خانه / مقالات / فتنه انگلیس و روس در تسریع حرکت سردار و سالار ملی

فتنه انگلیس و روس در تسریع حرکت سردار و سالار ملی

اگرچه حضور ستارخان و باقرخان در تبريز موجب نارضايتي مخبرالسلطنه والي آذربايجان شده بود و او با ترفندهاي بسيار سعي مي‌كرد اين دو مجاهد محبوب را از سر راه خود بردارد و اعضاء و محترمين شهر را وادار مي‌نمود تا آنان را در رفتن به تهران زير فشار بگذارند، اما پس از آنكه اسناد و كتاب آبي منتشر شد، معلوم گرديد كه اصرار مخبرالسلطنه به چه علتي بوده است و او به خاطر خوشايند دو دولت بيگانة روس و انگليس تمام نيروي خود را بسيج كرد تا سردار و سالار ملي را از آذربايجان دور سازد. (شهيد نامدار عاشورا ثقـ‍ة‌الاسلام، سيدهادي خسروشاهي، ص 304)

شهيد ثق‍ة‌الاسلام كه روزي به خاطر حسن رفتار مخبرالسلطنه به وي معتقد بود به ماهيت بيگانه‌پرستي وي پي برده، لذا قبل از اينكه مخبرالسلطنه اداره امور را برعهده بگيرد طي نامه‌اي مفصل به او اوضاع آذربايجان و تكليف نوع‌خواهي و وطن‌پرستي را گوشزد نمود و هنگامي كه بي‌تدبيري‌هاي او را كه باعث اغتشاش دوباره در آذربايجان شده بود،دید آشكارا با وي مخالفت ‌كرد.

وی در این باره مي‌نويسد: «او خود‌رأي است و مخصوصاً از احدي حرف نمي‌شنود. تا حالا قريب صد هزار تومان زوركي اردوها كرده است، هر چه به او راهنمايي مي‌كنم كه درباره‌ رحيم‌خان و اتباع او استمالت را جايز شمرد يا در حق ساير رؤساي ايلات و عشاير به دلجويي بپردازد قبول نمي‌كند». (زندگي‌نامه ثق‍ة‌الاسلام ، ص 505)

مخبرالسلطنه كه جاي پاي بيگانگان را در آذربايجان محكم مي‌ديد با توطئه‌چيني آنها ستارخان را به اردبيل فرستاد تا او را براي هميشه از سر راه خود بردارد، اما ستارخان خیلی زود به توطئه مخبرالسلطنه پي برد و در نتيجه جان خود و همراهانش را نجات داد. شهيد ثق‍ة‌الاسلام درباره اعزام ستارخان به اردبيل مي‌نويسد: «اعزام ستارخان به اردبيل بالمره كار صحيحي نبوده است و بعد از اعزام نيز لازم بوده كه به وي كمك برسانند و هرچه حاكم اردبيل نوشت به فريادش نرسيدند». (همان) از اين جملات ثق‍ة‌الاسلام معلوم مي‌شود كه مخبرالسلطنه نسبت به ستارخان قصد سوء داشت و مي‌خواست هر طور شده اين مانع از جلو راهش برداشته شود.

با ماهيت خودسرانه‌اي كه مخبرالسلطنه در طي حكومت خود به مردم نشان داد دوباره نارضايتي و پريشاني در افكار عمومي آذربايجانيان رخنه كرد. تلاش‌‌هاي بي‌وقفه و بهانه‌هاي مداوم مخبرالسلطنه، براي تبعيد محترمانه سردار و سالار ملی به تهران، مردم و انقلابيون را متأثر ساخته بود و بيم آن مي‌رفت كه اين نارضايتي‌ها سبب فتنه‌اي ديگر شود. براي همين اين بار نيز شهيد ثق‍ة‌الاسلام براي جلوگيري از آشوب‌هاي بعدي و حمايت از اين مجاهدان قهرمان، طي نامه‌اي به علماي نجف از آنها خواست تا با ارسال نامه‌اي دوستانه به ستارخان و باقرخان از آنها دلجويي كنند و خود با اصرار آنها را راضي كرد تا به تهران مهاجرت نمایند. (علي ثق‍ة‌الاسلام تبريزي، صص 340 ـ 341)

ستارخان نيز كه هميشه نسبت به تدابير پيشواي ديني خود واقف بود، براي آرام شدن اوضاع به تهران رفت. بسياري آن روز تبعيد ستارخان به تهران را تنها خواسته مخبرالسلطنه مي‌دانستند اما اينك كه پرده از روي بسياري از وقايع برداشته شده است، معلوم مي‌‌شود كه بهانه‌جويي روس‌ها و انگليس‌ها برای انتقام گرفتن از انقلابيون بود تا دور از چشمان تيزبين مجاهدين، دولت را با دست‌نشاندگان خود از مشروطه و استقلال‌طلبي دور كنند.

براي روشن شدن اين فتنه پنهاني، چند فقره از اين اسناد را ذكر مي‌كنيم:

نمره 44 ـ تلگراف سر جرج باركلي به سرادوارد گري 13 مارس، از تهران 13 مارس 1910:

«كنسول دولت فخيمه، در اين امر تأكيد بليغ مي‌نمايد كه ستارخان و باقرخان بايد از شهر تبريز اخراج شوند. تا هنگامي كه اين مسئله انجام نشده اميد استقرار نظم و آسايش و صلح نيست».

نمره 33 ـ راپرت اينگلس به سرادوارد گري واصله‌ 28 فوريه از پطرزبوغ [پترزبورگ] 19 فوريه 1910:

«مسيو ايزولسكي اظهار داشت كه اخبار واصله‌ از تبريز چندان خوب نيست، من خواهش نمودم كه مفاد آن اخبار را براي من شرح دهيد ـ مشاراليه در جواب گفتند كه ستارخان و باقرخان توليد اغتشاش مي‌نمايند و با اينكه ايالت مايل و جاهد است كه حدود آنها را محدود نگاه دارد ولي پول و استعداد ندارند. انجام اين امر از حيزّ قدرت او بيرون است».

نمره 43 ـ تلگراف سرجرج باركلي به سرادوارد گري 13 مارس، 1910از تهران:

«با كمال افتخار راپرت مي‌دهم كه يادداشتي به دولت ايران فرستاده‌ام و تقاضاي وزيرمختار روس را كه راجع به اخراج ستارخان و باقرخان از تبريز و خلع اسلحه پيروان آنها بوده تأييد نمودم».

بايد گفت صدماتي كه دو دولت استعمارگر روس و انگليس در طي سال‌هاي بسيار به ايران وارد آورده‌اند، متأسفانه جبران‌ناپذير است. اين دو دولت چون ترقي ايران را نمي‌خواستند، مخالف مردان استقلال‌طلب و آزادي‌خواهي همچون ستارخان‌ها بودند و به طرق گوناگون آنان را از ميان برداشته‌اند.

محمود محمود مي‌نويسد: «مردان فهيم و بصير را نگذاشتند رشد و نمو كنند، اسباب محو و فناي آنها را با دست خود ايراني فراهم نمودند (تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس ـ ص 206) چنان كه بعد از جنگ‌هاي يازده‌ماهه تبريز، بعد از آن همه كشت و كشتارها و پايداري و فداكاري‌ها، در اثر فشار دو دولت روس و انگليس و همكاري صميمانه دولت فراماسونر ايران با حيله و ترفند، ستارخان سردار ملي را همراه با يار باوفايش باقرخان سالار ملي به تهران تبعيد كردند.

بي‌شك تنها دليل تبعيد اين قهرمانان، استقلال فكري، وطن‌پرستي و سازش‌ناپذيري در برابر دولت‌هاي مزبور بود. در حقيقت تبعيد ستارخان از زادگاه خود و زخمي كردن پاي او در فاجعه شوم پارك اتابك و زندگي در يك خانه اجاره‌اي در تهران پاداش زحمات‌ مبارزات ضد استعماري و ضداستثماري ستارخان بود كه آنها براي زهرچشم گرفتن از امثال ستارخان‌ها و تكرار نشدن دوباره اين گونه حوادث بر سر او آوردند. (دكتر محمدحسين پدرام، مقاله ستارخان سالارملي، روزنامه مهدآزادي، مرداد 91)

درباره‌ی abbasi

همچنین ببینید

تلگراف شهيد ثق‍ة‌الاسلام به محمدعلي‌شاه

تلگراف توبيخي علماي نجف وقتي به محمدعلي‌شاه رسيد او بر عناد و لجاجت خود افزود. …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *