اگر به منابع و پژوهشهای تاریخی نگاهی بیندازیم میبینیم که هیچ شهری مانند تبریز، تاوان مشروطیت را نپرداخته است، تبریز هنوز روی خوش ندیده و صدای تفنگ شب و روز، آسایش و امنیت را از مردم گرفته است. اگرچه ستارخان با تمام توان سعی میکند از فتنه و فساد و غارت جلوگیری کند، اما هنوز شهر در بلوای سلطنتطلبان و آزادیخواهان میسوزد.
برخلاف انتظار محمدعلیشاه حتی با وجود غارتگریها و خودستاییهای رحیمخان و شجاع نظام و کوششهای اسلامیهنشینان، جنگ در آذربایجان نهتنها آزادیخواهان را دلسرد نکرد بلکه آنها را برای گرفتن انتقام خونهای بیگناهان مصممتر نمود. اختلاف عقیدهای که بین طرفداران محمدعلیشاه در انجمن اسلامیه به وجود آمده بود باعث شد محمدعلیشاه از آنها ناامید شود و برای خاتمه این غائله عظیم که به درازا کشیده شده بود «عینالدوله» را با قوای تازهنفس به تبریز اعزام کند.
عینالدوله طبق نامه مورخ ۲۶ رجب ۱۳۲۶ که زندهنام ثقهالاسلام به یکی از برادرانش مینویسد، گویا در قدم اول برحسب خواهش خودش با ثقهالاسلام در مورد اوضاع تبریز و چاره اصلاح آن گفتگو میکند وی نیز صراحـت میگوید: «در صورتی که حججالاسلام عتبات حکم بر وجوب فرمایند، از پشه لاغری چه خیزد!» و در این موقعیت تاریک ادامه درگیریها را خطرناک میداند و از آن میترسد که مبادا اختلاف دولت با انجمنها و مجاهدان منجر به مداخله روسها شود. (زندگینامه ثقـهالاسلام، ص ۳۷۱)
وی در ادامه این نامه مینویسد: «ملت در هیجان سخت است و هر روز مستعد و حرفشان این است که به حکم حججالاسلام، ما تا نفر آخر کشته میشویم و حقوق خود را از دست نمیدهیم، در مجلس با جمعی از آل مشروطه ملاقات کرده، پارهای حرفهای مصلحانه زدم و نهایت قصد من این بود که حضرات خودشان خدمت شاهزاده برسند و شفاهاً سئوال و جواب نمایند… اما اصلاح نشد… انگشت دول اجنبیه به شدت در کار است، خاصه دولت عثمانی، خصوص بعد از اعلام مشروطیت دولت مزبوره خدا نکند اگر تصادفی فیمابین بشود باید بر زندگی وداع کرد تا خدا چه خواهد؟!
… من با همان شکل انزوا و بیدخالتی راه میروم، شاهزاده و غیره تصور میفرمایند که ملت حرف از من میشنوند و من داد میزنم که برخلاف افکار خودشان ابداً از من کلمهای قبول ندارند و تجریاللـه همان داخل مخمصه برو و باش نشدهام. اما از صلاحگویی مضایقه ندارم و یقین است که ملت خود را در حالت تفانی و تماوت گذاشتهاند و دست برنمیدارند…» (مجموعه آثار قلمی، صص ۲۵۵ ـ ۲۵۷)
در این روزها، جنگهای سخت مابین طرفین و یا با منسوبین دولت و حتی غارت و قتل مردمان بیگناه، کار را به جایی رسانده بود که سردستههای مشروطه از کسی حرفشنوی نداشتند و صلحجوییهای ثقهالاسلام را برای مذاکره با عینالدوله و ترک شورش و کشتار قبول نمیکردند. برای همین شهید ثقهالاسلام با آن که برخلاف میل خود به سنگر انزوا پناه برده بود اما با اوجگیری قتل و غارتها و ترس از مداخله اجانب ترک انزوا کرد و طی یک خطابه بسیار گیرا و تأثیرگذار که در ۱۴ رجب ۱۳۲۶ در مسجد واقع در ارمنستان تبریز قرائت شد، بار دیگر مردم را به هوشیاری در برابر دشمنان و اتحاد و اتفاق فراخواند.
به گلچینی از فرازهای این خطابه هم که نشان از درایت و برجستگی افکار سیاسی و اجتماعی شهید ثقهالاسلام دارد اشاره میکنیم: «… این امر مسلم است که حیات هر مملکت و یا هر قومیت و یا هر ملت و یا هر مذهب موقوف بر اتحاد است و خداوند میفرماید: اطاعت خدا و رسول را بکنید و نزاع ننمایید تا مضطرب و مختلف شوید و دولت شما برود… در اول مشروطیت همه اهل مملکت یکدل و یکجهت شده با زور بازوی اتحاد و اتفاق مادی و معنوی اقدام به امور محیرالعقول کردند، بعد از آن اختلاف نظریات به میان آمد و هرکس از دایره جمع به راهی رفت، اجتماع مبدل به افتراق و وفاق بدل به شقاق گردید و گوشهنشینان که طالب همچنین روزی بودند از این اختلاف کلمه و تشتت آراء استفاده کردند و شد آنچه شد».
