خانه / مقالات / ایران در شعر شاعران آذربایجان و آران قسمت اول

ایران در شعر شاعران آذربایجان و آران قسمت اول

مقدمه

سرزمين ايران با افتخارات و سنّت‌هاي استوار انساني و معنوي فراز و نشيب‌هاي قرن‌ها را پيموده و به دوره‌اي رسيده است كه زبان و خط ما تا حدودي تغيير يافته ولي همان سنّت‌ها باقي‌ است؛ همان فلسفة ارزش قايل بودن براي انسان و انسانيّت و اصول اخلاقي و معنوي كه در دوره‌هاي گذشته مطرح بود پس از گذشت قرن‌ها از زبان سعدي به كامل‌ترين وجهي تكرار مي‌شود:

بنـي آدم اعضاي يكــديگرند                    كه در آفرينش ز يك گوهرند

اين همان شعري است كه شايستة آن شناخته شد كه به عنوان يك شعار جهاني زينت‌بخش سردر ساختمان سازمان ملل متّحد گرديده است.

(آذرآبادگان در آيينه تاريخ، 1353: 31)

ايراني در طول تاريخ چه در دوره‌ باستان كه با شعار «پندار نيك، گفتار نيك، كردار نيك» با تيرگي‌هاي روزگار قديم مبارزه مي‌كرد و چه در دوره‌ پرفروغ اسلامي كه مسلمانان مؤمن و متشيع متدين و پيرو مكتب معنوي و تعاليم روحاني و اخلاقي مولاي متقيان شد، جوهر انساني و نبوغ ملي خود را به كمال نشان داده و خدمات دانشمندان و متفكران ايراني به علوم در تمدن اسلامي در ادوار مختلف گواه راستين اين حقيقت به شمار مي‌رود.

امّا سخن از آذربايجان و افتخارات نهفتة اين سرزمين زرخير است كه اگر افتخارات و صحنه‌هاي تاريخي، علمي و ادبي و حوادث بزرگي را كه در آن سرزمين رخداده است در نظر بگيريم و اين صحنه‌ها و حوادث را با نظاير آنها در ديگر سرزمين‌هاي ايراني بسنجيم، انصافاً بايد بگوييم كه سهم آذربايجان در تكوين و تحکیم مباني هویت ايراني و نقش تاريخي اين منطقه در ادامة حيات ملي كمتر از هيچ منطقه و استاني از ايران نيست.

در سرزمين آذربايجان و پیرامون آن است كه نخستين امپراطوري ايران تشكيل مي‌شود (امپراتوري ماد).

در سرزمين آذربايجان است كه در دورة هجوم اسكندر مقدوني مقاومت شديدي به وجود مي‌آيد و تنها منطقه‌اي كه به دست مقدوني‌ها و يوناني‌هاي اشغالگر نمي‌افتد همين منطقه است و شايد تنها سرزمين ايران كه اسپهبد ايراني آن در دورة هجوم اسكندر و جانشينانش همچنان به حكومت خود با تمام مشخصات ايراني ادامه مي‌دهد، همين ماد كوچك يا آذربايجان باشد.

همين سرزمين است كه در سنّت زرتشتي نخستين و مقدس‌ترين جايگاه ايزدي و آبشخور آيين اهورايي و زادگاه زرتشت پيامبر ايران باستان شناخته شده است.

در سرزمين آذربايجان بود كه در تمام روزگار آتروپات‌ها، پارت‌ها (اشكانيان) و ساسانيان شهر گنزك يا گنجك پايتخت تابستاني و گاهي پايتخت زمستاني محسوب مي‌شده است. خسروان ساساني به خصوص در تابستان‌هاي گرم كه نمي‌توانستند در تيسفون به سر ببرند به آذربايجان مي‌آمدند و تابستان را در شهر گنجك در پرتو فروغ اهورايي آذرگشسپ سپري مي‌نمودند.

گنج‌هاي شايگان ايران در همين شهر مقدس نهفته بود و به همين علّت اسم اين شهر را گنزك يا گنجك گذاشته‌اند. (آذرآبادگان در آيينه تاريخ، 1353: 47)

آذربايجان در دورة اسلام و آغاز روزگار گسترش اسلام در ايران از نظر سياسي و نظامي اهميّت فوق‌العاده داشته و از مهّم‌ترين قسمت‌هاي متصرفيِ مسلمانان محسوب مي‌شود. خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس مجبور بودند يكي از قوي‌ترين پادگانهاي نظامي و قواي جنگي خود را در آذربايجان مستقر کنند زيرا اين سرزمين همواره آماده طغيان و مستعد اغتشاش و انقلاب بود.

بار ديگر در دورة قاجار تبريز و آذربايجان مقام اول خود را در بين شهرها و مناطق ايران باز مي‌يابد. در اين دوره تبريز مركز نهضت اداري و نظامي و نظام جديد لشكري و كشوري و ترقيات صنعتي شده و وليعهدنشين مي‌گردد، به طوري كه تا سال 1250 شمسي محل و مركز حل و عقد و رتق و فتق امور سياسي ايران تبريز بود نه تهران.

نسل كنوني ميهن ما ايران بايد فريب وسوسه‌ كساني را كه به علّت غفلت و ناداني يا غرض و خيانت تخم بي‌اعتنايي نسبت به مفاخر و مظاهر تاريخي و ملّي ايران در اذهان مي‌افشانند و از روي كمال كوته‌نظري و بي‌اطلاعي تعظيم و تكريم آثار و نشان‌هاي ارجمندي و بزرگواري ملّت ايران و دلبستگي به تاريخ و ادبيات و زبان ملّي را مغاير با لوازم ترقيات مادي و علمي جلوه مي‌دهند، نخورده و با آگاهي و هوشياري اين حقيقت مسلّم را در نظر داشته باشند كه شاخ و برگ فلك‌فرساي هر درخت كهنسال و تناوري اگرچه از غايت بلندي و سرافرازي با آسمان و ستارگان و ابرها نرد صحبت مي‌بازد ولي با اين همه شيرة زندگي و اكسير حيات از ريشه و اصل خود مي‌گيرد. جوانان ميهن ما ايران بايد بدانند كه آگاهي از داستان زندگي پرنشيب و فراز و پرافتخار نياكان و عشق ورزيدن به ادبيات غني و بي‌نظير ايران و آذربايجان و حفظ صيانت آداب و سنن و معارف معنوي و زبان اين سرزمين تاريخي و زنده نگه داشتن و بزرگداشت بزرگاني چون استاد شهريار، خاقاني، قطران، هُمام، نظمي و… كه هر يك نماينده يكي از جنبه‌هاي نبوغ و اصالت ما به شمار مي‌روند نه تنها با پيشرفت‌هاي مادي و ظاهري منافات ندارد بلكه تقويت‌كننده و پشتوانة هر ترقي و پيشرفتي محسوب مي‌گردد.

بايد بدانيم كه ما فرزندان اين نياكان و وارثان اين تاريخ و حاملان اين افتخارات ايران و آذربايجان محسوب مي‌شويم. ما در سرزميني زندگي مي‌كنيم كه تاريخش اين بوده، گذشته‌هايش اين بوده، افتخاراتش اين بوده، شعرا و ادبايش اين بوده، تجليّات معنوي‌اش اين بوده و تجليّات حكومتي و سياسي و نظامي‌اش اين بوده كه از هر لحظه ماية افتخار براي تمام نسل‌هايي است كه در سرزمين ما زيسته‌اند، مي‌زيند و بعد از اين خواهند زيست.

پس ما در مقابل تاريخ ميهن پرافتخار خود و در مقابل اين همه سربلندي كه اين سرزمين و گذشته‌هاي درخشان آن به ما و فرزندانمان بخشيده است وظيفه داريم كه هر يك مبلّغ و وصّاف راستين ميهن بزرگمان ايران باشيم.

امّا توصيف سرزمين ايران بخش مهمّي از آثار شاعران آذربايجان و اران را به خود اختصاص داده است. استاد شهريار، هُمام تبريزي، قطران تبريزي، خاقاني و نظمي تبريزي و… در آثار خود از هويّت ملّي و ايراني و پاسداشت مقام منزلّت ايراني سخن گفته و او را در استواري به كوهي عظيم تشبيه نموده‌اند. ذكر گذشتة رويايي ايران و تقديس ميراث ايرانيان قديم ازجمله مواردي است كه در اشعار شاعران آذربايجان برجسته مي‌باشد.

تاريخ فرهنگ ايراني فرهنگي است منظوم و ارزش اين گنجينه منظوم فرهنگي بسیار زیاد است. از همين رو وارد شدن در اين مقوله كاري است سترگ. بسياري از آنان كه داعيه ورود به اين عالم را دارند، در حافظة تاريخي اين مردم مي‌ميرند و تنها معدودي شگفت‌كار نادره، تاب هماوردي در اين عرصه را دارند. شاعران آذربايجان در زمره اين اندك‌يابان، نادر‌الوجود هستند كه با سرودن اشعار ملّي و ايراني در كيمياگري خويش با زبان پارسي حيات خودشان را رنگ جاودانگي بخشيدند. (علي‌اصغر شعردوست، 1378: 154)

ابراز احساسات وطن‌دوستي، حق مسلّم هر فرد است. شاعران آذربايجان با احساس وطن‌دوستي، نيت خالصانه خود را آشكار مي‌سازند و مابين احساسات وطن‌دوستي و ناسيوناليسم تفاوتي ماهوي قايل هستند. آنها با ردّ حس ناسيوناليسم و انتقاد نسبت به آن، احساسات لطيف ميهن‌دوستي را در اشعارشان نشان داده‌اند و ميهن‌گرايي وجه بسيار بارز اشعار شاعران آذربايجان بود، به طوری که عشق و علاقه بي‌پايان شاعر به ميهن خود نمودي آشكار در اشعارش داشت و شاعران با توجه به زاد و بوم خود در نگاهي عام‌تر و بالاتر عشق و علاقه خود به ايران را در اشعارشان تجسّم مي‌بخشند. (محمّدتقي سبكدل، 1388: 17)

اكثر شاعران آذربايجان رمز ماندگاري خود را در جاودانگي سرزمينش مي‌دانند و عشق به اسلام و ايران عامل پيوستگي در زمان و مكان است و شاعر را به ابديّت پيوند مي‌دهد.

تشويق به وحدت ميان همه مردم ايراني و حفظ تماميت ارضي و يكپارچگي ايران ازجمله مفاهيمي است كه در شعر معاصر نمود قابل توجهي دارد.

اساس هويت شاعران آذربايجان در آثارش ريشه داشتن در خاك ايران است؛ ايراني كه از نونهالي تا كهن‌سالي شاعر را پرورده و ريشه‌هاي وجودش در عمق اين خاك دويده و از آن خاك روزي خورده است. پس دلبستگي شاعران آذربايجان به سرزمين ايران جاودانگي است و اگر هنوز باز هم آزموده شوند ثابت مي‌شود كه هميشه آماده جانبازي و فداكاري براي ايران هستند.

توصيف اكثر شهرهاي ايران در شعر شاعران آذربايجان از جايگاه بسيار والايي برخوردار است. استاد شهريار آن نابغه آذربايجان و آن تُرك پارسي‌گو در اشعارش از تهران، شيراز، اروميه، طوس و… ياد مي‌كند و همة اينها را مايه مباهات دانسته و هر شهر را افتخار ايران زمين مي‌داند و هر كدام از اين شهرها را نماينده هويت ايراني دانسته و به توصيف آن مي‌پردازد:

شهر تهران است ليكن خالي از ياران جاني
اين نه آن شهري كه من ديدم به رؤياي جواني

***

تو اي شيراز جا دارد ببالي
ولي گه گاه از دل بنالي

***

مهد فردوس طوس و كوس ايران جاودانش
شاهنامه‌ اين حماسي شاهكار جاوداني

استاد شهريار تا زنده بود همچنان عشق به ايران را در سر داشت و از ذكر سرافرازي‌هاي ايران و تاريخ پرشكوه آن هميشه در سوز و شور بود و در سخت‌ترين وضعيّت و سيه‌روزترين دوران مرز و بوم خود دل به مرور شكوه دوران زرين گذشته‌هاي ايران داشت و به مفاخره مي‌پرداخت.

(محمّدتقي سبكدل، 1388: 16)

از اين گذشته استاد شهريار يكي از حلقه‌هاي درشت زنجير وحدت ايراني است. او با بصيرت استادانه دست‌هاي پليد طرّاران و نابكاران را كه در آشفته بازار روزگاران علمي برافروخته و سنگ تفرقه در ميانه مي‌افكندند، ديده بود و از همين رو شعر خويش را به مثابه ابزاري براي حفظ وحدت ملي و بر آب زدن نقشه نابكاران به كار گرفت. چنان كه در شهريور سال 1320 كه كاخ ايران را در زير باران بلا مي‌بيند به گوش جان آذربايجان و آذربايجاني چنين مي‌سرايد:

روز جانبازيست اي بيچاره آذربايجان
سر تو باشي در ميان هر جا كه آمد پاي جان
كاخ استقلال ايران را بلا بارد به سر
پاي دار اي روز باران حوادث ناودان

معجز شبستري شاعر آزاده در مورد وحدت و يگانگي ايران چنين مي‌سرايد:

اؤلماييب شاد، اوزی گؤلمةيب افسوس ـ افسوس
او زاماندان كي اؤلوب مُعجزوهَ ايران وطن

***

وطنيز جيسمدي، سيزده وطنه جان كيميسيز
راضي اؤلمون قالا جانسيز وطن، اي جان وطن!

***

نه فرنگ ايله ايشين وار، نه اوُروس ايله سنين
اولموسان بند فقط ميلّت ـ ايرانه چيچك

از ديگر شاعران آذربايجان حكيم سيدابوالقاسم نباتي شاعر تواناي دوره قاجاريه با وجود سرودن غزلياتي ناب، وقتي ماجراي جدایي 17 شهر قفقاز و هجوم روس‌ها به ميهن خود روبه‌رو مي‌شود چنين مي‌نالد:

بو چول اولموشدا منيم باشيما چوخ ايش گلدي

چــاتماميش يايه، خبر گتديله كي قيــش گلدي

در نهايت تصنيف معروفي را مي‌سازد كه هم‌اكنون نيز سينه به سينه در صداي عاشق‌ها و ساز نوازندگان محلّي آذربايجان مويه مي‌كند:

گئدين ديين خان چوبانا
گلمه‌سين بو ايل مغانا
گلسه باتار ناحاق قانا
آپاردي سئلر ساراني!

(رحيم نيكبخت، 1387: 617)

نظامي گنجوي در هفت پيكر در مورد ارزش‌هاي پاسداشت ميهن تأكيد مي‌كند كه:

همه عالم تن است و ايران دل
چون كه ايران دل زمين باشد

نيست گوينده زين قياس خجل
دل ز تن به بود، يقين باشد

خاقاني در بازتاب عواطف ميهني در شعر خود افتخارات ايران را چنين ستايش مي‌كند كه:

من شكسته خاطر از شروانيان، وز لفظ من
خاك شروان موميايي‌بخش ايران آمده
از ضميرش كه به يك دم دو جهان بنمايد
جام كيخسرو ايران به خراسان يابم

در مورد كتاب «ايران در شعر شاعران آذربايجان و اران» ارائه نكات ضروري براي خوانندگان محترم مجموعه خالي از لطف نيست. مجموعه حاضر دربرگيرنده تعدادی شعر ملّي و ميهني شاعران آذربايجان و آران در مدح و ستايش ايران‌زمين با بررسي اجمالي زندگي شاعر نگاشته شده است. پيشاپيش به نواقص و لغزش‌هاي خويش، آن هم در چنين كاري بزرگ معترفم، بي‌شك نظر صاحبان انديشه و آگاهان بي‌غرض و اساتيد صاحب سبك ما را در رفع كاستي‌ها و لغزش‌ها ياري خواهد كرد تا اگر عمري بود و كتاب به چاپ‌هاي بعدي رسيد آن را از نازيبايي‌ها و نادرستي‌ها بپيراييم.

 

به پايان رسيد اين يادداشت بر اين مجموعه

روز جمعه نوزدهم خرداد سال 1391 شمسي

مطابق با 17 رجب‌المرجب1433 هجري قمري

  تبريز: محمّدتقي سبكدل

درباره‌ی abbasi

همچنین ببینید

تلگراف شهيد ثق‍ة‌الاسلام به محمدعلي‌شاه

تلگراف توبيخي علماي نجف وقتي به محمدعلي‌شاه رسيد او بر عناد و لجاجت خود افزود. …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *