خانه / اخبار تصویری / دكتر رفيعيان از زبان خودش

دكتر رفيعيان از زبان خودش

اسماعيل رفيعيان، متولد ارديبهشت ماه ۱۳۰۲ مرند
– تحصيلات ابتدايى و متوسطه در دبيرستان خاقانى مرند
– فارغ التحصيل دانشسراى مقدماتى تبريز ۱۳۲۱
– مدير دبيرستان خاقانى مرند ۱۳۲۴
– اخذ مدرك ليسانس ادبيات فارسى از تبريز ۱۳۳۱
– عزيمت به تهران و ادامه تحصيل تا مدرك دكترا
– تدريس در دانشسرا، مركز تربيت معلم عاصمى و دبيرستان البرز
– عضويت در هيأت علمى لغت نامه دهخدا
– نگارش و تنظيم و تدوين بخش اول حرف «ك» و بخشى از حرف «ر» در لغت نامه دهخدا ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳
– سرپرست دانشكده تربيت دبير و معاونت دانشسراى عالى ۴۸ تا ۵۰
– معاون دانشكده علوم تربيتى ۱۳۵۵
– نماينده مرند در مجلس اول شوراى اسلامى
– تدريس در دانشكده آزاد اسلامى تبريز و قائم مقام دانشگاه از سال ۶۳
– اهداى كتابخانه اى بالغ بر هشت هزار جلد كتاب به كتابخانه مركزى تبريز ۱۳۸۱ و…

– وفات تير ماه 1387

عکس از: «رحیم نیک بخت»

محمد تقى سبكدل: «مردى بزرگوار كه بيش از شصت سال به اين مرز و بوم خدمت كرده و در معركه مبارزه با فساد و تباهى نامدار و در مقام غمگسارى و همدردى با ضعيفان و نيازمندان در اوج محبوبيت و نام و چهره محبوبش زينت بخش ضماير پاك و زنگار زداى آيينه دل خسته دلان بوده و در مقام معلمى و استادى به نام و عنوان «معلم» اعتبار بخشيده و در موضع سازش ناپذيرى با فساد و انحراف خطرها كرده و از همه چيزهايى كه مدعيان مزيت مى شمارند به سادگى چشم پوشيده، و برتر از همه اين خصايل همواره در موضع و موقع تدريس و مديريت اخلاق و ايمان را سرلوحه تعليم و تدبير بلكه مقدم بر آنها قرارداده و هميشه در همه جا و همه امور از مشرب و حكمت الهى و علوى الهام گرفته چه مى توانستم بگويم و بنويسم كه دانندگان ندانند و تازگى داشته باشد.»
اين جملات را منوچهر مرتضوى استاد نامدار ادبيات فارسى در وصف دوست و همكار و همشهرى خود اسماعيل رفيعيان گفته است.
و به راستى كه او اينچنين مرد و آنچنان معلم و استاد است.
«در ارديبهشت ماه هزار و سيصد و دو در شهرستان مرند به دنيا آمدم. پدرم نامم را اسماعيل گذاشت. پدر، شيخ محمد حسن رفيعيان بود كه در هشتم آذرماه سال ۲۴ به علت مخالفت و مبارزه با قواى اشغالگر و ستون پنجم داخلى و حكومت دست نشانده آنان به دست حاكمان ترور شد.»
اسماعيل كوچك اما در محيطى پرورش يافته كه زمينه هاى پرورش ويژه اى داشته است:
« تا هفت پشت آبا و اجدادم روحانى بودند و همزمان در يك خانه و خانواده چهار روحانى وجود داشت. به ترتيب آخوند ملارفيع (جد)، حاج شيخ سعيد عم بزرگ، شيخ محمدحسين عموى ديگر و شيخ محمدحسن پدرم.»
پدر كه روحانى مبارزى بود ، پسر را براى كسب معرفت و دانش به رسم آن زمان به مكتب خانه شهر فرستاد. اسماعيل رفيعيان در يادآورى خاطرات گذشته با وسواس فراوان همه تاريخ ها را نيز به خاطر دارد: «يك سال قبل از شش سالگى به مكتب خانه رفتم و از مهر سال ۱۳۰۸ به دبستان خاقانى ضميمه دبيرستان خاقانى مرند رفتم و بعد وارد دوره اول دبيرستان خاقانى شدم و از سال تحصيلى ۱۳۱۹ – ۱۳۱۸ دوره دانشسراى مقدماتى تبريز را گذراندم و در خردادماه سال ۱۳۲۱ آن دوره را تمام كردم در چهارم مهرماه ۱۳۲۱ در زادگاه خود مرند وارد خدمت فرهنگ شدم. سال تحصيلى ۱۳۲۳ -۱۳۲۲ ناظم دبيرستان نظامى علمدار از بخش هاى مرند شدم و در سال تحصيلى ۱۳۲۴ – ۱۳۲۳ مجدداً به دبيرستان خاقانى مرند با سمت نظامت دبيرستان انتقال پيدا كردم.»
اما محيط پيرامون و روحيه مبارزات سياسى كه در خانواده روحانى او نمود آشكار داشت اسماعيل را نيز به جملگى مبارزان مذهبى آن دوران كشاند.
«وقتى در سوم شهريور ،۱۳۲۰ كشور توسط قشون روس و انگليس و آمريكا اشغال شد، تصميم قاطع را گرفتم و عليه قواى اشغالگر و عمال آنان قسم مبارزه خوردم. در نيمه دوم همان سال مبارزه شدت گرفت و كم كم به اوج خود رسيد تا آنجا كه منجر به شهادت پدرم شد و خودم هم به طور ناشناخته با اسم مستعار و با لباس مبدل در زير سرماى ۲۸ درجه زير صفر از بيراهه ها خود را از مرند به تبريز رساندم و سپس در تهران همگام با ساير آذربايجانيان غيرتمند كه آنان نيز از شهرهاى مختلف آذربايجان در تهران جمع آمده بودند به مبارزه ادامه داديم، تجمع جلو سفارتخانه و شكايت به سازمان ملل از آن جمله بود». اسماعيل رفيعيان خاطرات دقيقى از وقايع تاريخى معاصر در حافظه اش محفوظ دارد او به ياد مى آورد كه ، «در كنفرانس تهران اوايل سال ۱۳۲۴ متشكل از روزولت، چرچيل و استالين از جمله راجع به تخليه ايران نيز قول و قرارى گذاشتند كه شش ماه بعد از پايان جنگ ايران را تخليه كنند. با انداختن بمب اتمى به هيروشيما در سال ۱۹۴۵ جنگ جهانى دوم پايان يافت و روسها بعد از شش ماه كه مصادف با دوم مارس همان سال بود به وعده خود وفا نكردند و از تخليه شمال ايران سر باز زدند و در تمام نقاطى كه اشغال كرده بودند تحريك و طغيان ستون پنجم خود را به اوج رساندند و برخى خائنين حزب توده با تشكيل تظاهرات و ميتينگ هاى چند ده هزارنفرى خواهان اين بودند كه امتياز نفت شمال به روسها داده شود. كابينه ائتلاف به رئيس الوزرايى قوام تشكيل شد (چهار وزير از حزب توده و يك وزير از حزب ايران). سپس قوام السلطنه راهى مسكو شد… از چهار وزير توده اى حكومت ائتلافى يكى هم دكتر كشاورز بود كه وزير فرهنگ شد. معلمانى را كه در آذربايجان با عمال بيگانه مبارزه كرده و به تهران مهاجرت كرده بودند منتظر خدمت كرد. من هم پيشاپيش به خوزستان منتقل شدم و خود به خود از قلم افتادم و اين انتقالى توفيقى شد كه در مهرماه سال ۱۳۲۵ در بيست و سه سالگى به زيارت عتبات عاليات نيز نايل شدم». رفيعيان با بازگشت به زادگاه دوره فعاليت هاى فرهنگى و تدريس و همزمان تحصيل را پى مى گيرد: « در خردادماه ۱۳۲۶ به زادگاه خود برگشتم و تا آذرماه ۱۳۲۸ رئيس فرهنگ مرند بودم. در آذرماه همان سال به تبريز منتقل شدم و ضمن خدمت فرهنگى دوره ليسانس را (در آن موقع سه ساله بود) گذراندم و در سال ۱۳۳۱ جهت ادامه تحصيل در دوره دكترى ادبيات به تهران منتقل شدم. در دانشسرا و مركز تربيت معلم عاصمى و دبيرستان البرز تدريس مى كردم و از اعضاى هيأت علمى لغت نامه دهخدا بودم و بخشى از حرف (كاف . ر) را هم من نوشتم». رفيعيان هم خاطرات گذشته را با ذكر دقيق تاريخ ها به ياد مى آورد و مى گويد: سال تحصيلى ۱۳۴۷ و ۴۸ سرپرست دانشكده دو مرحله اى تربيت دبير شدم و از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ سمت معاونت دانشسراى عالى را داشتم. در سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ مديركل كارگزينى دانشگاه بودم. از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۵ معاون دانشكده علوم تربيتى بودم و آخرين سمتم بازرس عالى در تمام شؤون دانشگاه بود.
مورد اطمينان شادروان شهيد قاضى طباطبايى بودم تا آنجا كه مسائل مربوط به دانشگاه را به علت شناخت عميق و اعتمادى كه از اينجانب داشت با اينجانب در ميان مى گذاشتند.»
رفيعيان نزد همشهريان خود به امانتدارى و خلق پسنديده شهره است و همين شهرت او را به مجلس اول شوراى انقلاب اسلامى مى كشاند:
«انتخابات دوره اول مجلس شوراى اسلامى شروع شد، همشهريانم اينجانب را كانديدا كردند و افتخار نمايندگى در دوره اول مجلس شوراى اسلامى را داشتم و در هفتم خردادماه ۱۳۶۳ دوره اول مجلس شوراى اسلامى تمام شد. ترجيح دادم به كار خودم يعنى همان معلمى برگردم. از خرداد سال ۱۳۶۳ در دانشگاه آزاد اسلامى تبريز ضمن تدريس سمت معاونت پژوهشى و قائم مقامى دانشگاه آزاد اسلامى تبريز و دبيرى شوراى منطقه ۲ دانشگاه آزاد اسلامى مشغول خدمت شدم و در توسعه مادى و معنوى اين دانشگاه طى مدت ۱۸ سال تلاش بى وقفه كردم. همچنين مدت مديدى با كتابخانه مركزى تبريز همكارى مستمر داشته و هنوز هم دارم.»
رفيعيان در كنار تدريس و سمت هاى اجرايى تحقيق و كند و كاو در حوزه هاى مورد علاقه خود از جمله تاريخ سرزمين اجدادى اش را نيز به جد دنبال كرده است. صحت اين مدعا را در مقاله دقيقى كه در شرح حال حسين خان باغبان نگاشته مى توان درك و دريافت كرد!
علاوه بر شهر قهرمان پرور تبريز، سردرود نيز محل وقوع جنگهاى خونين مستبدان با آزاديخواهان بوده است؛ زيرا سردرود مركز فرماندهى يكى از سران مستبد، شجاع الدوله مراغى، بوده است؛ در مركز استبداد، عليه سران استبداد قيام كردن، از عجايب روزگار است و حسين خان باغبان مصداق بارز اين معناست كه حتى در فرماندهى استبداد، نبرد تنگاتنگ شجاعانه با مستبدان داشته است.»
وى مى افزايد: بى جهت نيست كه آن مرحوم به القابى از قبيل «شيردل»، «پرچمدار مشروطيت»، «لنگر صف مجاهدين» و «ايل اوغلو» مشهور شده بود و روزنامه ها او را سمبل غيرت و حميت آذربايجان مى دانستند…
سپردن بازار تبريز از طرف ستارخان سردار ملى به دست او، به دليل صداقت، امانت و درستكارى و خودباورى و سلحشورى اش بود. در هجوم وحشيانه سواران ماكو، مجاهدان، دفاع در بيرون شهر را صلاح مى دانند. قشون ماكو از «آجى چاى» گذشته بود، مرحوم حسين خان سينه خيز خودرا به پشت سنگى مى رساند و سنگر مى گيرد و همه نشانه گيرى هايش به هدف مى خورد. سواران ماكو پا به فرار مى گذارند و از اين واقعه به بعد، هرگز از مخيله شان مقابله با آزاديخواهان تبريز خطور نكرد. حاج حسين خان باغبان، يكى از صدها انسان برجسته يكصد سال پيش ايران زمين است كه به روايت يكى از مصراع هاى شعرهاى نقش بسته بر روى فرش مشروطه: استرديله مشروطه نى كيم حر اولا انسان، يعنى مشروطه را خواستند تا انسان آزاد باشد.»
اسماعيل رفيعيان چند سال پيش كتابخانه ارزشمندى حاوى بيش از هشت هزار جلد كتاب را به كتابخانه تبريز اهدا كرد.
و اما نقل اسماعيل رفيعيان و اين حركت فرهنگى او را از قول يكى از شاگردانش بشنويد:
« در يك كلام، استاد رفيعيان از نظر درجات علمى جامع و در علوم عديده جامعيت و تبحر داشته و در هر محفلى كه از سوى دوستان و همترازان استاد در هر زمينه تشكيل مى شده حضور داشته اند صدرنشين و صاحبنظر بوده و به اقتضاى مجلس، بخش عظيم وقت جلسه خواه ناخواه به خواست حاضرين در اختيار ايشان و استماع نظرات ايشان گذاشته شده و مى شود و اين مهم به نظر قاصر حقير بدين جهت است كه استاد اهل مطالعه و تحقيق و تأمل و تدبر بوده و كتابخانه شخصى خود را همانند همه چهره هاى ماندگار به معناى واقعى كتابخانه تأسيس و در آن كتابهاى دلخواه را جمع آورى نموده و به جرأت مى توان ادعا كرد كه استاد همه كتاب هاى كتابخانه خويش را در هر زمينه و رشته اى از علوم و فنون و ادبيات و عرفان باشد به دقت مطالعه و اى بسا به برخى از آنها نقد و حاشيه اى مرقوم داشته اند و نكته باريكتر از مو اينجاست كه استاد كه از هيأت امناى افتخارى كتابخانه مركزى تبريز هستند ضمن اهداى كتابخانه ارزشمند خويش به كتابخانه مذكور و تشويق همگان به اين سنت برجسته، اين درس را نيز به ما شاگردانش مى آموزند كه كتاب، اين بزرگترين گنجينه جهان آفرينش براى خواندن و يادگرفتن وعمل كردن است و وقتى در موقعيت نهادن و راكد ماندن و خاك خوردن قرار مى گيرد شايسته اين است كه كتاب و كتابخانه به رسم اخلاص و اكرام و بر سبيل صالحات و باقيات و خيرات در اختيار كتابخانه ها گذاشته شود تا جوانان و آينده سازان و دانش پژوهان اين مرز و بوم كمال استفاده ها را از مطالعه آنها بكنند.»
دكتر سيدجعفر شهيدى درباره اسماعيل رفيعيان معتقد است: دكتر رفيعيان به حق يكى از مفاخر فرهنگى و علمى آذربايجان و از خدمتگزاران صديق و شايسته ادب و اجتماع ايران هستند و اما دكتر حسن انورى درباره او مى گويد: «چهل و پنج سال است كه دكتر رفيعيان را مى شناسم. آيا در اين مدت كسى نجيب تر، مردم دارتر، نيكوكارتر از او ديده ام، نمى دانم، اگر هم ديده باشم تأثير خوى و خلق و صفات نيكوى اخلاقى و رفتار انسانى و طمأنينه او در گفتار و كردار چنان در ذهنم نشسته است كه نقش ديگران را شسته است.»
و آنچه اين استاد وارسته وفرهيخته را در بين علما و اساتيد علم و ادب معاصر ممتاز و جزو نخبگان و بزرگان قرار داده همان انتخاب عرصه تعليم و تعلم است.
اسماعيل رفيعيان اين گزينه را مشتاقانه و عاشقانه و عارفانه انتخاب و با ايمانى راسخ و ديدى نافذ در تحقق وظايف خطير معلمى اهتمام ورزيده و به دليل اينكه سلوك و منش استاد همواره مزين به بار معنوى و اعتقادى به مبانى و ارزشهاى دينى بوده لذا كسوت مقدس معلمى را به هيچ قيمتى با هيچ مقامى و منصبى تعويض نكرده و عمر پربركت خويش را در مدارس عاليه و دانشگاهها و مراكز آموزش  و آموزش عالى نه تنها به تدريس در رشته ادبيات و زبان فارسى بلكه در رشته هاى الهيات و تهذيب نفس و مكارم اخلاق مصروف داشته و قبل از هر چيز به دانش پژوهان خود، درس انسانيت و چگونه انسان شدن آموخته است.

درباره‌ی abbasi

همچنین ببینید

موسسه تاریخ و فرهنگ دیارکهن

نگاهی گذرا به حیات علمی و هنری منصوره وثیق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *