سرتاسر آذربايجان در آشوب و فتنه ميسوخت و هنوز با وجود رادمردان بزرگي چون ثقـةالاسلام، آرامش و امنيت در سايه استقرار مشروطه به وجود نيامده بود كه بهانه ديگري براي تفرقه و نفاق پديد آمد و آن تأسيس انجمن اسلاميه بود.
كسروي در تاريخ مشروطه مينويسد: «… از روزي كه حاجيميرزا حسن مجتهد و ديگران با مشروطه دشمني نمودند انبوهي از مردم شهر نيز پيروي از آنان كرده و از مشروطه روي گردانيدند و كمكم كينه آن را در دل گرفتند و زبان به بدگويي گشادند. اينان عنواني جز اينكه مشروطهخواهان «لامذهباند» نميداشتند و هر رفتاري را كه از آنان ميديدند راست و دروغ دليل «لامذهبي» ايشان ميگرفتند و چون در اين ميان مشروطهخواهان نيز روز به روز از دين دلسرد گرديده و بيپروايي مينمودند از اينرو رفته رفته به شمار بدخواهان مشروطه ميافزود تا آنجا كه يك اختلاف و دوتيرگي پديدار گرديد».
اين اختلاف و شعلهور شدن كينههاي قديمي كه بر اثر تدابير عاقلانه شهيد ثقةالاسلام از بين رفته بود با تأسيس انجمن اسلاميه دوباره شروع شد و بسياري از مردم به نام هواداري از دين پدر با پسر و برادر با برادر دشمني مينمودند. ازبس در كويها و محلههاي تبريز تفنگچيها، دانههاي گلوله را به روي يكديگر شليك ميكردند كه كار از بدگويي و دلسردي به خونريزي كشيده شده بود». (برگرفته از تاريخ مشروطه كسروي، ج 2، ص 490)
به نظر ميرسد تفرقهافكني و دشمني و كشاكش بين مشروطه و استبداد از نقشههاي محمدعليميرزا براي برانداختن مجلس و مشروطه بود و چون از آذربايجان انديشناك بود به جاي اعمال زور به تدبير پرداخت و بر قوت و قدرت مخالفان مشروطه به ويژه ميرهاشم در شهر افزود تا در تبريز آشوب و نابساماني باشد و آزاديخواهان سرگرم و گرفتار گرديده، نتوانند به تهران كمك برسانند، بنابراين وسايل مراجعت حاجيميرزا حسن مجتهد را باطناً بدون آنكه در ظاهر اقداماتي كند فراهم آورد. (نقل آزاد از تاريخ مشروطه ص 492؛ قيام آذربايجان و ستارخان، اسماعيل اميرخيزي)
مرحوم مجتهد بعد از رفتن به مجلس شوراي ملي به تبريز بازگشت و در محفل انجمن كه با حضور علما و محترمين شهر تشكيل شده بود گفت: «در مساعدت ملت با جان و مال حاضريم و بعد از اين در رعايت مقام اسلاميت و فراهم آوردن موجبات حفظ حقوق ملت همه نوع همراهي و تقويت خواهيم نمود…» ثقةالاسلام در نامهاي در رابطه با اين سخنان مجتهد مينويسد: «به هر حال عجالتاً كه خيلي خوب است و همت ما مصروف است كه حضرت مجتهد حمايت شود و طرفدار مشروطيت قلم داده شود».
اگرچه چندي از گذشته صرفنظر شد و اتفاق و اتحاد بر آشوبِ تبريز غلبه كرد اما طوفاني در راه بود چون هنوز در ميان مشروطهخواهان پارهاي از اشخاص موقعنشناس و بيتدبير وجود داشتند كه با حركات و رفتار و با نوشتههاي خود مخالفان را كه در رأس آنها محمدعليميرزا بود، تحريك ميكردند و برخي از علما نيز هنوز مشروطه را خلاف شرع ميدانستند و براي برانداختن اساس مشروطه تحريض و ترغيب مينمودند. بنابراين اگرچه اوضاع به ظاهر چندي آرام شد، ولي مردمان دورانديش حدس زده بودند كه شاه هنوز با ملت سر جنگ دارد و منتظر عاقبت امر بودند». (نقل آزاد از مجموعه آثار قلمي؛ صص 71 ـ 72؛ حاجاسماعيل اميرخيزي، قيام آذربايجان و ستارخان، صص 54 ـ 56)
مرحوم مجتهد اگرچه چندي با علماي مشروطهخواه اتفاق و همراهي نمود اما در هنگامة سخت مشروطه، دوباره عهد خود را شكست. او در فرصت مناسب درباره ناسازگاری مشروطه با اسلام به سخنرانی پرداخت و اعلام کرد که اكنون شاه به كندن بنياد آن برخاسته، ما نيز به ياري شاه برميخيزم و تلگرافي برايش ميفرستيم. علماي حاضر در مجلس كه خود دشمنان مشروطه بودند اين پيشنهاد را با خوشرويي پذيرفتند و تلگرافي نوشته شد كه همگي آن را امضاء كردند. (كسروي، تاريخ مشروطه، ج 2، ص 626)