموده‌اید این است که علما و عقلا و سرآمدان ولایت در این چند روزه با جد وافی مشغول اصلاح هستند… اما جواب سئوال ثانی این است که آذربایجان جزو ایران و در هیئت اسلامیه تابع شریعت غراء، در هیئت رعیتی، مطیع اوامر سلطنتی و دارالشوری است». (کسروی، تاریخ مشروطه، ج ۳ ص ۳۹۳،  شهید نامدار عاشورا ثق‍ه‌الاسلام تبریزی، سیدهادی خسروشاهی، صص ۱۳۵ ـ ۱۳۴)

با توجه به این اسناد  تاریخی مردم آذربایجان مردمی سلحشور تاریخ‌ساز و حرکت‌آفرین و غیرتمند نسبت به وطن‌ خود هستند و به رغم خواسته و تبلیغات دشمنان، آذربایجانیان همواره در طول تاریخ، خود را از ایران جدا ندانسته و همواره جان بر سر این خاک و آب دادند.

همان‌گونه که فکر و تصور جدایی آذربایجان و تجزیه ایران هرگز ذره‌ای در رفتار و اندیشه‌های مکتوب ثق‍ه‌الاسلام دیده نمی‌شود بلکه همواره ثق‍ه‌الاسلام بر لزوم عشق به ایران و اسلام تأکید داشت و آن را همچون شاهراهی می‌دانست که ملت را به سرمنزل یگانه‌ای که کعبه آمال همگان است راهنمایی می‌کند.

دلبستگی ثق‍ه‌الاسلام به استقلال و مجد و عظمت ایران و ایرانی از نامه‌ای که به تاریخ ۲۴ شوال ۱۳۲۷ به برادرانش در عتبات عالیات نوشته است به خوبی روشن است: «مملکت را هشتاد و دو چند سال قبل به چهار میلیون خریده‌ایم، کاری نکنید که مملکت را در طَبَق گذاشته تحویل دیگران نماییم و من راضی هستم که مرا در سیبریا به شکستن سنگ چخماق وادار نمایند اما بیرق روس در این مملکت نباشد». (نصرت‌اللـه فتحی، مجموعه آثار، ص ۴۳۵)

درباره‌ی abbasi

همچنین ببینید

شهید ثق‍ه‌الاسلام در صف حامیان مشروطه

زنده‌‌نام ثقـ‍ه‌الاسلام، عالمی اسلام‌شناس و متفکری آزادی‌خواه بود که نه‌تنها آرزوی استقلال و آزادی ایران …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *