با تاجگذاری محمدعلیمیرزا در ۲۸ دیماه (چهارم ذیالحجه ۱۳۲۴) اگرچه در هفته اول پادشاهی در تمام شهرها چراغانی و بساط شادمانی برپا بود، اما بعد از گذشت چند روز محمدعلیمیرزا که کار خود را پیش برده و به تاج و تخت سلطنت رسیده بود با اندیشه برانداختن مجلس شورای ملی اولین زمزمه مخالفتهای خود را با انقلاب مشروطه آغاز کرد و در قدم اول با نیرنگ میخواست مجلس را خوار و بیکار کند.
این مرد، که پادشاهی را جز فرمان راندن نمیشناخت نمیتوانست در برابر تودهای از مردم که خواهان گفتگو و مشورت در کارِ کشورداری بودند تحمل داشته باشد. «مشروطه» و همکاری با ملت چیزی بود که به مغز او راه نمییافت، از سوی دیگر گرایش او به همسایه شمالی و داشتن آموزگاری همچون «شاپشال» و همصحبتهایی همچون مفاخرالملک و مفاخرالدوله و امیربهادر و ساعدالملک و سیدمحمد یزدی و حاجیمیرزا اسداللـه و مانند اینها در نزد او، کار را سختتر گردانیده و جای سازشی با مشروطه و مجلس بازنمیگذاشت». (احمد کسروی، تاریخ مشروطه، ص ۲۰۳؛ شهید نامدار عاشورا، آیتاللـه خسروشاهی ، ص ۱۱۴)
با علنی شدن توطئههای محمدعلیمیرزا و یاران او، چشم تمام آزادیخواهان در سرتاسر کشور به تبریز دوخته شد.
زندهیاد ثقهالاسلام به این نکته مهم اشاره کرده و در یکی از یادداشتهایش مینویسد: «تبریز از قدم اول حمایت از مشروطه کرد، بدون مبالغه و اغراق کار در طهران شکست و خراب بود و اگر مساعدت تبریز نبود بالبداهه مشروطیت موقوف و استبداد به شدت تمام مراجعت میکرد». (مجموع آثار، ص ۴۲)
این سخن تاریخی و شگفتِ شهید ثقهالاسلام حقیقتی بزرگ و به یاد ماندنی است، به گونهای که بسیاری از مورخان تاریخ مشروطه اذعان داشتهاند که هنوز در تهران از نیرنگ محمدعلیمیرزا و توطئه پنهانی او علیه مجلس و مشروطه صدایی به وضوح شنیده نمیشد که آذربایجانیان این فتنه را دریافتند و به مقابله با آن برخاستند.
کسروی در تاریخ مشروطه ایران با اشاره به این تأثیرگذاری سیاستمداران کارآمد آذربایجان مینویسد: «ما نیک نمیدانیم تبریزیان چگونه از این پیشامدها آگاه میشدند و اندیشههای درونی محمدعلیمیرزا را درمییافتند، آن را که در تهران از نزدیک نمیدانستند آنان در تبریز از دور میدانستند. این زمان از نمایندگان آذربایجان جز دو تن که تقیزاده و میرهاشم باشند در تهران نمیبودند. به میرهاشم جز گمانِ بد نتوان برد. میتوان گفت: تقیزاده این آگاهیها را به تبریز میداد، چیزی که هست چرا او خود در مجلس نمیگفت؟! چرا معنی این رفتار محمدعلیمیرزا که از میان بردن مشروطه بود آشکار نمیگردانید تا مردم بدانند و بشورند؟! اینها را نیک نمیدانیم». (کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص ۲۱۰، ج ۱)
با افشاء شدن خبر بیاعتنایی شاه به مشروطه و نمایندگان مجلس، مردم تبریز که در سکوت چشم انتظار تغییر و تحولهای اساسی در کشور بودند به یکباره به شور فریاد آمدند و بازارها را بستند و چنان آشوبی در تبریز به راه انداختهاند که با ارسال تلگراف به تهران از طرف تجار تبریز و علما با امضای مجتهد و ثقهالاسلام و حاجیمیرزاحسن خواهان پیشرفتِ ادامه کار مجلس شدند. (همان، ص ۲۱۳)
یکی از مهمترین خواستههای مردم معترض تبریز گرفتن دستخطی از شاه در تأیید مشروطه بود که شاه و اطرافیانش امروز و فردا میکردند اما در نهایت با پافشاری مردم مبارز و غیرتمند تبریز محمدعلیمیرزا برخلاف میل باطن، ناگزیر شد دستخطی مبنی بر حمایت از مشروطه و امر به تأسیس مجلس شورای ملی به مجلس بفرستد.
با رسیدن دستخط شاه و همچنین در پی افزایش فشار انجمن تبریز به تهران برای تهیه هرچه سریعتر قانون اساسی و امضای آن در ربیعالاول و ربیعالاخر ۱۳۲۵، نمایندگان مجلس شورای ملی از ثقهالاسلام تقاضا کردند مردم را ساکت نماید تا آنان بتوانند با دقت بیشتری قانون اساسی را تهیه کنند. (علی ثقهالاسلام تبریزی، صص ۱۹۳ ـ ۱۹۱؛ فتحی ص ۱۶۸)