ايرج ميرزا (1304-1252)
به کوشش: محمد تقی سبکدل
ايرج ميرزا نخستين پرچمدار تجدد شعر فارسي و بزرگترين شاعر مشروطه، در سال 1252 شمسي در محلّه سيلاب شهر تبريز ديده به جهان گشود. نام پدرش غلامحسين ميرزا صدرالشعرا بود. ايرج ميرزا از نوادگان فتحعليشاه قاجار بود و غلامحسين ميرزا پدر ايرج ميرزا شاعر رسمي دربار مظفرالدينشاه قاجار بود و لقب صدرالشعرايي را هم مظفرالدينشاه به پدر ايرج داده بود. ايرج ميرزا به علّت داشتن چنين خانوادهاي كه به شعر و شاعري و علم و دانش علاقه خاصي داشت از همان آغاز كودكي به خواندن شعر و كسب علم توجه خاصي کرد و به علّت محيط مناسب خانواده، به پيشرفتهايي در اين زمينه دست يافت. او در تبريز به فراگيري زبانهاي فارسي، عربي و فرانسه پرداخت. در مدرسه دارالفنون تبريز زبان فرانسه را از «مسيو رامبر» و درس فارسي و عربي را از «بهار شيرواني» و «عارف اصفهاني» آموخت.
ايرج ميرزا موقعي كه به كسب علم و دانش مشغول بود، شعر نيز ميسرود به همين دليل مورد توجه اميرنظام حسنعليخان گروسي واقع شد. اميرنظام گروسي هنگامي كه ذوق سرشار و استعداد بينظير ايرج ميرزا را ديد بسيار شگفتزده شد و به او لقب «فخرالشعرا» داد.
ايرج ميرزا علاوه بر شاعري به خوشنويسي و خطّ هم علاقهمند بود و خط تحرير، نسخ و نستعليق را به زيبايي مينوشت.
او در سن 16 سالگي ازدواج كرد و براي اداره امور خانواده به خدمات درباري و دولتي روي آورد. سرودن و خواندن قصايد سلام و خوشآمدگويي، تبريك عيد و توصيف مراسم جشن و سرور ازجمله كارهاي درباري و دولتي بود كه به عهده ايرج ميرزا گذاشته شد.
ايرج ميرزا كه چند سالي به مدح و ستايش بزرگان درباري پرداخته و بيشتر سرودههايش را به شاهزادگان قاجار تقديم كرده بود، با شنيدن زمزمههاي انقلاب مشروطيّت به كلي دگرگون شد و فرياد آزاديخواهي سر داد و به اين وسيله نام خود را بر پيشاني بلند آزاديخواهان اين مرز و بوم به ثبت رساند. به دلیل همين تحول و دگرگوني در انديشه و در شيوه سرودن، عدهاي زندگي ايرج ميرزا را به دو دورة كاملاً متفاوت و متمايز از هم تقسيم ميكنند: «نخست دوراني كه وي شاعري را به منزله شغلي برای گذراندن زندگي انتخاب كرده بود و براي ايفاي وظيفه خويش در عيدها و مراسم رسمي شعر ميسرود. دوم دوراني كه شاعر از اين وضع رهايي يافته، از شعر خويش نه به صورت وسيلة ارتزاق، بلكه به شكل اسلامي براي مبارزة اجتماعي و نشر عقايد و افكار خود استفاده كرد».
بعد از واقعة مشروطيّت ايرج ميرزا در وزارت معارف مشغول به كار شد امّا به اين كار هم دل نبست و آن را رها كرد. گفته ميشود كه ايرج ميرزا به وجودآورنده «اداره باستانشناسي» در ايران بوده است. اين اداره كه در آن دوره معروف به «اداره عتيقهجات» بود با تلاش و كوشش و پيگيريهاي ايرج ميرزا تأسيس شد.
ايرج ميرزا هرچند عمرش را در ادارههاي دولتي مشغول به كار بود امّا به علّت روح حساسش نميتوانست خود را اسير مشاغل دولتي كند. براي همين در اواخر عمر هيچ منبع درآمدي نداشت و سالهاي پاياني زندگياش را در سختي و بيبضاعتي گذراند. او به خاطر عمر از دست رفته، بارها در نزد ديگران لب به شكوه و شكايت ميگشود تا اينكه سرانجام در اسفند سال 1304 شمسي بر اثر سكته قلبي درگذشت و در آرامگاه ظهيرالدوله به خاك سپرده شد.
(ديوان كامل ايرج ميرزا، 1352: مقدمه)
وطندوستي
ما كه اطفال اين دبستانيم همه با هم برادر وطنيم اشرف و انجنب تمام ملل وطن ما به جايِ مادر ماست شكر داريم كز طفوليّت چون كه حُبّ وطن زِايمان است گر رسد دشمني براي وطن |
همه از خاكِ پاك ايرانيم مهربان همچو جسم با جانيم يادگار قديم دورانيم ما گروه وطنپرستانيم درس حبّ الوطن همي خوانيم ما يقيناً ز اهلِ ايمانيم جان و دل رايگان بيفشانيم |
(ديوان كامل ايرج ميرزا، 1353: 194)
در رثاي كلنل محمدتقيخان
دلم به حالِ تو اي دوستدارِ ايران سوخت كه چون تو شير نري را در اين كُنام كنند تمام خلقِ خراسان به حيرتاند كه اين مقاتلة با تو را چه نام كنند به چشم مردمِ اين مملكت نباشد آب وگرنه گريه برايت عليالدِّوام كنند مخالفين تو سرمستِ بادة گلرنگ موافقين تو خونِ جگر به كام كنند نظام ما فقط از همّت تو داير بود بيا ببين كه چه بعدِ تو با نظام كنند رسيد نوبت آن كز براي خونخواهي تمام عدّة ژاندارمري قيام كنند دروغ و راست همه متّهم شدند به جُبن به هر وسيله ز خود دفع اتهام كنند مرام تو همه آزادي و عدالت بود پس از تو خود همه ترويج اين مرام كنند كسان كه آرزوي عزّت وطن دارند پس از شهادتِ تو آرزوي خام كنند به جسم هيأت ژاندارمري رواني نيست وگرنه جنبشي از بهر انتقام كنند ترا سلامت از آن دشت كين نياوردند كنون به مدفن تو رفته و سلام كنند پس از تو بر سر آن ميزهاي مهماني پي سلامتِ هم اصطكاك جام كنند پس از تو بر سر آن اسبها سوار شوند عروسوار در اين كوچهها خُرام كنند سبيلها را تا زير چشم تاب دهند به قدّ و قامت خود افتخار تام كنند خدا نخواسته كاين مملكت شود آباد وطنپرستان بيهوده اهتمام كنند از اين پس همه مردان مملكت بايد براي زادن شبه تو فكر مام كنند سزد كه هرچه به هر جا وطنپرست بُود پس از تو تا به ابد جامه مشكفام كنند |
(ديوان كامل ايرج ميرزا، 1353: 183)