با تأثیرگذاری خطابه اتحاد و اتفاقِ شهید ثقـهالاسلام، اهالی محلات تبریز و آزادیخواهان بنابر صلاحدید وی قرار بر این گذاشتند که ده نفر از طبقه سادات و علما و تجار و معارف شهر انتخاب و با شاهزاده عینالدوله ملاقات و مذاکره نمایند. در این مذاکره، آخرین منظور عینالدوله، این بود که به مردم اطمینان بدهید بدون ملاحظه نزد من آمده و تظلمات خود را اظهار دارند. چون نزاع داخلی از بین رفت با تأسیس دیوانخانه عدلیه به دعاوی طرفین رسیدگی خواهد شد. با آنکه این مجلس مذاکره در ظاهر با صلح به پایان رسید. اما مردم به وعدههای عینالدوله خوشبین نبودند و میدانستند که شاه شب و روز در خیال نابود کردن مشروطه است، بنابراین همدیگر را تشجیع و تحریض نمودند و برطبق اطلاع قبلی با سردستگان جنگجوی و مجاهدان به انجمن ایالتی روی آوردند و فریاد زدند ما نباید فریب دشمن را بخوریم… ما جنگ میخواهیم. در این میان عدهای از طرفین مخالف و موافق در آتش خشم و آشوب کشته شدند و این وقایع آتش جنگ بین هر دو طرف را شعلهورتر کرد (تاریخ مشروطه ایران، ج ۲، صص ۷۲۹ ـ ۷۴۰) به گونهای که شبها استبدادیان خواب و استراحت را بر مردم شهر حرام میکردند و مردم و مجاهدین میدانستند که عینالدوله از دشمنان سرسخت مشروطه است و اگرچه در ظاهر سخن از صلح و آشتی میگوید اما ابداً از جنگ جلوگیری نمیکرد و منتظر رسیدن اردوی کمکی بود. استبدادیان که از حمایت شاه برخوردار بودند از ششم شعبان ۱۳۲۶ به بعد، علناً به خانههای مردم ریخته به قتل و غارت پرداختند و عجیبتر این که در این شبهای وحشتزا فریاد میزدند که «بکشید این لامذهبها را و بابیها را که میخواهند دین خود را آشکار کنند». (قیام آذربایجان و ستارخان، ص ۱۸۸)
روز چهاردهم شعبان مهاجمان عینالدوله که با اردوی تازهنفس ماکو تقویت شده بودند، برای محاصره ستارخان بسیار تلاش کردند اما بدون موفقیت برگشتند و ستارخان فردای همان شب اردوی ماکو را شکست داد و این پیروزی کام محمدعلیشاه را تلخ کرد و به عینالدوله فشار آورد که شهر را تصرف و کار مشروطهخواهان را یکسره کند.
عینالدوله نیز طبق فرمان شاه به مردم تبریز اولتیماتوم داد و روز شنبه ۲۴ شعبان اطلاعیهای در ۳۶ نسخه نوشت و به کسانی در شهر فرستاد. او اولین اولتیماتوم «رأفت ملوکانه» را به مردم تبریز متذکر شد و از آنان با زبان پند و اندرز خواهش کرد تا دست از نافرمانی بردارند و تا ۴۸ ساعت دیگر تفنگ و فشنگهای خود را به کناری نهند و ارگ دولتی را به او بسپارند و کسانی که بیطرف هستند بر بالای پشتبام خانههایشان پرچم سفید نصب کنند. وگرنه هر کسی که ایستادگی کند هرگز آمرزیده نشده و کشته خواهد شد.
پاسخ مردم به اولتیماتوم عینالدوله «نه» بود و آنها طی نامهای که به عینالدوله نوشتند به او متذکر شدند که: دیگر مناظر قراء و قصبات منهوبه و ضجه زنهای مسلمانان طاقت این را در ماها نگذاشته که زیر بار تحمل این رأفتهای شایان برویم… این پاسخ دندانشکن باعث شد عینالدوله جنگ را با شدت بیشتری ادامه دهد. این جنگ خانمانسوز چهارماه طول کشید و در این مدت مشروطهخواهان پس از مجاهدتهای بسیار بر استبدادیان غالب شدند و با تلگرافهای بلندی که به محمدعلیشاه فرستادند خواستار باز شدن مجلس شدند.
از طرفی اگرچه آزادیخواهان بر شهر مسلط شده بود اما هنوز تمام شهر در محاصره نیروهای دولتی بود و هر لحظه احتمال میدادند که نیروهای کمکی از تهران و سایر شهرها به تبریز برسند و حمله وسیعتری را به داخل شهر آغاز نمایند.
در نامهای که بصیرالسلطنه در اواخر شوال ۲۶ به برادر مرحوم ثقهالاسلام در عتبات نوشته به این موضوع اشاره کرده و نوشته است:
«… عینالدوله در باسمنج نقشه شهر را در محاصره دارد، وضع شهر تبریز طوری است که مسلمان نشود کافر نبیند، شهر به آن بزرگی و عظمت تل خاک شد، تعداد کشتگان به ۱۵۰۰ نفر رسیده، خانهها و دکاکین غارت شده بیشتر مردم جلای وطن کردهاند…». (زندگینامه ثقـهالاسلام، ص ۳۹۱)
از این نامه مشخص میشود که افراد سرشناس تبریز در این وانفسای آشفتهحال، فرار را بر قرار ترجیح دادهاند و کسانی چون ثقهالاسلام در میدان جنگ استوار ایستاده و به وظایف ملی خود اقدام مینمایند.